آیا قدرت جهانی آمریکا رو به افول است؟
آمریکا همچنان در شاخصهای بسیار مهم اقتصادی، نرمافزاری و سختافزاری در دنیا حرف اول را میزند؛ هنوز حدود ۶۲ درصد ذخایر ارزی جهان به دلار است و بیشتر از ۸۵ درصد از معاملات دنیا به دلار انجام میپذیرد. پس مشکل آمریکا چیست که این چنین نخبگان فکری آمریکایی و اروپایی نسبت به خطر فروپاشی هشدار میدهند؟
تداوم چنین مباحثی پیرامون سقوط و فروپاشی در آمریکا و البته در شرایط فقدان راهحل برای این مشکلات طبق ایده «پیشگویی آیندهساز» در جامعهشناسی میتواند مخاطرهآمیز باشد. طبق نظریه مزبور در جامعهشناسی اگر گزاره و انگارهای طی مدت زمانی دائما تکرار شود و آن انگاره درست فرض شود حتی اگر آن گزاره و انگاره از ابتدا غلط بوده باشد، ولی پس از مدتی همین گزاره و انگاره غلط، بهصورت واقعی جا خواهد افتاد و نهایتا مبنای رفتارهای بعدی مردم در جامعه قرار خواهد گرفت. به قول معروف نفوس بد زدن ممکن است واقعا منتهی به اتفاقات بدی بشود. آنچه سبب نگرانی گسترده نخبگان و مردم در آمریکا و اروپا شده است بهطور بسیار خلاصه شامل محورهای زیر است:
نگرانی در شاخصهای اقتصادی، نگرانی بابت رویدادهای غیر قابل پیشبینی و افول ارزشهای آمریکایی.
ب- رئوس نگرانیها در شاخصهای اقتصادی آمریکا عبارتند از:
- انتظار تکرار و وقوع دوباره بحران مالی نظیر سال ۲۰۰۸ یا حتی بدتر از آن.
- وجود انواع حبابهای اقتصادی در آمریکا.
- بدهی ۲۶ تریلیون دلاری فدرال رزرو.
- بدهی ۷۳ تریلیون دلاری آمریکا یعنی اینکه هر خانواده آمریکایی دو برابر درآمدش بدهی دارد. لارنس جیکوب کاتلیکوف استاد اقتصاد دانشگاه بوستون بدهی واقعی آمریکا را ۲۰۰ تریلیون دلار دانسته و معتقد است آمریکا از نظر اقتصادی ورشکسته شده است!
- کسری تجارت خارجی به میزان ۸۹۱ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۹ و کسری بودجه ۴ تریلیون دلاری.
- تبدیل شدن اقتصاد آمریکا از اقتصاد تولید محور به اقتصاد مصرفی و واردکننده. دیترویت که در دهه ۶۰ میلادی بالاترین درآمد سرانه در آمریکا را داشت و بزرگترین منطقه صنعتی دنیا بود اینک تقریبا متروکه شده است.
- افزایش فقر و بیکاری.( گفته میشود هم اکنون ۴۰ میلیون نفر در آمریکا فقیر شمرده میشوند یعنی معادل جمعیت کشور لهستان)!
- نابرابریهای شدید اقتصادی در جامعه آمریکا. ضریب جینی در آمریکا مثل مکزیک است و این یعنی اینکه یک اولیگارشی قدرتمند تمامی قدرت و ثروت در آمریکا را تصاحب کرده است. ۷۰ درصد ثروت آمریکا نزد ۱۰درصد از مردم این کشور است.
- فرسوده شدن تاسیسات زیربنایی در آمریکا در حوزههای حمل و نقل، بنادر، فرودگاهها، سدسازی، آبرسانی، تولید برق و... و نیاز به ۱۰ تریلیون دلار برای نوسازی و نگهداری تاسیسات یاد شده طبق برآورد جامعه مهندسین آمریکا.
- تاثیرات غیر قابل پیشبینی ویروس کرونا بر اقتصاد آمریکا.
