چگونه میتوان کیفیت را مدیریت کرد؟
متخصصان کیفیت و کارشناسانی که در زمینه ارتقای مدیریت کیفیت در سازمانهایی کار میکنند که مدیرانشان اعتقاد چندانی به اهمیت والا و استراتژیک کیفیت در پیشرفت سازمانی ندارند، میتوانند از یکی از راهحلهای زیر برای تغییر شرایط حاکم بر سازمان استفاده کنند:
۱- بهترین و دقیقترین اقدامات را در راستای برنامهریزی و اجرای رویکردهای کیفیتمحور در سازمان انجام دهید و منتظر بمانید تا دستاوردهای مثبت و سازنده مدیریت به بهبود کیفیت، نمایان شود و پس از آن است که میتوان همه ارکان سازمان را در مورد هزینههایی که به خاطر ارتقای کیفیت بر سازمان تحمیل شده است توجیه کرد.
۲- از سایر بخشهای سازمان برای حمایت از تلاشهایتان برای ارتقای کیفیت سازمانی کمک بگیرید. ارتقای کیفیت سازمانی امر ساده و پیشپاافتادهای نیست که انجام آن تنها از عهده کارشناسان بخش کنترل کیفیت ساخته باشد. بنابراین سایر بخشهای سازمان را در مورد اهمیت و تاثیر مثبتی که ارتقای کیفیت میتواند بر بهبود شاخصهای عملکرد داشته باشد، مطلع سازید و از این طریق کیفیتمحوری را به تمام ارکان سازمان تسری دهید.
۳- به شبکهسازی برای کیفیت ادامه دهید. تغییر نگرش کارکنان و مدیران در مورد کیفیت و مدیریت کیفیت به گذر زمان و جا افتادن برخی ایدهها و اقدامات نیاز دارد. این بسترسازی باعث میشود درک درستتر و دقیقتری راجع به کیفیت فعالیتها و فرآیندهای عملیاتی و سازمانی شکل بگیرد و کیفیتمحوری به شعار اصلی و دائمی سازمانها تبدیل شود.
تجربه نشان داده که تنها از طریق منعکس شدن عامل کیفیت در رسالت و ماموریتهای سازمانی است که میتوان به موثر بودن تاکتیکهای مورد استفاده برای ارتقای کیفیت و تداوم یافتن فرآیند بهبود کیفیت فرآیندهای سازمانی در بلندمدت امیدوار بود.
آنچه مسلم است اینکه دستاوردی به نام کیفیت به دست نخواهد آمد و تحقق نخواهد یافت، مگر اینکه برنامهریزی دقیق و فراگیری در ارتباط با فرآیندهای کاری و دستاوردهای سازمانی صورت پذیرفته باشد. بهطور کلی، سازمانها باید پا را از توجه گاه به گاه و برخورد سلیقهای و کوتاهمدت با موضوع برنامهریزی برای کیفیت فراتر نهاده و رویکردی سیستماتیک، بلندمدت و استراتژیک در زمینه برنامهریزی کیفیت محور اتخاذ کنند.
بهطور کلی، فرآیند بهبود کیفیت شبیه به کفش است: همانطور که هیچ کفشی را نمیتوان یافت که به تمام پاها با اندازههای مختلف بخورد، هیچ مدل بهبود کیفیتی را نیز نمیتوان یافت که از آن بتوان در تمام سازمانها و شرکتها استفاده کرد و انتظار نتایج فوقالعادهای داشت. بنابراین با در نظر گرفتن شرایط و ویژگیهای حاکم بر سازمانها و شرکتهاست که باید مدل مناسب بهبود کیفیت آن را شناخت و پیادهسازی کرد.
چرا برنامهریزیها به شکست میانجامند؟
این یک واقعیت گریزناپذیر است که حتی بهترین و دقیقترین برنامههای استراتژیک کیفیتمحور نیز ممکن است به شکست بینجامند و نتوانند به اهداف و خواستههایی که مدنظر طراحان و مجریانشان بوده دست یابند. این شکستها و ناکامیها به دلایل مختلفی روی میدهند: گاهی اوقات این مدیران و کارکنان هستند که به خاطر تصمیمات نادرستی که در حین اجرای این برنامه اتخاذ میکنند باعث میشوند کارآیی و اثربخشی این برنامهها کاهش یابد. یکی از مهمترین اشتباهات در این میان به برتری دادن اهداف و خواستههای کوتاهمدت به اهداف و استراتژیهای بلندمدت سازمانی در بحث کیفیت مربوط میشود که بهعنوان مانعی جدی بر سر راه تشخیص و اقدام ضربتی و فوری برای جلوگیری از تنزل کیفیت سازمانی عمل میکند.
نبود اراده قوی در بین مدیران ارشد برای حمایت از برنامهریزی کیفیتمحور و الزامآور ساختن فرآیندها و مراحل مرتبط با آنها از دیگر عواملی است که فعالیتها و سیاستگذاریها در این زمینه را عقیم گذاشته و موجب میشوند تدوین و پیادهسازی راهبردهای حامی کیفیت و برنامهریزی برای بهبود کیفیت در یک سازمان تنها در حد یک شعار باقی بماند.
از سویی دیگر، برنامهریزیهای تاکتیکی به این دلیل به شکست و ناکامی منتهی میشوند که فرآیند ترجمه نیازها و خواستههای مشتریان به سیاستها و فرآیندهای سازمانی به درستی و بهطور کامل صورت نپذیرد یا اگر همین مرحله هم درست انجام شود در زمان عملی ساختن برنامههای پیشبینی شده اختلال و بینظمی روی دهد.
مدیران و کارکنان سازمانها و شرکتها باید به این واقعیت آگاه باشند که حتی بهترین و مناسبترین برنامههای استراتژیک مرتبط با بهبود کیفیت دردی را از سازمانها دوا نمیکنند، اگر به درستی و بهطور کامل پیادهسازی و اجرا نشوند و یکی از مهمترین اولویتها در این زمینه عبارت است از رسیدن به این درک و شناخت عمیق که توجه و تاکید بر کیفیت میتواند تاثیر بسزایی در ارتقای بهرهوری سازمانی و افزایش احتمال تحقق اهداف سازمانی، چه در کوتاهمدت و چه در بلندمدت ایفا کند.