کافه سوال
چند نکته در مورد اشتباهات در انجام وظایف کاری
البته کلا یک مقدار فراموشکار و حواسپرت هستم اما این در گذشته، هیچوقت برایم مشکلساز نبوده چون برای خودم راههایی پیدا کردهام که بتوانم به همه کارهایم برسم. اما در این شغل، حس میکنم حجم کارها و اتفاقات، زیاد است و نمیتوانم در جریان همه آنها باشم و گاهی بعضی چیزهای جزئی را فراموش میکنم. در جلسات هفتگی که برای هماهنگی انجام میشود، مدیرم به اشتباهاتم اشاره میکند و به تک تک آنها میپردازیم. من کاملا این توانایی را دارم که اشتباهاتم را دوباره تکرار نکنم اما انگار همیشه یک مانعی هست که باعث میشود اشتباه کنم. در جلسه ارزیابی، مدیرم گفت کارم تا حالا عالی بوده اما حس میکنم اینطور نیست. خیلی میترسم از آن کارمندهایی باشم که نمیدانند کجا ایستادهاند و مشکلشان کجاست و در نهایت، ناغافل اخراج شوم. فکر کنم سوالم از شما این است که چه زمانی این مشکلات کوچک، به یک مساله مهم تبدیل میشوند؟ چطور میتوانم آرامش و تسلطم را حفظ کنم تا در کارم موفق شوم؟ معمولا در این حد خسته و حواسپرت نیستم اما چون طی شش ماه گذشته با یک بیماری دست و پنجه نرم کردهام و حالا هم در شرف ازدواج هستم، احساس خستگی زیادی میکنم و حس میکنم حواسم جمع نیست.
پاسخ: دوست عزیز، اشتباه کردن طبیعی است به خصوص وقتی وارد یک حیطه جدید میشوی. البته، اگر اشتباه کردن به یک حدی برسد، مشکلساز میشود. اما آنطور که پیداست تو اشتباهاتت را تکرار نمیکنی. داری از آنها درس میگیری و دفعه بعد، کارت را درست انجام میدهی. وقتی با یک چیز جدید مواجه میشوی، باز هم اشتباه میکنی و این وقتی کسی دارد با یک حوزه کاری جدید آشنا میشود یا حجم کارهایش زیاد شده کاملا طبیعی است. از قرار معلوم، تو در کارهای سابقت عملکرد خوبی داشتهای؛ وقتی همه چیز، همیشه طبق روال و آسان بوده و هیچوقت چالشی وجود نداشته که مجبورت کند خودت را محک بزنی و ببینی چند مرده حلاجی. طبیعتا وقتی برای اولین بار با چیزی مواجه میشوی که آسان نیست، احساس بدی پیدا میکنی. خیلی از دانشجوها در دانشگاه ممتاز هستند و آنقدرها هم زحمت نمیکشند اما به محض اینکه وارد بازار کار میشوند، در کاری که چالشی است، دست و پایشان را گم میکنند چون ناگهان حس میکنند دیگر نمیتوانند مثل قبل، همه چیز را به آسانی بهدست آورند. اما معنایش این نیست که نمیتوانند آن کار را انجام دهند. این اتفاق، یک نشانه است: نشانه اینکه تو به یک شکل جدید به چالش کشیده شدهای.
البته این اشتباهات شاید یک نشانه باشند که به تو هشدار میدهند این کار برایت مناسب نیست. اما تو در نامهات گفتی که مدیرت از عملکردت راضی است و این خیلی مهم است. مدیران زیادی هستند که نمیتوانند صراحتا و رودررو به کارمندشان بازخورد دهند، به خصوص بازخورد منفی و انتقاد. اما اگر میدانی مدیرت چنین آدمی نیست، بدان که اگر مشکل جدی یا حادی داشتی به تو میگفت، مخصوصا چون میگویی همیشه اشتباهاتت را به تو گوشزد میکند. بهعنوان یک مدیر، وقتی میبینم کارمندم تازهکار است و دارد اشتباه میکند، برای اینکه ببینم کی باید نگران شوم، باید از خودم چند سوال بپرسم: آیا کارمندم، اشتباهات را جدی میگیرد و از آنها درس میگیرد؟ آیا روشها و طرز فکرش را طوری تغییر میدهد تا از تکرار آن اشتباه جلوگیری کند؟ یا انتقادهایم را سرسری میگیرد و به آن اهمیت نمیدهد و دوباره کارها را خراب میکند؟ ماهیت و منشأ اشتباهات هم مهمند. اگر ریشه آنها، بیدقتی یا سهلانگاری باشد یا ناتوانی در تصمیمگیری درست، قطعا نگران میشوم. من براساس چیزهایی که گفتی، حدس میزنم که مدیرت نگران نیست چون میداند که منشأ اشتباهات تو این است که هنوز داری «یاد میگیری». دلیلش سهلانگاری یا ناتوانی در تصمیمگیری نیست.
اگر بپذیری که تو در این شغل، تازهکاری و داری کارت را خوب انجام میدهی، استرست کمتر خواهد شد. و وقتی اضطرابت کمتر میشود، تمرکز و اشرافت بر کار بیشتر میشود. در نتیجه مرتکب اشتباهات کمتری خواهی شد. سپس در یک چرخه مثبت خواهی افتاد که خودش، خودش را تقویت میکند. کارهای دیگری هم هست که میتوانی انجام دهی تا تعداد دفعات اشتباه کردنت را کمتر کنی. مثلا اگر آدمی هستی که جزئیات را فراموش میکنی، قبل از اینکه یک کار جدید را شروع کنی، چند دقیقه زمان بگذار و به راهنماییهایی که گرفتهای و بازخوردهایی که در گذشته، در موارد مشابه دریافت کردهای فکر کن. سپس خلاصهای از چیزهای مهمی را که باید به یاد داشته باشی روی یک کاغذ بنویس و آن را جایی بگذار یا بچسبان که موقع کار، جلوی چشمت باشد. میتوانی آن را بالای فایل وردی که داری رویش کار میکنی اضافه کنی یا روی یک کاغذ رنگی بنویسی و بچسبانی بالای مانیتورت. انجام دقیق و آگاهانه این کارها کمک میکند که هر جا لازم بود، تمرکز داشته باشی.
مهمتر از همه اینها، گاهی به خودت استراحت بده. تو داری یک کار جدید را یاد میگیری که از کارهایی که تا حالا کردهای، سختتر است. بهعلاوه، درگیر بیماری و ازدواج هم هستی. طبیعی است که خسته و حواسپرت باشی. هر کسی جای تو بود، همین حال را داشت. شروع یک کار جدید، حتی در بهترین حالت هم طاقتفرساست. مطمئنم که شش ماه بعد، اعتماد به نفس بیشتری خواهی داشت. اگر اینطور نشد، آنجاست که باید تجدیدنظر کنی، ولی تا آن موقع آهسته و پیوسته پیش برو.