فروش همهچیز: جف بزوس و عصر آمازون
چالشهای جذب سرمایه
کار بستهبندی بسیار سخت و پرزحمت بود و اغلب تا شب طول میکشید. تابستان آن سال، نیکولاس لاوجوی، یکی از کارمندان سابق شرکت D. E. Shaw بهطور پارهوقت به شرکت پیوست و پیشنهاد بدیهی در مورد افزودن میزهای بستهبندی برای انبارها داد. بزوس از لاوجوی خواست تا در فرآیند استخدام همکاری کند و به او گفت تا باهوشترین افرادی را که میشناسد استخدام کند؛ او میخواست همه کارمندانش از IQ بالایی برخوردار باشند. لاوجوی چهار دوست از دانشگاهی که در آن درس خوانده بود یعنی Reed College وارد شرکت کرد؛ که یکی از آنها لارل کانن، یک نجار ۲۴ ساله بود. کانن در ساخت میزهای بستهبندی کمک کرد، سپس بهطور رسمی به شرکت پیوست و عملیات در انبار شرکت را بهدست گرفت. تیم آمازون یک تیم گلچینشده بود که تحت شرایط غیرمعمول در یک محیط چالشبرانگیز کار میکردند و با یکدیگر اولین گامهای ابتدایی به سوی رودخانه غریبی به نام «اینترنت» برداشتند.
یک هفته بعد از شروع کار، جری یانگ و دیوید فیلو، از فارغالتحصیلان دانشگاه استنفورد، ایمیلی به آنها نوشتند و از آنها خواستند که در صورت تمایل در سایتی به نام یاهو نشان داده شوند که چیزهای جذاب را در وب نشان میداد. در آن زمان، یاهو یکی از پرترافیکترین سایتها در وب بود. بزوس و کارمندانش نیز نام یاهو را شنیده بودند. آنها برای شام دور هم جمع شدند و در مورد این موضوع بحث کردند که آیا در زمانی که غرق در سفارش هستند، برای موجی از کسبوکار جدید آماده هستند یا خیر. آنها تصمیم به این کار گرفتند و ظرف چند ماه از شروع کار، کتابها را به افرادی در همه ۵۰ ایالت و در ۴۵ کشور فروخته بودند. هر روز تعداد سفارشها افزایش مییافت و بزوس مصر بود که آمازون باید یک سیاست مشتریمدار ۳۰ روزه برای پس دادن کالا باشد، اما هیچ فرآیندی برای مدیریت مرجوعیها وجود نداشت؛ آمازون یک حساب بانکی اعتباری داشت، اما همواره برداشتش از سطح اعتبار مجازش بیشتر میشد؛ آنگاه مککنزی باید به بانک سرخیابان میرفت و چکی برای افتتاح دوباره آن مینوشت.بزوس و کارمندانش در حالی که به شدت کار میکردند، همیشه به افزایش درآمد فکر میکردند. تابستان ۱۹۹۵ خانواده بزوس ۱۴۵ هزار دلار دیگر در آمازون سرمایهگذاری کردند. اما شرکت نمیتوانست به استخدام و رشد تنها بر اساس پساندازهای خانواده بزوس ادامه دهد.
تابستان آن سال، نیک هانور، کارآفرین و سرمایهگذار آمریکایی، جلساتی با بزوس ترتیب داد. او برای جذب ۶۰ سرمایهگذار تلاش کرد و به دنبال این بود که از هر فردی ۵۰ هزار دلار سرمایه جمع کند و آن را به یک میلیون دلار برساند. بزوس طی این جلسات تصویری از آینده آمازون به نمایش گذاشت که در بهترین حالت، تصویری مبهم از این شرکت بود. آمازون در آن زمان حدود ۱۳۹ هزار دلار دارایی داشت که ۶۹ هزار دلار آن بهصورت نقد بود. این شرکت ۵۲ هزار دلار را در سال ۱۹۹۴ از دست داده بود و در شرف از دست دادن ۳۰۰ هزار دلار دیگر در آن سال بود. در مقابل آن شروع ضعیف، بزوس به سرمایهگذاران گفت اگر همه چیز خوب پیش برود، او تا سال ۲۰۰۰ مبلغ ۷۴ میلیون فروش را پیشبینی میکند و اگر همه چیز بسیار بهتر از انتظار پیش برود، او مبلغ ۱۱۴ میلیون دلار را پیشبینی خواهد کرد. (فروش خالص آنها در سال ۲۰۰۰ مبلغ ۶۴/ ۱ میلیارد بود.) بزوس همچنین پیشبینی کرد که این شرکت تا آن زمان سودآوری مناسبی خواهد داشت (ضرر خالص در سال ۲۰۰۰ مبلغ ۴/ ۱ میلیارد دلار بود.) او میخواست تا این شرکت تازهتاسیس را ۶ میلیون دلار ارزشگذاری کند. (یک ارزیابی افراطی که به نظر میرسد از ناکجا آمده باشد.) او به سرمایهگذاران همان چیزی را گفت که به والدینش گفته بود: این شرکت ۷۰ درصد احتمال شکست دارد. اگرچه آنها نتوانسته بودند کسبوکار خود را درست پیشبینی کنند، سرمایهگذارها به دنبال یک فرصت همیشگی و دائمی بودند. این جوان با انگیزه و سخنور با اعتقاد راسخ در مورد پتانسیل اینترنت برای ایجاد تجربه خرید راحتتر نسبت به فروشگاههای بزرگ و شلوغ- که پرسنل آن اغلب نمیتوانستند پاسخگوی مشتری باشند - سخن میگفت. او توانایی احتمالی شرکت برای شخصیسازی ورژنی از وبسایت برای هر خریدار بر مبنای خریدهای قبلیاش را پیشبینی کرد. همچنین او آنچه را که باید شبیه یک آینده بنیادی به نظر بیاید پیشبینی کرد: آیندهای که هر فرد میتواند از اینترنت در سرعت بالا- و نه در مودمهای dial-up - استفاده کند و فضای بینهایت وب، رویای بازرگانان از «همهچیز فروشی»- فروشگاهی با انتخاب بینهایت- را محقق کند.
بزوس تور سرمایهگذاری خود را در خانه اریک دیلون، دلال سهام شروع کرد؛ دیلون میگوید «او من را به شدت جذب کرد. او به شدت به کارش اعتقاد داشت. اما نکته اصلی این بود که آیا او واقعا میتوانست یک کسبوکار راهاندازی کند؟ این کار اصلا آسان نبود. البته دو سال بعد متوجه شدم که از فرد درستی حمایت کردم.» بسیاری از افرادی که بزوس سعی در جذب سرمایه آنها داشت، از این کار امتناع کردند. بهعنوان مثال تام آلبرگ، یکی از مدیران پیشین شرکت McCaw Cellular (بزرگترین شرکت ارائه سرویس تلفنهای سلولار) نسبت به سرمایهگذاری مشکوک بود، چرا که او عاشق جستوجوی کتاب در کتابفروشیها بود. اما چندی نگذشت که او در یافتن یک کتاب در حوزه کسبوکار در یک فروشگاه محلی با مشکل روبهرو شد و به این ترتیب نظرش عوض شد و تصمیم به سرمایهگذاری گرفت.
ارسال نظر