نوآوریها با خیالبافیها شروع میشوند!
این کتاب با گردآوری مصاحبههایی از گروهی بینالمللی از استارتآپها و سازمانهای رشدیافته موفق، شامل توصیههای ارزشمندی برای ایجاد، حفظ و فعالیت یک کسبوکار ارائه میکند. نویسنده و افرادی که با آنها مصاحبه شده، طیف گستردهای از موضوعات را مطرح میکنند که دانستن آن برای هر کسی که رویای تولید یک محصول جدید را دارد حیاتی است.
این کتاب ابزارها و رهنمودهایی در اختیار رهبران کسبوکار و کارآفرینان قرار میدهد تا چالشهای رشد و مقیاسپذیری را پشت سر بگذارند. همچنین یک منبع مهم است که با پوشش دادن موضوعاتی مثل گزینههای تامین مالی، استخدام نیرو، مدیریت تیم از راه دور، مقیاسپذیری چابک و چرخه عمر کسبوکار، رویکردی منسجم برای رشد با سرعت مناسب را ارائه میدهد. این کتاب به افراد امکان میدهد:
• ۴۲ ابزار موثر را برای حفظ و تسریع رشد کسبوکار به کار بگیرند.
• از اشتباهها و دامهایی که با رشد سریع کسبوکار یا تغییر سازمانی همراه است، اجتناب کنند.
• یک طرح رشد واضح برای یکپارچه شدن با مدل کسبوکار کلی خودشان توسعه دهند.
• کسبوکارشان را برای مقیاسپذیری سریع و مدیریت کارآمد ساختاربندی کنند.
کتاب «شروع کن، رشد کن، تغییرش بده»که در ۲۴۰ صفحه تدوین شده، ۲۵ بخش دارد که با تصاویری جالب همراه است. این کتاب را انتشارات وایلی در نیویورک به چاپ رسانده است.
خواندن این کتاب برای کارآفرینان، بنیانگذاران و مدیران، یک الزام است. جورگن آپلو در این کتاب نظرات خود را در مورد اقتصاد خلاقانه، مدیریت چابک، بازاریابی نوآورانه و تحول سازمانی به اشتراک میگذارد تا رهنمودی جامع برای رشد کسبوکار ارائه کند. او در مقدمه کتاب میگوید که دلیل موفقیتش امتحان کردن هزاران چیز مختلف بوده که برخی از آنها جواب داده است. «اگر یک چیز وجود داشته باشد که در ۲۰ سال گذشته یاد گرفته باشم، شکست خوردنهای مداوم و کوچک است. بنیانگذاران و رهبران کسبوکار خیلی از کارهای خود را اینگونه انجام میدهند که از میان آنها به ندرت موفقیتهای بزرگ حاصل میشود. این کتاب هم یکی از آن کارهای متعدد است.»
آپلو بهعنوان یک نویسنده، سخنران و کارآفرین سریالی موفق، در این کتاب به معرفی ابزارها، بازیها و تمرینهایی میپردازد که به بقا و رشد سازمانهای خلاق در قرن ۲۱ کمک میکنند. متن کتاب را در ادامه میخوانیم: خیلی از ما افراد خیالبافی هستیم. بهعنوان کارآفرین، بنیانگذار، رهبر سازمان و افرادی خلاق، چیزهایی را تصور میکنیم که هنوز وجود ندارند. ما دوست داریم این چیزها واقعی باشند. بهعنوان مثال: با خود میگوییم چه میشد اگر هیچ شغل بد، هیچ مدیر بد و هیچ شرکت بدی وجود نداشت؟ عالی نمیشد اگر هر چیزی که برای انجام بهتر کارها میدانستیم، به نوعی به شکل داده و الگوریتم ذخیره میشد تا ماشینها از آن به بعد آن را انجام دهند؟ روزی میرسد که ماشینها میفهمند تیمهای انسانی چگونه به بهترین شکل با هم کار میکنند. آنها توصیههایی برای ما خواهند داشت، مثل: «میخواهید بعد از نمایشگاه دیروز، انبار محصولات خود را پاکسازی کنید؟» وقتی هوش مصنوعی میتواند به تیمها کمک کند افراد جدید استخدام کنند، راهنمای عملکرد آنها باشند و تغییرات سازمانی ایجاد کنند، دیگر چه لزومی دارد که مدیران بالای سر افراد بایستند و بر کار آنها نظارت کنند؟ یک کسبوکار هوشمند، نوعی شرکت است که در آن همه شغلشان را دوست دارند. همه سعی میکنند شرایط را بهتر کنند و ماشینهای هوشمند به ما کمک میکنند کارمان را توسعه دهیم. تا جایی که من میدانم، الگوریتمهای یادگیری ماشینی منافعی در بهدست آوردن میز مدیریت و داشتن یک لیموزین با راننده شخصی ندارند. این ما هستیم که در سمتهای مدیریتی بهدنبال پول هستیم. چیزی که توصیف شد، فقط یک تصور است. اما تصور زیبایی است. من معتقدم که نوآوری با همین خیالبافیها شروع میشود.
بهعنوان یک کارآفرین، بنیانگذار، رهبر سازمان یا فردی خلاق، باید تصوری از محصول جدید خود داشته باشید. این تصور ماهیت یک محصول نوآورانه را توصیف میکند: اینکه قرار است چه چیزی برای کاربران و مشتریان فراهم کند. یک خیالبافی عالی در مورد محصول، به افراد کمک میکند تصویرسازی ذهنی در مورد ارزشی که منتقل میشود داشته باشند، انگار که در حال شنیدن داستانی کوتاه در مورد یک کسبوکار موفق در آینده هستند.در گفتوگویی که با مایکل بورکوفسکی، موسس و مدیرعامل شرکت آموزشی برینلی (Brainly) در دفتر این شرکت در لهستان داشتم، او گفت: «ما فرصتی که پیشرویمان قرار داشت را به شکلی که در جهان در حال رشد کردن بود تعریف کردیم. در کل دنیا ۲/ ۱ میلیارد دانشآموز وجود دارد و هر دانشآموز هر روز نیازمند یادگیری است. مشکلی که ما در برینلی به آن میپردازیم، مشکل بزرگی است. من فکر میکنم اغلب مشکلاتی که استارتآپها سعی میکنند حل کنند، در ابتدا به اندازه کافی بزرگ به نظر نمیرسند. آنها فقط فرصتی را میربایند که از فرصت واقعی کوچکتر به نظر میرسد. برای ما هم در ابتدا همین بود. ما کارمان را در لهستان شروع کردیم و به فرصت جهانی فکر نمیکردیم. سه سال طول کشید تا واقعا بفهمیم چرا اینجا هستیم و سعی میکنیم چه چیزی به دست آوریم. حالا همه چیز به وضوح برای ما تعریف شده است. من هر موسس استارتآپ و مدیر عاملی را تشویق میکنم که زودتر یک تصویرسازی بزرگ داشته باشد.»