جایگزینهای سادهسازی
قطعا همین طور است. صنعت مبلسازی و اسباب و اثاثیه خانگی را در نظر بگیرید؛ جایی که دهها هزار شرکت مختلف به فعالیت مشغول هستند و فقط یکی از آنها شرکت ایکیا (IKEA) میشود. قرار نیست همه شرکتها بتوانند مانند ایکیای سوئد با خلاقیت و هنر خود (در طراحی و تولید انبوه معدود محصولات جهانشمول)، قیمتهایشان را بهشدت پایین بیاورند. آنها حتی ممکن است نتوانند به قدری محصولاتشان را برای مشتریان جذاب و لذتبخش کنند که حاضر به پرداخت مبالغ هنگفت شوند. با این حال، تعداد این رقبای ایکیا بسیار زیاد هستند که تعدادیشان نیز به موفقیتهای چشمگیری رسیدهاند.
شاید بتوان صنایع مشابه اسباب و اثاثیه خانگی را مانند یک جنگل دانست. تعداد اندکی از گونههای جانوری چنین جنگلی در راس زنجیره غذایی قرار دارند و تعداد بیانتهایی در ردههای پایینتر واقع شدهاند. این گونههای ضعیفتر ویژگیهای خاص خود را دارند. هر کدام از آنها از تواناییهای فیزیکی و تولیدمثل متفاوتی برخوردارند، مکانیزمهای دفاعی خودشان را دارند و با توجه به شرایط، رفتارهای کنشگرانه، تهاجمی، همزیگری یا انگلی پیدا کردهاند. شاید استراتژیهای آنها بهترین و موثرترین استراتژی ممکن نباشد اما با توجه به شرایط خودشان مناسبترین هستند و به هر حال باعث بقای این شرکتها شدهاند.
بسیاری از کسبوکارهای دیگر بهدلیل شکست استراتژیهایشان در مسیر تکاملی، منقرض شدهاند. اگر ما فقط بخواهیم بر کسبوکارهای سادهساز تمرکز کنیم، فضایی برای رشد و فعالیت کسبوکارهای قدرتمند و موفق دیگری باقی نمیماند که با توجه به ویژگیهایشان استراتژیهای متفاوتی در پیش گرفتهاند. از طرفی اگر مثال شرکتهای غیرسادهساز وجود نداشته باشد، سادهسازی معنایی ندارد. این تفاوتها در استراتژی است که باعث شده بتوان یک شرکت سادهساز را از رقبای غیرسادهساز آن تشخیص داد.
به جنگل صنعت و تجارت بازگردیم. شرکتهای غیرسادهساز و موفق چه استراتژیهایی دارند؟ انتخاب جایگزین آنها برای استراتژیهای سادهسازی چیست و کدام استراتژیهایشان دستکم مدتی رقابتپذیر و پایدار هستند؟ سه پاسخ اصلی این پرسشها عبارتند از: استراتژیهای پیچیدهسازی، اختراع و کشف.
استراتژی پیچیدهسازی نخستین استراتژی موفق غیرسادهساز است. این استراتژی برعکس سادهسازی است و تلاش میشود یک محصول یا خدمت را پیچیدهتر کند. این استراتژی میتواند بسیار موفق باشد. بهعنوان مثال، کالاها و خدمات لوکس را در نظر بگیرید. ساعتهای مچی پاتک فیلیپ (Patek Philippe) یکی از شرکتهای استفادهکننده از این استراتژی است. ساعتهای مچی این شرکت دستساز، کمتیراژ، بسیار پیچیده و مکانیکی هستند. با این حال، هر کدام از آنها دهها هزار پوند قیمتگذاری میشوند. ساعتهای کمیاب و زیبای این شرکت، دقیقا برخلاف استراتژیهای سادهسازی قیمت و محصول تولید میشوند و به هیچوجه هدف دموکراتیک یا مردمی شدن برای آنها تعریف نشده است. در استراتژیهای سادهسازی، حتی شرکتهایی که بر مشتریان خاص و کمتوجه به قیمت متمرکز میشوند (سادهسازی محصول)، همواره رویای گسترش بازار و انبوهسازی برای بازار جهانی وجود دارد. اما بازارهای واقعا لوکس، فقط بر بازارهای گوشهای کوچک تمرکز میکنند و عمدا مانع از تولید بیش از حد محصولات و خدماتشان میشوند. در این بازارها پیچیدگی و کمیاب بودن محصول، مزیت است. بازار هدف این صنایع، مشتریان توانگر و متمایزی هستند که محصولاتی فوقالعاده و پیچیده میخواهند. برای آنها کاربری آسان و مقرون به صرفه بودن، نقطهضعف است. در چنین شرایطی باز هم بر خلاف استراتژیهای سادهسازی، محصولات بزرگتر، سنگینتر و سفارشی موفقتر خواهند بود.
استراتژیهای اختراع، دومین جایگزین مناسب برای سادهسازی است. البته برخی از اختراعها منجر به سادهسازی میشوند، برخی پیچیدهسازند و بقیه هر دو. اختراع چرخ باعث سادهسازی بود. هواپیمای ایرباس A380 پیچیدهساز است. اما یک کالسکه، نسبت به درشکه هم جنبههای سادهسازی را دارد و هم جنبههای پیچیدهسازی. بهطور مشابه، درحالیکه یک خودرو سریعتر و راحتتر از کالسکه است (سادهسازی محصول با افزایش لذت استفاده)، از جنبههای فراوانی پیچیدهتر است: قیمت بالاتر، تولید گرانقیمتتر، نیاز به مهارت رانندگی، نیاز به زیرساختهای جادهای، نگهداری و... شاید اختراعاتی مانند برگزاری جلسات آنلاین، جذابیتهای زیادی داشته باشد، اما در پایان معایبی نسبت به روشهای سنتی دارند. در هر صورت، معمولا مسیر اختراعات مانند جادهای یکطرفه میمانند و شرکتهای مخترع به موفقیتهایی دست مییابند.
در پایان، اکتشاف یا «یافتن» چیزی به جای اختراع آن میتواند یک استراتژی بسیار سودآور باشد؛ حتی زمانی که به سادهسازی نینجامد. یکی از بزرگترین اکتشافات قرنهای اخیر، کشف قاره آمریکا است که نتیجه آن را میتوان در کلیساهای طلاکاری شده شهر سویل اسپانیا مشاهده کرد. هر چند کشف آمریکا بسیار سودآور بود (و البته به عقیده ما میتوان در مفید بودن آن تردید کرد)، به سادهسازی جهان نینجامید. بهطور مشابه به استراتژی بهشدت موفق جان راکفلر فکر کنید: «زود از خواب بیدار شو و به نفت حمله کن». بیشتر محصولات معدنی و صنعتی جهان با استراتژی مشابهی کشف و تولید میشوند که به هیچوجه با ویژگیهای سادهسازی همخوانی ندارند. صنعت زیستفناوری هم نمود دیگری از اکتشاف است که در تقابل با سادهسازی قرار دارد. بسیاری از کسبوکارها حتی در صنایعی که امکان سادهسازی در آنها وجود دارد، ترجیح میدهند با توجه به شرایط خود از استراتژی اکتشاف استفاده کنند و تعداد زیادی از آنها نیز موفق میشوند.
nikoueimahdi@gmail.com