فرهنگسازی غیرمستقیم شرکتی
دیوید پس از بنیانگذاری ورد واید تکنولوژی، جیم کاواناخ را به عنوان نخستین نیروی کار خود استخدام کرد. جیم تحصیلات بازاریابی داشت و در آن زمان در یک شرکت قطعات الکترونیک مدیر فروش بود. پیشتر از آن نیز در تیم فوتبال دانشگاه و حتی تیم المپیک آمریکا بازی میکرد، ولی در ۲۸ سالگی تصمیم گرفته بود که وارد بازار کار شود. برای قبول پیشنهاد کاری دیوید، بخش قابلتوجهی از حقوق خود را بخشید و به جای آن درصدی از سهام شرکت را دریافت کرد تا به این صورت تبدیل به شریک و یکی از مدیران ارشد شرکت شود.
آنها در ورد واید تکنولوژی، محصولات الکترونیک و کامپیوتری مانند پرینتر و مودم میفروختند. وجه تمایز خود از سایر فعالان بازار را هم در نصب و ارائه خدمات قرار داده بودند. با این حال، از آنجا که استراتژی خود را در همکاری با مشتریان بزرگ و سازمانهای دولتی آمریکا قرار داده بودند، باید فرآیند دشوار و زمانبری پیش از رسیدن به سودآوری طی میکردند؛ ضمن آنکه اندک درآمدهای سالهای نخست را هم دوباره روی کسبوکارشان سرمایهگذاری میکردند. جیم توضیح میدهد که به دلیل این شرایط، سالهای نخست بسیار دشوار بودند؛ تا جایی که بانک خودروی دیوید را به دلیل عقب افتادن چند قسطش مصادره کرد. در آن شرایط، مدیران و کارکنان شرکت به همفکری پرداختند تا راههایی برای عبور از بحران مالی پیدا کنند. البته که بخش زیادی از مشکلات نیازمند گذشت زمان بود.
جیم میگوید که «در مراحل ابتدایی عمر شرکت، شروع به صحبت درباره فرهنگ سازمانی و نقش آن در موفقیت آینده شرکت کردیم. دیوید تاکید کرد که میخواهد شرکت را مبتنی بر آموزه انجیل برای خدمت به مردم توسعه دهد. او اعتقاد داشت که ما به عنوان مدیران شرکت، وظیفه خدمت به کارکنان را داریم و در این صورت، آنها هم به نوبه خود به مشتریانمان خدمت خواهند کرد. در نهایت نیز چنین وضعیتی به موفقیت ما میانجامد. با آنکه من از نظر سطح ایمان به پای دیوید نمیرسم، با فلسفه او موافق بودم که ما باید رفتاری محترمانه با مردم داشته باشیم و تمرکز خود را بر کارهایی بگذاریم که به نفع آنهاست. باور داشتم که اگر کاری به نفع آنها انجام دهیم، آنها نیز رفتار مشابهی در قبال مشتریان ما، فروشندگان ما، شرکایمان و تمام افرادی که با آنها تعامل داریم، نشان خواهند داد. به این نتیجه رسیدم که کارکنان باید چنین رفتاری را حتی زمانی که آنها نمیبینند، انجام دهند. اگر فقط وقتی که ارزیابی میشوند یا تحت نظر هستند، رفتار درستی داشته باشند، در انتخاب کارکنان خود اشتباه کردهایم. ما میخواستیم شرکت خود را با کارکنانی بسازیم که شخصیت و شیوه رفتار آنها چنین است و فرهنگ سازمانی ما نیز بر اساس شخصیت واقعی آنها شکل بگیرد.»
در سال ۱۹۹۳، درآمدهای شرکت از ۸ میلیون دلار به ۹ میلیون دلار رسید و در سال ۱۹۹۴ به ۱۷ میلیون دلار جهش کرد. در این برهه، جیم تعداد بیشتری از همتیمیهای فوتبال خود را جذب کرد. از جمله آنها تام استرانک بود که به عنوان مدیر مالی شرکت جذب شد. استرانک یک حسابدار رسمی بود و پیشتر ریاست حسابداری یک شرکت ساختمانی خصوصی را بر عهده داشت. دو سال بعد، بیل مککئون، کاپیتان تیم فوتبال دانشگاه جیم به شرکت پیوست. او اکنون مسوول بخش فروش به مشتریان دولتی شرکت است. جیم درباره جذب این افراد میگوید: «میخواستم تیمی از افرادی بسازم که مورد اعتمادم هستند و ارزشهای محوری مشابهی با ما دارند.»
بنیان شرکت بر اعتماد بنا شده است و این مسأله از راس آن آغاز میشود. من و دیوید کاملا به یکدیگر اعتماد داریم. هر چه دیوید بگوید و هر چه من بگویم، قطعا انجامش خواهیم داد. این فرهنگ اعتماد از ما دو نفر شروع میشود و سایر اعضای تیم مدیریت نیز از ما تقلید میکنند تا در نهایت به سطوح پایین شرکت سرایت کند. اگر اعتماد را نتوانید در بالا پیدا کنید، هیچ کجا پیدا نخواهد شد. مدیریت قوی میداند که باید مطابق گفتارش عمل کند. افراد شما را بر اساس اقداماتتان قضاوت خواهند کرد. جیم توضیح میدهد: «فرهنگ سازمانی ما از این شالوده مستحکم شروع میشود. ما همواره به کارکنان خود میگوییم که به دنبال تعالی هستیم. آنها به ما نگاه میکنند و در صورتی که رفتارهای خودمان فاقد این کیفیت باشد، تقلید نخواهند کرد. در این زمینه، هیچ سازشی قابل قبول نیست. فقط یک استاندارد باید در کار باشد و تمام ما برای رضایت مشتریان تلاش کنیم. اگر با یک مشتری به شیوهای متفاوت از دیگران رفتار شود، اعتبار تمام ما آسیب میبیند.»
برگرفته از کتاب: قلب و روح