نبود مفهوم سازمان یادگیرنده در اکوسیستم کسبوکار ایران
از منظر پیتر سنگه، سازمان یادگیرنده سازمانی است که با استفاده از دانش و مهارت موجود در سازمان، افراد، امکانات و منابع، فرآیندها، سیستمها و بهطور کلی هر منبع تولید ارزشی که در اختیار دارد بهطور پیوسته دانایی و توانایی خود را تجمیع کرده و ارتقا ببخشد و موجبات تغییر و بهبود مستمر خودش را فراهم کند. این تعریف به زبان بسیار ساده یعنی اگر سازمانی پس از مدت زمانی خاص نتواند از مجموعه دانش و مهارت رسوب کرده در سازمانش به بهترین شکل برای حل مشکلات استفاده کند و مسائل و مشکلات قدیمیاش سالها باقی بماند، یک سازمان یادگیرنده نیست و نتوانسته از منابع تولید ارزش خود برای تغییر و بهبود استفاده کند. درباره این مفهوم، کتب و مقالات و دروس دانشگاهی فراوانی موجود است و بحث این یادداشت درباره اصل مفهوم سازمان یادگیرنده در یک کسبوکار یا سازمان مشخص نیست، بلکه درباره میزان یادگیرندگی در یک سازمان بزرگتر به نام «اکوسیستم کسبوکار ایران» است. قاعده ساده یک سازمان یادگیرنده این است که باید بتواند نقاط قوت و تواناییهایش را به مرور تجمیع کرده و نقاط ضعف و خطاهایش را بهطور پیوسته کاهش دهد؛ به شکلی که اشکال گذشته همچنان و برای مدتهای زیاد در سازمان باقی نماند. از طرفی یادگیرندگی مستمر باید به سازمان، قدرت و چابکی تغییر در زمانهای لازم را بدهد.
حال کل اکوسیستم کسبوکار ایران را بهعنوان یک سازمان بزرگتر درنظر بگیرید. اگر این اکوسیستم به معنای واقعی یک سازمان یادگیرنده باشد، باید طی زمان و بهصورت مستمر رشد و تغییر کرده و حداقل اینکه مشکلات و اشکالاتش طی سالها همان قدیمیها باقی نماند. به زبان دیگر باید تجربیات هر دوره از فضای کسبوکار ایران به گونهای موجب آموزش و یادگیری کل اکوسیستم شده و همه اعضا و بازیگران این اکوسیستم از یکدیگر یاد گرفته و در مجموع کل اکوسیستم را بهبود بخشند.
اما واقعیتهای موجود نشان از این دارد که گویی تلاش مدیران و اثرگذاران و مهمتر از همه خود صاحبان کسبوکارها کاملا عکس این مفهوم و در جهت هدررفت و از بین بردن همان تجربههای اندک بوده و انگار بهصورت آگاهانه تلاش میشود هیچ رسوب و تجمیع دانش و مهارتی شکل نگیرد و ما همیشه با مشکلاتی تکراری روبهرو باشیم.
مثالهای متعدد از مشکلات پیچیده و لاینحل صنایعی مثل نفت، خودروسازی، بانک، کالاهای مصرفی و ضروری، خدمات درمانی و... همگی موید این ادعا هستند. سالهاست اشکالات واضح و حتی فاحش در این کسبوکارها باقی است. نکته بسیار ظریف و مهم این است که یادگیرنده بودن یک سازمان و به تبع آن یک اکوسیستم، به میزان رشد و پیشرفت فناوریهای تولید و لجستیکی در آن سازمان یا اکوسیستم، وابستگی مستقیم ندارد. چه بسا پیشرفتهای بسیار بزرگی که در حوزه فناوری در همین صنایع و کسبوکارها اتفاق افتاده و برآیند کلی جریانهای اصلی در مدیریت از جمله یادگیرنده بودن منفی است. همین فرهنگ سازمانی در سطح کلان اکوسیستم کسبوکارها و صنایع قدیمی ایران تقریبا به بسیاری از بخشهای دیگر نیز سرایت کرده است.
