داستانهای مدیریتی(قسمت چهلم)
نوآوری به هر قیمت ممکن
داستان اول
داستان اصلی شرکت تریام در سال ۱۹۶۸ شروع میشود؛ زمانی که دکتر اسپنسر سیلور، محقق ارشد این شرکت شروع به توسعه تولید نوع جدیدی از یک چسب برتر با قابلیتهای فوقالعاده چسبندگی کرد. در ابتدا قرار بر این بود که این چسب برای استفاده در بسیاری از کاغذهای دیواری تولیدی تریام مورد توجه قرار گیرد. اما پروژه دکتر سیلور با شکست مواجه شد. سیلور طی آزمایشاتش به چسبی با خاصیت چسبندگی اندک دست پیدا کرد؛ چسبی که بهطور غیرمعمول از قابلیت چسبندگی پایینی برخوردار بود. اگرچه او میدانست که به چیزی کاملا غیرمعمولی دست یافته، اما هیچ ایدهای برای استفاده از آن نداشت. با این همه، سیلور در طول پنج سال بعد با برگزاری چند سمینار برای همکارانش با اشتیاق درباره این چسب جدید صحبت میکرد.
اما کسی که در نهایت توانست برای این چسب به ظاهر بیخاصیت کاربرد مناسبی پیدا کند، نه خود دکتر سیلور بلکه یکی دیگر از محققان شرکت تریام بود که در یکی از سمینارهای سیلور شرکت کرده بود. این شخص آرتور فرای بود. فرای درگروه کُر کلیسای محلی میخواند و یک مشکل دائمی داشت؛ نشانهای لای کتاب که او در کتاب سرودهای مذهبیاش میگذاشت بهطور مداوم میافتادند و گم میشدند. در یک لحظه الهامبخش، او ناگهان به یاد چسب اسپنسر افتاد و با خود فکر کرد آن چسب چقدر برای نشانگرها ایدهآل خواهد بود. او کمی از چسب اسپنسر را روی نشانگر گذاشت و بعد آن را داخل کتاب سرودش چسباند و نشانگر تا مدتها به خوبی درجای خود مانده بود و او به سادگی میتوانست بدون اینکه آسیبی به کتاب سرودش بزند آن نشانگر را بردارد و جای دیگری بگذارد. به این ترتیب ایده برچسبهای یادداشت مشهور تریام متولد شد؛ برچسبهایی که امروزه به وفور بر سر میز کار و مطالعه خیلیها در جهان به چشم میخورد و اغلب ما برای چسباندن کاغذ یادداشتهای خود در جاهای مختلف، از آنها استفاده میکنیم. و این ایدهای بود که تاکنون ارزشی حدود ۱۰۰ میلیون دلار در سال برای تریام خلق کرده است. بخش دیگر این داستان، شیوه معقول انتقال این ایده به مدیریت شرکت است. کارکنان برای متقاعد کردن مدیران شرکت برای سرمایهگذاری روی این ایده شروع به استفاده از برگههای یادداشتهای زرد کوچک در محل کار خود کردند و به این وسیله قابلیتهای آن را به خوبی نمایش دادند، تا همه از جمله مدیران شرکت آن را به خوبی ببینند. آنها به جای تعریف و تمجید از ابتکاری بودن این ایده، اجازه دادند تا خود محصول درباره خودش صحبت کند و در عینحال به مدیریت اجازه دادند که خودشان قابلیتهای آن را ببینند.
داستان دوم
درسال ۱۹۵۳، یک حادثه به ظاهر بیاهمیت توجه یکی از محققان و کارکنان بخش آزمایشگاه شرکت تریام به نام شرمن را به خود جلب کرد. یکی از دستیارانش در آزمایشگاه، چند قطره از یک ماده شیمیایی را روی لباس یکی از مربیان جدید آنجا ریخت. بهطور طبیعی، دستیار از این حادثه ناراحت بود و فکر میکرد که آن لکه پاک شدنی نیست چراکه صابون، الکل یا سایر حلالها برای پاک کردن آنها موثر نبودند. به هرحال، شرمن مجذوب مقاومت عجیب این ماده شیمیایی در برابر پاک شدن شد و شروع کرد به شکل دادن ایدهای که در عین حال مسخره بهنظر میرسید؛ ایجاد یک ماده شیمیایی که میتوانست آب و روغن را از الیاف لباس دفع کند. و به این ترتیب بود که در سال ۱۹۵۶، محافظت کننده اسکاچ گارد توسط شرکت تریام عرضه شد و نقطه شروعی شد برای تولید طیف گستردهای از محصولات بسیار موفق اسکاچ گارد در جهان. نام تجاری بزرگی که تاکنون رهبر بازار در این زمینه بوده است.
این داستانها نشان میدهند که کارکنان تریام به شدت عملگرا هستند. و شکست، بخشی از کارشان است به خصوص زمانی که پای نوآوری و توسعه محصول در میان باشد. این داستانها صرفا درباره موفقیت نیستند، بلکه درباره پروژههای شکست خورده شرکت نیز هستند که دارای ارزش و اهمیت زیادی هم برای کارکنان شرکت و هم مشتریان آن است. در داخل هر سازمانی، داستانهای معتبری نظیر آنچه در بالا ذکر شد، فرهنگ شرکت را تغذیه میکنند و پرورش میدهند؛ جاییکه افراد نوآور قهرمانانی هستند که این عقیده محکم را به کارکنان منتقل میکنند که محصول بسیار موفق بعدی دور از دسترس آنها نیست. همچنین در فرآیند جذب و استخدام کارکنان جدید نیز از این داستانها استفاده میشود تا به وسیله آنها به کارکنان جدید نشان داده شود انجام امور در شرکت چگونه است. به جای استفاده ازکوهی از اسناد و مدارک در فرآیند تشریح شروع هر مرحله از پروژههای مطرح شده در شرکت، به همه کارکنان جدید داستانهایی گفته میشود درباره تولیدکنندگان محصولات خارقالعاده که قواعد را به چالش کشیدهاند و پروژههای خود را به اثبات رساندهاند. مثلی قدیمی میگوید: «اگر شما به چیزی اعتقاد راسخ داشته باشید، رویای شما به حقیقت خواهد پیوست.» داستان اصلی شرکت تریام «نوآوری به هر قیمتی» است. این شرکت در نبردی روزانه برای سادهترکردن زندگی ما از طریق نوآوریهای جدید میجنگد و ضدقهرمانان این داستان، تمام چیزهایی هستند که سد راه تفکر و نوآوری میشوند- از جمله دیوانسالاری و کوتهفکری.