نامههای مشهور: محمدعلی جمالزاده به محمود دولتآبادی
روزی قدر کلیدر را خواهند دانست
با سلام و دعای کاملا قلبی خدمت دوست گرامی هرگز نادیده ولی سخت پسندیدهام حضرت آقای محمود دولتآبادی سبزواری.
به عرض میرساند که دو جلد «کلیدر» رسید و مرا سرشار از مسرت و امتنان ساخت و سخت گرم مطالعه هستم و مدام بر تعجبم میافزاید که این مرد عزیز این همه فهم و ذوق بیسابقه و فکر و واقعبینی را از کجا آورده است. من رمانهای زیادی خواندهام. از غربیها خیلی خواندم. تصور نمیکنم کسی به حد دولتآبادی توانسته باشد اینچنین شاهکاری بیافریند. بر من مسلم است روزی قدر و قیمت کلیدر را خواهند دانست و به زبانهای زیادی ترجمه خواهد شد. روزی را میبینم که دولت آبادی عزیز ما جایزه نوبل را دریافت خواهد کرد. البته ممکن است من پیرمرد آن روز نباشم ولی اطمینان دارم ترجمه «کلیدر» به زبانهای زنده دنیا دولت آبادی را به جایزه نوبل خواهد رساند. «کلیدر» برترین رمانی است که تاکنون خواندهام. محمودجان، محمود عزیزم دلم میخواهد بتوانم آنچه را با مطالعه کتابهای تو بهخصوص کلیدر درمییابم نه تنها به هموطنان بلکه به تمام کسانی که به کارهای تو علاقهمند هستند، بگویم. ولی میبینم خدا را شکر چنان مینماید که لااقل هموطنان با ذوق و بافهم خودشان دستگیرشان شده چنانکه در همین اواخر از دور و نزدیک به من نوشتهاند که کلیدر را خواندهاند و آنها هم مثل خود من غرقه تعجب هستند. من بهقدری یادداشت برای تهیه مقاله برداشتهام که خودم گیج شدهام و منتظر فرصت هستم. (زنم کما فیالسابق مریض است و سخت احتیاج به مراقبت و مواظبت هر ساعت و حتی هر چند دقیقه دارد و خودم هم باز از نو دچار درد دندان هستم.) باید در فرصت بهتر و طولانیتری بنویسم. دولتآبادی عزیزم چندی پیش خواستید با تلفن با من صحبت بدارید گوش من سنگین شده است و در تلفن صدا را درست نمیشنوم. زنم اسم شما را برایم گفت؛ ولی درست دستگیرم نشد که چه مطلبی به او گفتید. همینقدر که دیدم در فکر ارادتمندتان هستید بهراستی خوشحال شدم. چرا برایم کاغذی مفصل نمینویسید. چرا خودداری میکنید. اگر به دوستی و به حرفهای من اعتقاد دارید باید تشریفات را بهکنار بیندازید و قدری بیشتر با من درددل بکنید. امیدوارم وضع و روزگارتان روبهراه باشد و دردسر و عذاب رزق و روزی نداشته باشید. من به قدرت فکر و واقعبینی و سبک و شیوه داستاننویسیات عقیده راسخ دارم. احساس میکنم که آدم با فکر و شرافتمندی هستید و فریب شهرت و حرفهای پوک و پوچ مردم متملق و نفهم و مزخرفگو را نخواهید پذیرفت و راه خودتان را خواهید رفت. در هر صورت من شما را دوست میدارم و آرزومندم همان باشد که دستگیرم شده است و میپندارم.
خدا یار و یاور من و مددکارتان باشد.
ژنو ۲۴ مرداد ۱۳۶۲