- صرف ۷ تریلیون دلار در جنگهای بیحاصل عراق و افغانستان یعنی معادل پول مورد نیاز برای ترمیم و نگهداری تاسیسات زیر بنایی آمریکا.
همانطور که دونالد ترامپ در رقابتهای انتخاباتی سال ۲۰۱۶ بیان کرد، نتایج بحرانهای اقتصادی یاد شده بهصورت کابوس «مرگ رویای آمریکایی» پدیدار شده است؛ رویایی که قبلا بوش پسر در سال ۲۰۰۲ به مردم وعده داده بود و خود این رویا عامل اصلی بحران مالی ۲۰۰۸ شد.
ج- نگرانی بابت رویدادهای غیر قابل پیشبینی:
طبق «تئوری پیچیدگی» در مکتبهای نوین اقتصادی، پدیدار شدن بحرانهای سخت و غیر قابل پیشبینی حتی در سطح و اندازه حوادث طبیعی میتواند برای آمریکا بسیار پرهزینه شود. طبق «تئوری پیچیدگی» سیستمهای پیچیده آمادگی سقوطی فاجعه بار بر اثر رویدادی بسیار طبیعی (رویدادی روزمره یا رویدادی غیر قابل پیشبینی) دارند درست مانند تجربه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱.
د- افول ارزشهای آمریکایی:
یکی از عوامل اصلی تقویت و حفظ نظم لیبرال در سالهای گذشته، حفظ ارزشهای آمریکایی بوده است. امروز پس از گذشت حدود ۳۰ سال از پایان نظام دو قطبی صاحبنظران معتقدند نظم لیبرال روندی فرسایشی داشته و با تهدیدات جدی مواجه شده است. شاید بشود بهترین تعبیر درباره وضعیت فعلی آمریکا را متعلق به جان راولز فیلسوف آمریکایی طرفدار لیبرال دموکراسی دانست. او میگوید: «آمریکای فعلی بسیار متفاوت از آمریکای پس از جنگ جهانی است... اینک بسیاری از ارزشهای بنیادین سیاسی و اجتماعی که در گذشته مبنای شکلگیری قدرت آمریکا بوده به فراموشی سپرده شده است... رفتار آمریکا در حوزههای اقتصادی مشابه رفتار ایدئدولوژیک و غیر منعطف شوروی در زمان جنگ سرد شده است»! رفتارهای یک جانبهگرایانه ترامپ در دوران ریاست جمهوری وی تا حدودی مشابه رفتارهای شوروی در سال ۱۹۹۱ یعنی اصرار مسکو بهعنوان مرکز برای رها کردن تعهداتش در قبال پیرامون یعنی جمهوریهای شوروی سابق و اروپای شرقی بوده است! رفتارهای ترامپ در قلدری و یکجانبهگرایی همچنین راه انداختن جنگهای تجاری علیه چین و حتی متحدین آمریکا درست مثل رفتارهای بوش پسر در زمان زمامداریاش سبب تضعیف ارزشهای لیبرال دموکراسی، چندجانبهگرایی و تجارت آزاد جهانی شده است.
هـ- زنگهای خطر واقعی برای آمریکا:آمریکا طی تاریخ کوتاهمدت خود برخی تواناییها برای ایجاد ابتکار در حل مشکلات و بحرانها را نشان داده است به همین دلیل بسیاری در دنیا امیدوارند که آمریکا باز هم بتواند راهحلهایی برای مشکلات بسیار بزرگ خود پیدا کند. شاخصهای اقتصادی پیشگفته همچنین به چالش کشیده شدن قدرتهای سخت و نرم آمریکا به خودی خود نمیتواند تهدیدی علیه آینده آمریکا باشد؛ مشکلات اصلی فراروی آمریکا عبارتند از:
- اولا فقدان راهحل موثر برای حل این معضلات به خاطر رویکرد غیرمنعطف و غیر ابتکاری مسوولان سیاسی و اقتصادی طی ۶۰ سال گذشته.
