پیچیدگی؛ تلهای بر سر راه سادهسازی
کسبوکارها و استارتآپها چگونه کار خود را شروع میکنند؟ یک کارآفرین اقدام به نوآوری میکند، ایدهای را به یک محصول تبدیل میکند و این محصول ممکن است به کسبوکارهای دیگر فروخته شود. راهحل عملی ارائه شده توسط این کارآفرین، باعث میشود تا یک مشتری برای آن پیدا شود. هر خواستهای که مشتری داشته باشد (هر جرح و تعدیلی در محصول و هر سفارشی) مشتاقانه مورد استقبال قرار میگیرد. برای راضی نگه داشتن این مشتری ارزشمند، بر پیچیدگی تولید و محصول افزوده میشود. به زودی مشتری دوم از راه میرسد اما خواستهها و نیازهای متفاوتی دارد. محصول براساس خواستهها و نیازهای او تغییر داده میشود و نتیجه، پیچیدگی بیشتر است. سپس برای پر کردن تمام بخشهای بازار (هدفی منطقی برای کنار زدن رقبا و افزایش درآمد)، محصولات جدیدی طراحی و تولید میشوند. با شتاب فراوان، قابلیتها و فناوریهای جدیدی به محصول اضافه میشود تا هر بخش بازار محصول مخصوص خود را داشته باشد. بهعنوان مثال، محصول تولیدی ممکن است یک نمونه لوکس، یک نمونه دوستدار محیطزیست، یک نمونه جوانپسند، یک نمونه برای کودکان و... داشته باشد. اضافه کردن قابلیتها و فناوریها به محصول، تصمیمی کاملا منطقی به نظر میرسد و به این وسیله، کسبوکار ما در هر گوشهای از بازار جدید شناخته خواهد شد.
افزایش پیچیدگی به وضوح در طراحی، در تولید، در فروش و در عرضه طیف گسترده محصولات و خدمات هویدا خواهد بود. زمانی که شرکت به دنبال توسعه بازار خود باشد یا زمانی که فروش کاهش یابد، اولین فکری که به نظر میرسد، افزایش پیچیدگی است: راهحلهای بیشتر، محصولات و مشتریان متنوعتر، ارائه محصولات سفارشیشده، بازارهای بیشتر و تنوع بیشتر در فعالیتها. تلاشی دائمی برای رسیدن به ایدههای جدید وجود خواهد داشت و مدیران همواره از دیدن «چیزهای جدید جدید» به وجد میآیند. افرادی که محصولات پیچیده طراحی میکنند، این کار را صرفا به خاطر پیچیدگی انجام نمیدهند. آنها به دنبال محصولاتی مفیدتر و جذابتر هستند. خطر آنجا است که آنها به پیچیدگی عادت کنند و تصور کنند که پیچیدگی روزافزون محصولات یا سیستم کسبوکار آنها مشکلساز نمیشود. آنها تا جایی که پیچیدگیها منجر به بهبود عملکرد محصول شود، وزن آن را افزایش میدهند، هزینه تولیدش را بالاتر میبرند، بر پیچیدگیهای فنیاش میافزایند و در نهایت باعث میشوند که مشتریان نتوانند به سادگی کارکرد محصول آنها را یاد گرفته و شروع به استفاده از آن کنند.
در ابتدای چرخه عمر هر محصولی، بهبود آن از طریق اضافه کردن منابع و انرژی بیشتر به آن امکانپذیر است. اما پس از مدتی، چنین موضوعی مصداق نخواهد داشت. به تدریج میتوان اقدام به سادهسازی محصول کرد (محصولی سبکتر، کوچکتر و دارای قابلیتهای کمتر که ارزانتر است، استفاده از آن راحتتر است و تولید و فروش آن هم هزینه کمتری دارد). با این حال، مدیرانی که به پیشرفت از طریق پیچیدگی عادت دارند، سادهسازی را نه یک گام به جلو، بلکه یک گام به عقب میدانند. (حتی زمانی هم که شرکت براساس شرایط و توانمندیهای خود تصمیم میگیرد محصولی عالی و باکیفیت ارائه کند که از محصولات معمولی رقبا متمایز باشد، باز هم سادگی ظاهری آن اهمیت دارد و پیچیدگیهای تولید باید پشت کاربری راحت آن نهان شود.)
یک تله دیگر هم در این مسیر وجود دارد. مدیران باهوش اغلب پیچیدگی را به سادگی ترجیح میدهند. بهعنوان مثال، مهندسان همواره به دنبال چالشی برای ساخت محصولاتی ظریفتر و پرجزئیات نسبت به محصولات پیشین هستند. جذابیت دیگر محصولات پیچیده آن است که به دلیل خاص شدن مشتریانشان و به رغم کاهش تعداد آنها، حاشیه سود هر واحد محصول افزایش مییابد. در کنار آن، شرکت تولیدکننده، فرصتی هم پیدا میکند که تخصص و مهارت خود را به رخ رقبا و بازار بکشد. با این جذابیتها، نیاز به رهبری مصمم است که به مدیران گوشزد کند محصولات باید ساده شوند نه پیچیده.
بهطور معمول، افراد سادهساز از خارج از بازار میآیند، نه از بین شرکتهای برجسته کنونی. افرادی مانند هنری فورد، سم والتون (بنیانگذار فروشگاههای والمارت)، اینگوار کمپراد (موسس آیکیا) و بسیاری دیگر از سادهسازهای بزرگ تاریخ، ضمن آنکه کارآفرینانی تازهکار بودند، شاید با کمبود منابع مالی و حتی خسیس بودن، دست به گریبان بودند. با این حال، صرفهجوییها و تلاش بیوقفهشان برای سادهسازی و افزایش صرفهجوییهای اقتصادی، با اقبال مشتریان بیشمار مواجه شد. فردی مثل والتون، حتی زمانی که میلیاردر شده بود، با خودروی شخصی خود سفر میکرد که نزدیک به ۲۰۰ هزار کیلومتر کار کرده بود. کامپراد که فروشگاههایش در کشورهای مختلف دیده میشوند، با اتوبوس یا هواپیماهای اقتصادی سفر میکند. رهبران سازمانی زیادی نیستند که اینگونه رفتار کنند.
nikoueimahdi@gmail.com