کسبوکار تفننی، بلای جیب و جان
بدون هیچ شکی، موفقیت تا حدود زیادی وامدار شغل و کسبوکار انتخابی فرد است و هر چه این انتخاب بهتر باشد، احتمال پیشرفت فردی بیشتر خواهد بود. حال در نظر بگیرید در این فرصت محدود بخواهید در دنیای استارت آپها و کسبوکارهای فناورمحور حرکت کنید و با راهبری یک ایده در قالب یک تیم، با دنیای پیرامون دست و پنجه نرم کنید. واضح است که ریسکهای موجود در این دنیا از شغلها و کسبوکارهای مرسوم بیشتر است و ریسک اساسا چیز مطلوبی نیست (البته میبینیم که سایر حوزهها هم در حال باختن عرصه به ایدهپردازهای خلاق هستند). یک جوان وقتی در این فضا قرار میگیرد، نداهای مختلفی به گوشش میرسد که مثلا: برنامهریزی کنید، دو دو تا چهار تا یادتان نرود، مدیریت نیروی انسانی چالشزا است و همچنین انبوه مطالبی همچون «مدیریت کسبوکار در سه سوت» و «از کاه طلا بسازید» به سردرگمی موجود اضافه میکنند. اگر بررسی کنید میبینید جوان داستان ما، هنوز نمیداند که دقیقا چه کاری میخواهد انجام دهد چند زونکن برنامه کوتاهمدت و بلندمدت و جداول پیشبینی سود و زیان برای ۱۰ سال آینده دارد که بدون هیچ تعارفی، جایشان فقط در همان زونکنها خواهد بود.اگر میخواهیم مفیدتر وارد گود شویم و حداقل حسرت ایام جوانی را نخوریم، لازم است که کسبوکار را جدی بگیریم و به هر علامت آن حساس باشیم. خیلی خوب است که با دوستانمان استارتآپی بزنیم که هم فال باشد و هم تماشا، اما اگر ندانیم دقیقا چه کاری انجام میدهیم و دنبال چه هدفی هستیم، با وجود آنکه تفننی شروع کردهایم، خیلی جدی گرفتار میشویم.
بهجای گیر افتادن در دام آمارهای عجیب و غریب که مناسب دریافت تسهیلات بانکی هستند، دقیقا درک کنیم که چه ارزشی به مشتریانمان پیشنهاد میدهیم؛ سوالی که خیلی اوقات از افراد منتظر ورود به دنیای استارت آپی اگر بپرسیم، به نحوی جواب میدهند که «فعلا دور هم هستیم و مزاحممان نشوید»! و ادامه میدهند: این شروع کار ما است و این دورهمی ما، سر ۵ ماه به نقطه سر به سر میرسد و فروش سر به فلک میکشد! البته که آرزو بر جوانان عیب نیست، اما اکثرا نتیجه آن اتلاف منابع (مالی، انسانی و...) بدون یادگیری و دستاورد قابلتوجهی خواهد بود. جالب اینجاست که در ادامه و هنگامی که پس از چندین ۵ ماه، به پیشبینیهای خودشان نمیرسند، حتی نمیتوانند عوامل شکست خودشان را برشمارند؛ چرا که هیچ وقت تا آن اندازه دقیق کسبوکارشان را پایش نکرده بودند که بتوانند به یک تحلیل صحیح از شرایط برسند. در این مواقع همه کس و همه چیز مسوول وقوع این شکستاند، غیر از سهلانگاری بنیانگذاران. جالب قضیه اینکه این دوستان معمولا در نگاه به سرمایهگذاران هم، چنین تفکری را دنبال میکنند و انتظار دارند سرمایهگذاران بدون توجیه مناسب و صرفا با اتکا به دانش و تجربه ناقص ایشان، مبالغ زیادی را در اختیارشان قرار دهند و اتفاقا میخواهند بیشتر سرمایه درخواستی را در تبلیغات مصرف کنند. به عبارت دیگر به جای صرف وقت و انرژی در طراحی محصول و مدل کسبوکار، فقط میخواهند آن را بفروشند.میگویند که تجربه، معلم سختگیری است، چرا که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد؛ هوشیار باشیم که در پی تجربههایی باشیم که اگر هم سختگیر هستند، اما اندوخته دانشی قابلتوجهی برای ما داشته باشند.
تناسب راهحل ارائه شده توسط ما با مشکل موجود در جامعه و سپس تولید محصولی (فیزیکی یا مجازی) منطبق بر خواست و انتظار جامعه هدف، راه پرتلاطم اما جذابی است که اگر حتی نان نداشته باشد، آدرس درستی از آسیاب و آسیابان به ما خواهد داد که در صورت عدم موفقیت در حال حاضر، مهارتهایی ارزشمند برای آینده به فرد اضافه میکند.برنامهریزی و محاسبات ما زمانی ارزشمند است که پایه خوبی داشته باشد و ایدهای که اعتبارسنجی خوبی از طرف مشتریان احتمالی نداشته باشد، هم ضعیف است، هم تفننی و هم احتمالا دارای کاربرد صرفا نمایشی.اگر این ایدهها و طرح محصولهای اولیه، از فرآیند تایید مشتریان و کاربران عبور نکنند، تصور کنید چه ترکیب بیارتباطی نسبت به نیازهای مشتریان شکل خواهد گرفت. اغلب افرادی که به دنبالکارهای تفننی هستند، لزومی برای دریافت پرزحمت دیدگاهها و نظرات مختلف نمیبینند و تیم خود را بینیاز از هرگونه بازخورد میبینند. کاملا پیداست خروجی این دوستان، محصولی برای شکست است، نه محصولی برای عرضه به بازار.
دقت کنید که چه تعداد از این چالشها را بهعنوان تیم در شرف تاسیس یا در حال توسعه محصول دارید. اگر میبینید خود و تیمتان در چنین فضایی قرار دارید، زنگ هشدار نگاه تفننی را به صدا درآورید و جدیتر با این دنیا وارد جدال بشوید. اگر به فکر پرورش ایدهای هستید و میخواهید اقدامی عملی صورت بدهید، مواظب افتادن کسبوکارتان در این دام از همین ابتدا باشید. سعی کنید با مستندسازی فعالیتهایتان تا حدودی این نگاه تفننی را مهار و رفع کنید. داشتن این نگاه بعد از مدتی، رخوت و سستی عجیبی در تیم به وجود میآورد و شاخصی برای سنجش میزان موفقیت باقی نمیگذارد.اگر تفننی نگاه کنیم، ناچارا تفننی حرکت میکنیم اما جدی زمین میخوریم. کسبوکار تفننی، چیزی جز نگاه کوتهفکرانه موسسان نیست و واقعیت ندارد؛ خودمان و جوانیمان را در دام آن گرفتار نکنیم.
ارسال نظر