بهعنوان مثال، در فضای تبلیغات بهرغم پیشرفتهای مهارتی و دانشی در اجزای این صنعت و رشد کسبوکارها و شرکتهای تبلیغاتی، اکوسیستم تبلیغات ایران در مجموع یادگیرنده نیست و از اشکالات بزرگ و فاحش خود درس نمیگیرد. شیوههای تبلیغات در رسانههای انبوه و به ویژه در فضای دیجیتال، شاهدی کاملا گویا بر این سخن است. بگذارید همین بخش را کمی بیشتر باز کنیم.
مثلا در صنعت تبلیغات ایران که قدمتی 230 ساله از اساس و حداقل پیشینهای حرفهای نزدیک به 60 سال دارد، قاعدتا باید دانش، اعتقادات و اخلاق حرفهای، تجربیات، مهارتها و ارزشهای آفریده شده توسط پیشکسوتان این صنعت به اندازه 60 سال رشد کرده باشد و امروزه ما شاهد برآیند همه این سالها میبودیم. نه اینکه اشکالات و خطاهای سالهای گذشته هرازچندگاهی تکرار شود و گاه به حسرت از اصالت و حرفهایگری پیشکسوتان یاد کنیم و غصه اقدامات سطحی و سودجویانه امروزیان را بخوریم.
این یعنی اینکه اکوسیستم تبلیغات ایران یادگیرنده نیست و نمیتواند در مجموع موجب حل مسائل و مشکلاتش و تغییر و ارتقا و بهبود به سمت و سویی مطلوبتر شود. اگر کمی به دیگر حوزههای کسبوکار نیز نگاهی بیندازیم مشابه همین وضعیت را میبینیم. در بازاریابی، برندسازی، موضوعات قانونی و خیلی از ارکان کسبوکارها، ما به مفهوم «سازمان یادگیرنده» در کلیت اکوسیستم نرسیدهایم. اما ارتقای مهارت یادگیرنده بودن در کل یک اکوسیستم از جمله اکوسیستم کسبوکار و تکتک بخشها و اجزایش چه فایده بزرگی میتواند داشته باشد؟
فارغ از تمام مشکلاتی که در فضای کسبوکار ایران داریم، یکی از دلایل مهمی که هیچوقت نتوانستهایم وارد عرصههای بینالمللی کسبوکار بشویم، همین نبود مفهوم سازمان یادگیرنده در کل فضای کسبوکار ماست. اشتباه نشود. منظور از بینالمللی شدن، صادرات پراکنده محصول و فروش در بازارهای اتفاقی دنیا نیست. کسبوکار بینالمللی یعنی کسب جایگاه از منظر برند در میان سایر برندهای دنیا. اینکه هرازگاهی محصولاتی توسط شرکتهایی صادر میشود، با ایجاد کسبوکارهای بینالمللی فرق میکند.
با نگاهی اجمالی به کشورهایی که طی 20 سال اخیر توانستهاند برندهای بینالمللی بزرگی را بسازند ( مثل کره جنوبی و... ) مشاهده میشود که یک محصول یا برند اتفاقی و منفرد از این کشورها جهانی نشده است. بلکه گویی کل اکوسیستم کسبوکار آن کشورها مانند یک سازمان واحد رشد و ارتقا یافته و در عرصهای بزرگتر کلیت آن کشور (برند کشور) وارد فضاهای بینالمللی شده است. این یعنی مثلا خودروسازی کرهجنوبی مجزا از سایر ارکان اکوسیستم کسبوکار آن کشور، رشد و ارتقای جزیرهای و مستقل نیافته و ماحصل یادگیری، تغییر و بهبود کل اکوسیستم کسبوکار کره جنوبی است.
سخن آخر: یادگیرنده بودن قطعا از سازمانی کوچک به نام «فرد» آغاز میشود و بعد به سازمانهای بزرگتر مثل یک شرکت یا نهاد مشخص و بعدها سازمانهایی فراتر مثل اکوسیستم کسبوکار یک کشور میرسد. تغییر و بهبود با ماندن مشکلات قدیمی غیرممکن است.