نامههای مشهور: پل سزان به امیل برنار
ذوق بهترین داور است
۱۲ مه ۱۹۰۴
... باید بگویم که مشغله زیاد و سن بالا علت اصلی تاخیر در پاسخگویی به نامه شما بوده است. در نامه اخیرتان با ذکر عناوین آن همه متنوع حسابی مایه سرگرمی و رضایت خاطر من شدید، هرچند که همه آن مطالب درباره هنر بود ولی نمیتوانم همه تغییرات و پیشرفتهای آن را پی گیرم. قبلا به شما گفته بودم که تا چه حد از ذوق و طبع «ردون» لذت میبرم و از صمیم قلب، احساس و تحسین وی را نسبت به «دولاکروآ» تاکید میکنم. نمیدانم آیا این مزاج ناسالم هرگز به من امکان تحقق رویایم یعنی ترسیم دیدگاه متعالی او را میدهد یا خیر. کارم خیلی کند پیش میرود؛ چون طبیعت خود را به شیوههایی پیچیده به من مینمایاند و روند لازم آن پایانی ندارد. باید به الگو (مدل) نگاه کرد و خیلی دقیق حالتهای آن را حس کرد و در عین حال احساس خود را به نحوی کاملا متمایز و با قدرت هر چه تمامتر بیان کرد. ذوق بهترین داور است. خیلی هم کمیاب است ذوق و طبع هنری در افراد بسیار بسیار معدودی یافت میشود. هنرمند باید هر نوع داوری را که مبتنی بر مشاهده هوشمندانه خصوصیات نیست، دور بیندازد. هنرمند باید از طبع ادبیای که در اغلب موارد نقاش را از مسیر واقعی خود دور میکند بر حذر باشد. منظور از طبع ادبی، مطالعه دقیق و جزء به جزء طبیعت و غرق شدن در تاملات معنوی و غیرمملوس است.
۲۳ دسامبر ۱۹۰۴
... نمیتوانم با شما وارد بحث از مباحث زیباییشناسی بشوم. من هم مثل شما طرفدار قویترین هنرمند ونیزی یعنی «تین تورتو» هستم. نیاز به یافتن نقطه اتکایی معنوی و فکری در کارتان که مطمئنا کاملا ضروری است، باعث میشود تا همواره مراقب و گوش به زنگ باشید. بیوقفه در جستوجوی راههایی برآیید که شما را قطعا به سوی آشنایی با طبیعت و یکی شدن با آن رهنمون میشود: شیوههای بیانی خاص خود را بجویید و مطمئن باشید که روزی که آنها را بیابید، بیهیچ تلاشی میتوانید راههای مختلفی را که چهار یا پنج هنرمند بزرگ ونیز در پرداخت طبیعت به کار میبرند، دوباره کشف کنید. واقعیت این است که به اعتقاد من بیهیچ تردیدی حس ادراک نور و نورشناسی به وسیله اندامهای بینایی ما ایجاد میشود و از این رو امکان طبقهبندی سطوح مختلف ادراک رنگ نظیر نور، نیمسایه یا ربع پرده فراهم میشود. در نتیجه اصلا برای نقاش نور وجود خارجی ندارد. تا زمانی که باید برای رفتن از سیاهی به سفیدی، متکی به تجریدات و نکات غیر محسوس ارجاعی برای چشم و مغز باشد، سردرگمی ما حتمی است. دیگر نمیتوانیم بر خود مسلط و صاحب اختیار خود باشیم. در این دوره (مجبورم نظراتم را تا حدی تکرار کنم) باید دوباره به کارهای فوقالعادهای که از سالها پی برجا ماندهاند بازگردیم؛ کارهایی که تکیهگاه و آرامشدهنده ما محسوب میشوند. درست مثل همان کاری که یک تخته چوب برای آدم غرقه در آب میکند.
۲۳ اکتبر ۱۹۰۵
... نامههای شما به دو دلیل برای من اهمیت دارند: دلیل اول آن کاملا خودخواهانه و شخصی است؛ چون دریافت کردن نامههایتان مرا از یکنواختی حاصل از ادامه بیوقفه کارم برای دستیابی به تنها و یگانه هدفم بیرون میکشد؛ یکنواختیای که در لحظات خستگی جسمانی منجر به تحلیل و فرسودگی ذهنی میشود. علت دیگر آن اثبات مجدد و سرسختی و استواری و بیتردید فراوانم برای شما در تحقق بخشیدن به آن بخش از طبیعت قابل ادراک برای قوه باصرهمان است که ما را قادر به دیدن میکند. درحالحاضر مسالهای که باید توسعه دهیم این است که صرفنظر از روحیه، استعداد یا قدرتمان در مقابل طبیعت باید تصویر هر چیزی را که میبینیم نشان دهیم و تمام چیزهای دیگر را که مقابلمان قرار دارند فراموش کنیم که این کار به اعتقاد من به هنرمند امکان میدهد تا تمامی شخصیت خود را هر چند کممایه یا عالی، وقف این هدف کند.
حال که در سنین پیری و در حدود ۷۰ سالگی، احساس و ادراک رنگها که نورهای مختلف پدید میآورند از نظر من علت جداسازیها و تجریدهایی است که به من اجازه نمیدهند تا بوم را بهطور کامل با رنگ پرکنم و محدوده اشیایی را که نقاط تماسشان با یکدیگر بسیار ظریف و حساس است، به درستی مشخص کنم و نتیجتا اینکه تصویر یا نقاشی من ناقص میماند. از طرف دیگر هر یک از سطوح یکی روی دیگری میافتد و از آن نئو امپرسیونیسم سر برمیزند و باعث میشود تا اطراف هر شیء با خطی سیاه مشخص شود و این اشتباهی است که به هر قیمتی باید با آن مبارزه کرد؛ اما اگر به دقت به طبیعت بنگریم به خوبی راههای نیل به این هدف در اختیارمان گذاشته میشوند.