بخش دهم
چرا شرکتهای ایرانی نوآوری نمیکنند؟
اگرچه وجود تحقیقوتوسعه در شرکتها، نشانهای از توجه مدیران شرکت به اهمیت پژوهش بوده و امری مثبت تلقی میشود، اما نوآوری را هموزن تحقیقوتوسعه پنداشتن یکی از موانع مهم نوآوری در شرکتهای ایرانی به شمار میرود. حتما میپرسید چگونه چنین چیزی ممکن است؟ در پاسخ باید به دو دلیل مهم اشاره کنم:
نخست اینکه نوآوری مفهومی بسیار فراتر از تحقیقوتوسعه است. تحقیقوتوسعه تا اندازه زیادی متمرکز بر موضوعات فنی برای بهبود محصولات و خدمات شرکتها است. معمولا همکاران واحدهای تحقیقوتوسعه، متخصصان فنی باسابقه در حوزه تخصصی فعالیت شرکتها هستند. برای مثال در بخش تحقیقوتوسعه یک شرکت پتروشیمیایی، معمولا شاهد نقش پررنگ مهندسان و به ویژه مهندسان شیمی هستیم. تلاش بخش تحقیقوتوسعه در چنین شرکتی بر بهبود خواص و کیفیت محصول و کاهش هزینهها و ریسک عملیات متمرکز است. بنابراین، این واحد بر فعالیتهای فنی و فناورانه متمرکز است و در حوزههایی همچون تغییرات سازمانی، راهبرد بازار و بازاریابی، تغییر مدل کسبوکار شرکت و... ورود نمیکند یا ارتباط بسیار ناچیزی دارد. این در حالی است که شاید مهمترین گلوگاههای رشد آن شرکت از جنس راههای انتقال ارز برای تامین قطعات، تغییر نظام انگیزشی و... باشد. یعنی مواردی که ضرورتا از جنس فنی و فناوری نیستند.
محدود دانستن نوآوری به تحقیقوتوسعه باعث میشود که مواجهه نوآورانه با مهمترین چالشهای پیش روی شرکت بدون متولی و بدون برنامه باقی بماند. در چنین شرایطی، حتی با وجود تحقیقوتوسعه اثربخش، مشکلات اساسی شرکت پابرجا میمانند و به تدریج، رشد و موجودیت شرکت را با تهدید مواجه میکنند.
نوآوری را هموزن تحقیقوتوسعه دانستن، به یک دلیل مهم دیگر مانع بزرگی بر سر راه نوآوری است. این دلیل دوم این است که اثربخشی و موفقیت تحقیقوتوسعه در بیشتر شرکتها نیازمند وجود فرهنگ و فرآیند نوآوری است. بنابراین در شرکتهایی که فرهنگ و فرآیند نوآوری نهادینه نشده باشد، واحد تحقیقوتوسعه در بیشتر موارد برای اعمال تغییرات (حتی در همان حوزه فنی مرتبط) بر در بسته میکوبد و نمیتواند خروجی و اثربخشی مناسبی داشته باشد.
برای نمونه تصور کنید که واحد تحقیقوتوسعه پس از آزمایشهای مکرر دریابد که جایگزینی یکی از مواد اولیه وارداتی با مادهای دیگر (که از قضا امکان تامین آن از داخل کشور وجود دارد) شاید بتواند موجب بهبود خواص محصول نهایی شرکت شود. یا چنین اقدامی بتواند ضمن ثابت نگهداشتن هزینههای تولید، کیفیت محصول نهایی را افزایش یا دستکم از ریسک تامین مواد اولیه در شرایط ویژه (همچون شرایط تحریم) بکاهد. اما نهادینه نبودن فرهنگ و فرآیند نوآوری در شرکت باعث میشود این تغییر با مقاومت زیاد روبهرو شود و درنهایت اجرایی نشود. این کار شاید نیازمند تغییر فرآیند سازمانی تامین مواد اولیه و به همین دلیل مستلزم حدی از ریسکپذیری و استقبال از تغییر نزد مدیران ارشد باشد. اما در غیاب فرهنگ جاافتاده نوآوری، فرآیندها و سازوکارهای اجرایی شرکت مانع از ریسکپذیری میشوند. کافی است نظام انگیزشی شرکت به گونهای باشد که حفظ شرایط موجود را دامن زده و تقویت کند. در نبود فرآیند تعریفشده نوآوری در سازمان، نقش افراد و بخشهای مختلف برای اجرایی کردن این تغییر و تامین هزینهها و الزامات مربوطه مشخص نیست. این امر شانس موفقیت را به شدت کاهش میدهد.
