آثار خودم را نمی‌خوانم

تجربه خواندن ایده‌آل برای شما چطور است؟ (چه زمانی، کجا، چه چیزی، چگونه).

فکر می‌کنم به زمانی برمی‌گردد که در یونان زندگی می‌کردم و در یک تراس آفتاب‌گیر، «مجوس» جان فاولز را می‌خواندم و تمام این مدت در حال نوازش گربه محله بودم. جزیره‌ای که در آن زندگی می‌کردم اتفاقا محل وقوع داستان رمان بود؛ اما حضور گربه اختیاری بود.

کدام نویسندگان - رمان نویسان، نمایشنامه‌نویسان، منتقدان، روزنامه‌نگاران، شاعران - را بیشتر تحسین می‌کنید؟

کازوئو ایشی گورو رمان‌نویسی است که به او علاقه زیادی دارم، کتاب‌های جدیدش همیشه ارزش انتظار را دارند، و او بسیار باشخصیت است.

گفته‌اید به عنوان یک نویسنده جوان صدای خود را با ترجمه چندلر و شاید همینگوی و نویسندگان دیگری از غرب پیدا کردید. از کار آنها چه چیزی به دست آوردید و آیا امروز هم آنها را می‌خوانید؟

من همه رمان‌های چندلر را ترجمه کرده‌ام، اما برای هیچ‌یک از رمان‌های همینگوی چنین تلاشی نکرده‌ام. تمام آثار ریموند کارور شامل داستان‌های کوتاه، اشعار و مقاله‌هایش را ترجمه کرده‌ام. البته من از طریق این فرآیند چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام، اما بزرگ‌ترین چیزی که فهمیده‌ام این است که خوب نوشتن باید محرک مشخصی داشته باشد؛ قدرتی که خواننده را به جلو سوق دهد. وقتی دارم رمان می‌نویسم، اغلب داستان‌های تخیلی ترجمه می‌کنم. این کار یک تغییر سرعت خوب ایجاد می‌کند؛ راهی عالی برای تغییر ذهنی. ترجمه، بخشی متفاوت از مغز را که برای نوشتن رمان استفاده می‌شود به کار می‌گیرد و همین باعث می‌شود یک طرف مغز فرسوده نشود.

وقتی روی کتابی کار می‌کنید چه می‌خوانید و هنگام نوشتن از چه نوع مطالبی پرهیز می‌کنید؟

سوال جالبی است، اما من واقعا هرگز به آن فکر نکرده‌ام. نوشتن یک رمان طولانی، کاری است درازمدت که زمان و حوصله می‌طلبد، و اگر مجبور شوم در حین نوشتن از خواندن کتاب‌هایی که می‌خواهم بخوانم دست بکشم، به نوعی اختلال ایجاد می‌کند. من نمی‌توانم به ژانر کتابی فکر کنم و بگویم نباید آن را بخوانم. وقتی دارم رمان می‌نویسم همچنان در انواع ژانرها کتاب می‌خوانم، مثل همیشه، و اگرچه ممکن است گهگاه اثر کوچکی در نوشتن خودم داشته باشند، اما به صورت مستقیم تحت‌تاثیر آنها قرار نمی‌گیرم. حداقل خودم این‌طور فکر می‌کنم.

کتاب‌های احساسی را ترجیح می‌دهید یا منطقی؟

آنچه من به دنبال آن هستم جریان داستان است. (هنگامی که دارم می‌نویسم هم همین موضوع صدق می‌کند.) بنابراین گاهی اوقات خواندن رمان‌های روشنفکرانه که جریان روایی در آن وجود ندارد، برایم سخت است. اما اگر رمان خیلی روان و راحت هم پیش برود مرا ناراحت می‌کند. از این نظر شاید گابریل گارسیا مارکز و ریموند چندلر - یا ترکیبی از این دو - برداشت من از یک رمان‌نویس ایده‌آل باشد.

چگونه کتاب‌هایتان را مرتب می‌کنید؟

صفحه‌ها و نوارهای من با دقت تقسیم‌بندی و سازماندهی شده‌اند، اما در مورد کتاب‌ها هیچ چیز جور درنمی‌آید. انگار اغلب از من فرار می‌کنند و نمی‌توانم چیزی را که دنبالش هستم پیدا کنم. من علاقه چندانی به جمع‌آوری کتاب ندارم، بنابراین وقتی یکی را خوانده‌ام معمولا دور و بر خودم نگهش نمی‌دارم.

در کودکی چه جور کتاب‌خوانی بودید؟ کدام کتاب‌ها و نویسندگان دوران کودکی را بیشتر دوست داشتید؟

هر کتابی را که می‌توانستم رویش دست بگذارم می‌خواندم. یک خواننده حریص بودم. من بیش از هر چیزی خواندن را دوست داشتم (تا جایی که تکالیف مدرسه دیگر برایم جالب نبود). خوشبختانه، خانه ما پر از کتاب بود و من سراغ همه آنها رفتم. بهترین چیزی که در یاد دارم «قصه‌های مهتاب و باران» اوئدا آکیناری برای کودکان است که مجموعه‌ای از داستان‌های ارواح است که در اصل سال ۱۷۷۶ منتشر شده و به یاد دارم چقدر مرا وحشت‌زده کرد. فکر می‌کنم دنیای تاریک آن کمی روی من تاثیر گذاشته است.

چه کتابی ممکن است از نظرتان ناامیدکننده باشد و انگار قرار بود دوست داشته باشید بخوانیدش، اما نشد؟ آخرین کتابی را که بدون تمام کردنش کنار گذاشتید به یاد دارید؟

کتاب‌هایی که سعی می‌کنم آن‌ها را دست نگیرم و نمی‌خواهم بخوانمشان، کتاب‌هایی هستند که خودم نوشته‌ام و در گذشته منتشر کرده‌ام. وقتی دوباره آنها را می‌خوانم، همیشه چیزی وجود دارد که باعث ناامیدی و نارضایتی من می‌شود. اگرچه همین باعث می‌شود کار بعدی‌ام را بهتر کنم. با‌این‌حال، یکی از مشکلاتی که در بازخوانی آثارم وجود دارد، این است که همیشه چیزی را که نوشته‌ام فراموش می‌کنم. بعد وقتی در یک مصاحبه مصاحبه‌کنندگان درباره بخش‌های خاصی از کتاب‌هایم سوال خاصی می‌پرسند من را متحیر می‌کند و از خودم می‌پرسم واقعا من چنین چیزی نوشتم؟ اما غیر از کتاب‌های خودم چه کتاب‌هایی را رها می‌کنم؟ تعداد زیادی هست (گرچه نمی‌خواهم عنوان آنها را بگویم). وقتی جوان‌تر بودم، تا آخر ادامه می‌دادم، اما وقتی سنم بیشتر شد دیگر از ادامه دادن آنها دست کشیدم؛ چون نمی‌خواهم وقتم را تلف کنم.