- ثانیا قطعی بودن تکرار مشکلات گذشته نظیر بحران مالی است.
واقعیت آن است که ریشه اصلی بحرانهای مالی در تاریخ آمریکا از جمله بحرانهای مالی دهههای ۳۰ و ۷۰ همچنین بحران مالی ۲۰۰۸ یکی بوده است، بهطوریکه علل و عوامل آنها دائما بازتولید و تکرار شده است. همانطور که هزینههای سرسامآور جنگ ویتنام عامل اصلی انحراف آمریکا از سیاستهای اقتصادی موفق پس از جنگ جهانی دوم بود، به همین ترتیب دو جنگ بیحاصل عراق و افغانستان نیز سهم موثری در بروز بحران مالی ۲۰۰۸ داشته است. نتیجه طبیعی چنین قضایایی حتمی بودن تکرار چنین بحرانهایی در آینده است. وضعیت اقتصادی آمریکا طوری است که فعلا هیچ راهحلی برای مشکلات اقتصادی فراروی این کشور دیده نمیشود. ریشههای اصلی مشکلات مالی و اقتصادی آمریکا که دائما منجر به چرخه و دور باطل رکود و بحران مالی شده است عبارت است از اقتصاد مصرف محور، فساد ریشهدار و ناکارآمدی نظام مالی و بانکی در آمریکا.
هـ-۱- اقتصاد مصرف محور در آمریکا: در اقتصاد آمریکا مصرف ۷۱ درصد از تولید ناخالص داخلی این کشور را تشکیل میدهد، بنابراین افزایش مصرف همواره بهعنوان کلید اصلی بهبود شرایط در نظر گرفته شده است و فدرال رزرو برای افزایش مصرف همواره اقدام به اعطای نرخ بهره پایین، تسهیل در اعطای انواع وامها و رشد مداوم بازار سهام کرده است. فدرال رزرو یک راه دیگر افزایش مصرف را افزایش مخارج عمومی دولت، چاپ پول و ایجاد تورم میداند. نتیجه اولیه چنین رهیافتی افزایش کسری بودجه دولت و افزایش بدهیها بوده است (درست مانند تجربه دوره اوباما). از آنجا که ۲۰ درصد سهم تولید ناخالص داخلی آمریکا هزینههای دولتی است، بنابراین اگر خواسته شود که این بخش افزایش یابد بدون تردید نتیجه آن افزایش میزان بدهی آمریکا و کسری بودجه خواهد شد.
هـ-۲- فساد نهادینه شده و ناکارآمدی فدرال رزرو:سابقه بروز مشکلات مالی پس از جنگ جهانی دوم مربوط به برنامه اقتصادی نیکسون معروف به شوک نیکسون است. بر اثر برنامه اقتصادی نیکسون نظام برتون وودز در سال ۱۹۷۱ بهطور کامل فروپاشید و از آن پس اختیار تبدیل دلار به طلا صرفا در اختیار فدرال رزرو قرار گرفت. آمریکای نیکسون نتوانست با کاهش ارزش دلار به رشد اقتصادی برسد و نتیجه برنامه اقتصادی نیکسون دوره رکود اقتصادی ۸۱-۱۹۷۳ بود. سیاستهای اوباما تا حدود زیادی مشابه برنامههای نیکسون بود، بنابراین بار دیگر همان مشکلات و معضلات اقتصادی دهه ۷۰ یعنی رکود توام با تورم و افزایش بدهیهای آمریکا گریبانگیر اقتصاد آمریکا در زمان اوباما شد.