یکی از دلایل به در بسته خوردن دستاوردهای پژوهشی در درون شرکتها، نیاز به تغییر فرآیندهای سازمانی یا مدل کسبوکار شرکت برای اجرای موفق و اثربخشی آن دستاوردهاست. وقتی شرکتی نوآور نیست و نوآوری در آن شرکت در تحقیقوتوسعه خلاصه شده، تغییرات در سازمان و مدل کسبوکار با مقاومت فراوان مواجه شده و بسیار دشوار است. معمولا در چنین شرکتهایی، مدیر تحقیقوتوسعه در حلقه مدیران ارشد و تاثیرگذار شرکت حضور ندارد و نمیتواند اجماع مدیریتی لازم برای این تغییرات را شکل دهد. چهبسا به دلیل نهادینه نبودن فرهنگ و فرآیند لازم، توفیق در ایجاد چنین اجماعی بهصورت موردی هم نتواند راهگشا باشد.
در سالهای گذشته در شرکتهای ایرانی دارای واحد تحقیقوتوسعه اما فاقد نظام نوآوری، شاهد تنزل جایگاه تحقیقوتوسعه و مدیران مربوطه بودهام. وقتی دستاوردهای تحقیقاتی یکی پس از دیگری به در بسته میخورند و نمیتوانند اثرگذاری لازم را در رشد و سودآوری شرکت داشته باشند، به تدریج واحد تحقیقوتوسعه بهعنوان یک واحد هزینهزا و غیراثربخش تلقی میشود. مدیر مربوطه از دایره مدیران و تصمیمگیران اصلی شرکت حذف میشود یا جای خود را به مدیری کمنفوذتر میدهد. در نتیجه، به مرور زمان نگاه مدیران ارشد این شرکتها به تحقیقوتوسعه تغییر کرده و آن را امری تزئینی و نمایشی به شمار میآورند. مدیران و کارکنان واحدهای تحقیقوتوسعه هم در چنین شرایطی مجبور به عقبنشینی شده و خود را با پروژههای مطالعاتی یا پروژههای کوچک فنی سرگرم میکنند. ویژگی این گونه پروژهها این است که انجام آنها نیاز به همراهی و همکاری واحدهای دیگر و تغییر در فرآیندها و مدل کسبوکار شرکت ندارند اما اثربخشیشان بسیار ناچیز است. همین عقبنشینی، به نوبه خود باعث تشدید اعتقاد مدیران ارشد به ناکارآمدی تحقیقوتوسعه در ایران و درنتیجه عدم نوآوری شرکتهای ایرانی حتی در حوزه فنی میشود.
در نقطه مقابل، با شرکتهایی همکاری داشته و دارم که حتی دارای واحد تحقیقوتوسعه رسمی نیستند اما توانستهاند فرهنگ و فرآیند نوآوری را در سازمان خود نهادینه کرده و از ثمرات آن در قالب سودآوری و رشد بیشتر بهرهمند شوند. این امر به معنای نفی نیاز شرکتها به تحقیقوتوسعه نیست، بلکه تاکیدی بر اولویت نوآوری بر تحقیقوتوسعه است. نوآوری اثربخش و موفق، زمینهساز تعمیق توانمندیهای سازمانی در حوزههای مشخص فنی است و میتواند مقدمه شکلگیری تحقیقوتوسعه هدفمند و توانمند در شرکتهای ایرانی باشد. اما هموزن دانستن نوآوری با تحقیقوتوسعه در برخی شرکتهای ایرانی، نه تنها باعث تضعیف تحقیقوتوسعه و به حاشیه رفتن آن شده، بلکه در نهایت امکان نوآوری اثربخش را از آنها سلب کرده است.
ارسال نظر