تفکر واگرا - تفکر همگرا

حل مساله به‌صورت خلاقانه یا حل خلاقانه مسائل، نیاز به هر دو نوع تفکر دارد. هم نوع تفکر واگرا و هم تفکر همگرا. در ایجاد ایده‌ها، نوع تفکر موردنیاز، تفکر واگرا است. بدیهی است که شما می‌خواهید به هر تعداد که می‌شود و امکانپذیر است، ایده خلق کنید و راه‌حل طراحی کنید و این به‌جز از تفکر واگرا برنمی‌آید. در مقابل، ارزیابی راه‌حل‌ها و سبک و سنگین کردن ایده‌ها، نوع تفکر همگرا را نیاز دارد. در اینجا شما می‌خواهید که استخر ایده‌ها و مخزن راه‌حل‌ها را هرچه کوچک‌تر کرده و از بین آنها بهترین راه‌حل را انتخاب کنید. انگار که یک ماهی بزرگ اما لغزان را از حوضی کوچک، صید کنید. توجه داشته باشید اگر تلاش کنید که هر دو نوع فعالیت فکری یعنی هم تفکر واگرا و هم تفکر همگرا را به‌صورت همزمان انجام دهید، تا حد زیادی همراه با قطعیت به شما می‌گویم نمی‌توانید هیچ‌یک را به خوبی انجام دهید.

روش افراد ماهر در حل موثر مسائل: افرادی که فعالیت‌ها و روش‌های حل مساله را به‌صورت موثری انجام می‌دهند و آنهایی که در حل موثر مسائل، مهارت یافته‌اند، دریافته و فراگرفته‌اند که این دو فعالیت و این دو نوع روش فکر کردن را از هم جدا کنند. آنها ابتدا ایده‌ها را خلق کرده و راه‌حل‌ها را شناسایی کرده و سپس به ارزیابی آنها می‌پردازند.

روش افراد مبتدی حل‌کننده مسائل: اما آنهایی که در سطحی عادی و معمولی به حل مسائل می‌پردازند، یک رویکرد متوالی و متناوب را به‌کار می‌گیرند: رویکرد خلق – ارزیابی – خلق – ارزیابی – خلق و... و همین طور پیش می‌روند.

این افراد یعنی حل‌کنندگان عادی مسائل، فعالیت خلق ایده و فعالیت ارزیابی راه‌حل‌ها را به‌هم می‌آمیزند. آنها به‌ندرت به ایجاد راه‌حل و طراحی ایده بعدی فکر می‌کنند زمانی که هنوز ایده قبلی را کاملا تحلیل نکرده و همه مسائل و جنبه‌های مربوط به آن راه‌حل را بررسی نکرده‌اند. برخی مواقع هم به همان ایده اولیه چسبیده و توانایی بیرون رفتن از مرزهای راه‌حل ابتدایی را نخواهند داشت.

نتیجه این روش، معمولا تعداد اندکی ایده که بیش از حد لازم، تحلیل و بررسی شده‌اند خواهد بود. حتی ممکن است که یکی دو سه ایده، بیشتر ایجاد نشود یا اگر ایده‌های دیگری هم مطرح شود معمولا ماهیت همان ایده‌های اولیه را خواهند داشت و پیرامون همان طرح اولیه و با اندکی تغییرهای جزئی به گردش می‌پردازند.

برای بسیاری از افراد، این روش حل مساله، طبیعی به‌نظر می‌آید. آنها از این روش، بارها و به تکرار استفاده کرده‌اند و باز هم آن را به کار خواهند بست چراکه همیشه، همین‌طوری فکر کرده و مسائل و مشکلات سازمان یا خودشان را به همین منوال، حل کرده‌اند.

مشکل اصلی این روش آن است که حل مسائل به این صورت، بدترین رویکرد برای خلق راه‌حل‌ها و طراحی ایده‌های حل مساله است. به‌هم آمیختن و قاطی کردن فعالیت‌های خلق ایده‌ها و ارزیابی کردن آنها، معمولا تعداد کمی ایده به‌دست می‌دهد و شرایطی را باعث می‌شود که به تفکر خلاق و حل خلاقانه مسائل منجر نخواهد شد.

نه کاملا قطعی اما به‌صورت نسبی می‌توانم بگویم که در مرحله اول و خلق راه‌حل‌ها، آنچه بیشتر اهمیت دارد، کمیت و تعداد ایده‌هاست در حالی که در مرحله ارزیابی و بررسی ایده‌ها ما بیشتر بر کیفیت و مرغوبیت راه‌حل‌ها تمرکز می‌کنیم. هرچه تعداد ایده‌ها بیشتر باشد (حتی ایده‌هایی که در نظر و قضاوت اولیه، مناسب نیستند و حتی غیرمنطقی و احمقانه به‌نظر می‌آیند) امکان و احتمال اینکه به راه‌حل مطلوب و بهینه‌ای برسیم بالاتر می‌رود.

همچنین طراحی و خلق طرح‌ها و ایده‌ها، حاصل فعالیت‌های ذهنی خلاقانه است و می‌دانید که مربوط به عملکرد نیمکره راست مغز است و تحلیل منطقی و ارزیابی پیشنهادها و طرح‌های بدیل به لحاظ هزینه، زمان، عملی بودن و... مرتبط با عملکرد نیمکره چپ مغز است. می‌دانید افرادی که همزمان بتوانند عملکردی در سطح بالا از دو نیمکره مغز خود بگیرند بسیار کم هستند.

 این هم دلیل دیگری است که توصیه می‌کنیم فعالیت‌های تولید طرح‌ها و ایده‌پردازی را ابتدا انجام داده و بعد از آن به ارزیابی راه‌حل‌ها بپردازید. سخن آخر اینکه پیش از آنکه شروع به ایجاد و خلق ایده‌ها کنید، حال چه به‌صورت فردی و چه به‌صورت تیمی، به خاطر داشته باشید که بهترین راه برای به‌دست آوردن ایده‌های باکیفیت و مرغوب این است که قضاوت در مورد راه‌حل‌ها و ارزیابی ایده‌های حل مساله را به بعد موکول کنید. تحلیل، تفکر و بررسی را بگذارید برای بعد. فقط پس از آنکه همه راه‌حل‌های ممکن و ایده‌های بدیل را شناسایی و تعریف کردید به ارزیابی و بررسی راه‌حل‌های مساله بپردازید.

 منبع: Arthur VanGundy Ph.d

p24- (2)