فدرال رزرو در هنگامه بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ نه تنها به وظایف ذاتی خود عمل نکرد بلکه خود از موجدان این بحران بود. فدرال رزرو طبق شاخصها و اصول بانکداری ورشکسته تلقی میشود، چون این بانک مجبور نیست داراییهای خود را طبق قیمت روز بازار، ارزشگذاری مجدد کند و قیمت داراییهای خود را طبق قیمتهای ثبت شده در زمان خرید حساب میکند که البته به مراتب بیشتر از قیمت روز است. بر این مبنا فدرالرزرو چون نسبت بدهیهایش بیشتر از داراییهای آن است مشکل ترازنامه دارد. از جمله وظایف حرفهای تعیین شده برای فدرال رزرو میتوان به این موارد اشاره کرد: مهار بیکاری، تثبیت قیمتها، ارائه خدمات بانکداری بهعنوان بانک مرجع مخصوصا ایفای نقش بهعنوان آخرین منجی وام دهنده به بانکهای شکست خورده. وظایفی که فدرال رزرو در بحران مالی ۲۰۰۸ نتوانست به هیچیک از آنها رسیدگی کند.
فدرال رزرو قبل از بحران مالی چشم خود را روی انعقاد قراردادهای مبهم با ریسک بالا بست و برای کمک به شرکتهای ورشکسته اقدام به چاپ بی حد و حصر اسکناس کرد. یکی از کارهای عجیب بانکهای آمریکایی قبل از بحران مالی ۲۰۰۸ که قطعا با نظارت و اطلاع فدرال رزرو انجام شده است، عبارت بود از فروش وامهای مسکن با ریسک بالا بهصورت درجهبندی دروغین و ساختگی دارای بهترین رتبه اعتباری به بانکهای اروپایی.
چون تمامی بانکهای مرکزی دنیا ذخایر ارزی خود را به دلار نگهداری میکنند و همچنین چون ثروتمندان در سرتاسر دنیا داراییهای خود را با دلار تضمین کردهاند در نتیجه تاکنون بانکهای مرکزی دنیا بلکه اغنیا با دادن هزینههای گزاف مانع از سقوط دلار شدهاند.
و- سناریوهای احتمالی برای اقتصاد آمریکا:فعلا مهمترین مشکلات اقتصاد جهانی عبارت است از: مشکلات اقتصادی آمریکا بهعنوان موتور محرکه اقتصاد جهان، معضل بدهیهای سهمگین حل نشده و غیر قابل پرداخت مخصوصا بدهیهای آمریکا و اروپا و بالاخره حباب داراییها در چین.
خروجی وضعیت اقتصادی آمریکا فعلا بهصورت تمایل آمریکا برای اتخاذ رهیافت انزواگرایی و کاهش تعهدات خارجی اش همچنین جنگ تجاری با تمامی شرکای بازرگانی این کشور پدیدار شده است. بسیاری از اقتصاددانان سقوط دلار و مآلا سقوط اقتصاد جهانی را امری حتمی و قطعی میدانند ولی اضافه میکنند که این سقوط ابتدا تدریجی و سپس ناگهانی و یکباره خواهد بود. این افراد نظیر جیمز ریکاردوز بر این باورند که در یک سیستم پیچیده در حد و اندازه اقتصاد آمریکا و اقتصاد جهانی گاهی حتی یک اتفاق ساده و معمولی یا یک رویداد غیر منتظره برای سقوط کافی خواهد بود. بهنظر جیمز ریکاردوز تنها افت اندکی در اعتماد به دلار میتواند سبب ریزش بهمنی بزرگ، گسترده و غیر قابل مهار بشود.
برخی نشانهها و روندهای تازه در اقتصاد بینالملل خود بهخود گویای آماده شدن تدریجی اقتصاد جهانی برای جایگزین ساختن دلار است. از جمله این نشانهها میتوان به موارد ذیل استناد کرد:
- اقدام بانکهای مرکزی دنیا در تنوعسازی ذخایر ارزی خود در کنار حفظ دلار.
- اقدام چین در تنوعسازی ذخایر ارزی و ملی خود. از جمله خرید حجم زیاد و پنهانی طلا.
- اقدام چین در ایجاد ارز دیجیتالی و ارز بدون تابعیت (بلاکچین).