مسوولیت سازمانی
کارآفرینی که رویایش پول نبود
او در سال ۱۹۶۷ یک کلینیک کوچک شنوایی و سمعکسازی در زیرزمین خانهاش باز کرد که بعدها تبدیل به شرکت استارکی لابراتوریز (Starkey Laboratories) شد. ۳۷۰۰ نفر در ۲۶ مرکز جهانی آن شاغل هستند؛ درآمد سالانهاش به بیش از ۷۰۰ میلیون دلار میرسد و در بیش از ۱۰۰ بازار جهانی حضور دارد. از سال ۱۹۸۴، یک بنیاد خیریه هم به زیرمجموعههای شرکت اضافه شد که سالانه بیش از ۱۰۰هزار سمعک به نیازمندان و بهویژه کودکان کشورهای کمبهره اهدا میکند. بنیاد استارکی از نظر ارقام و فارغ از هزینههای مدیریتی، سفر و حقوق کارکنانش، ۵۰ میلیون دلار در سال (بهای خردهفروشی) صرف اهدای محصولات کمکشنوایی میکند. بیل هم چهار ماه در سال را به همراه همسرش در سفرهای خیریه به کشورهای مختلف میگذراند.
نکته این است که در حقیقت بیل آستین شرکت استارکی لبز را بنیانگذاری نکرد. او شرکت را در سال ۱۹۷۰ خرید. در آن زمان، شرکت در ساخت دسته سمعک و بهویژه قالبریزی متناسب با گوش مصرفکنندگانش تخصص داشت. دفتر شرکت یک کلبه چوبی در ۲۰ کیلومتری شهر مینیاپولیس در ایالت مینهسوتا بود (بیل هم در همان ایالت زندگی میکرد). پاول ینسن نیز پیشتر شرکت را از هارولد استارکی خریده بود که تصمیم داشت بازنشسته شود. بیل ۱۳هزار دلار برای خرید شرکت پرداخت کرد؛ با این تضمین که ینسن در کار خود باقی بماند و در قالبریزی و ساخت دسته سمعک فعالیت کند.
ینسن حدود ۳۰ سال داشت که به آمریکا رفته بود. همسر استارکی هارولد، دختر عمویش بود و از او حمایت مالی میکرد. به زودی و در سال ۱۹۶۴ به شرکت آنها پیوست و پنج سال بعدتر مالک جدید استارکی بود. در آن دوران، بیل برای تجهیز سمعکهای ساخت خود و کسبوکار داییاش از خدمات ینسن استفاده میکرد ولی یک روز تصمیم گرفت که برای خرید شرکتش پیشنهاد بدهد.
بیل توضیح میدهد: «مادر ینسن در دانمارک زندگی میکرد ولی ینسن فرصت ملاقات نداشت. او حتی نمیتوانست در صورت مریض شدن استراحت کند. اگر مریض میشد و کار نمیکرد، در آن روز هیچ دسته سمعکی ساخته نمیشد. او همه کاره شرکت بود. برایش توضیح دادم که اگر شرکت خود را به من بفروشی، فرصت دیدار با مادرت را پیدا خواهی کرد و کسبوکارمان هم رشد میکند.» این حرف را که زدم، چشمان ینسن درخشید. آینده را برایش ترسیم کرد: «فکر کن که با رشد کسبوکارمان، چه کمکی به کارکنان خواهد شد. آنها به دلیل شغلشان که باعث میشود مردم نعمت شنیدن بیابند، زندگی معنادارتری خواهند داشت.» از واکنش ینسن به حرفهایم، متوجه شدم که دغدغههای مشابهی داریم. نکته دیگر این است که «من شرکت را به خاطر پاول ینسن خریدم. او بهترین قالبریز دستههای سمعک بود. مهارتهایش را میخواستم.» استارکی در زمان مدیریت ینسن، به یک مغازه سهنفره تبدیل شده بود. به جز خودش، فقط یک منشی و یک کارگر (مبتلا به بیماریهای ذهنی) استخدام کرده بود.
ینسن با لهجه دانمارکی غلیظ خود توضیح میدهد: «هر چه بیل به من گفت، به حقیقت پیوست. من بارها به مادرم در دانمارک سر زدم و کسبوکارمان نیز بهواقع رشد کرد. دو سال بعد، بیل یک شرکت دیگر تحت مالکیت مرا خرید. نام آن ینسن ساپلایز بود و انبار قطعات مورد استفاده ما در ساخت سمعک به شمار میرفت. ۳۰هزار دلار بابت آن دریافت کردم. بیل با من بسیار منصف بود. من هم تا زمان بازنشستگی خود در سال ۲۰۰۸ و سن ۸۱ سالگی به همکاری با او ادامه دادم. بهترین کاری که در زندگیام انجام دادهام، فروش شرکت به بیل آستین بود.»
نخستین اقدام بیل پس از خرید ۱۳هزار دلاری، جابهجا کردن شرکت از کلبه چوبی به دفتر اصلی سنتلوییز پارک بود؛ جایی که ینسن همچنان به ساخت دسته سمعک ادامه میداد. بیل همچنین تصمیم گرفت که زمان تغییر نام است. به ینسن توضیح داد: «میخواهم نام شرکت را از خدمات حرفهای شنوایی به استارکی لابراتوریز تغییر دهم.» ینسن پرسید: «چرا چنین کاری بکنی؟ چرا نامش را آستین لبز نگذاری؟»
«میخواهم این شرکت بزرگتر از من باشد. نمیخواهم همیشه آن را با نام من به یاد بیاورند. میخواهم کارکنان استارکی اصول فلسفی خاص خود را داشته باشند؛ بر اساس آنها زندگی کنند و زمانی که دیگر نبودم، این اصول به زندگی خود ادامه خواهند داد. دشوارترین (و آخرین) کارم ساختن شرکت به نحوی است که نگاهی رو به جلو داشته باشد و کارکنانش هیچکاری را مانند من انجام ندهند. در عوض، آنها خود را با زمان انطباق خواهند داد و در عین حال به ارزشهای محوریمان پایبند خواهند ماند. برای تحقق چنین رویایی، باید این اصول را با جان و دل پذیرفته باشند.»
بیل تاکید کرد که هیچگاه رویاهایش مرتبط با پول نیست: «هیچگاه نگفتهام که امیدوارم روزی یک شرکت ۱۰ میلیون دلاری، ۱۰۰ میلیون دلاری یا یک میلیاردی بشویم. اینکه چقدر بزرگ شدهایم، برایم اهمیتی ندارد. اندازه، موضوع مورد بحث نیست. شخصیت، چیزی است که به سر کار میآورید. از روزی که تصمیم گرفتم تا زندگی خود را وقف حوزه شنوایی کنم، مصمم بودم که کاری برای نقصهای شنوایی مردم انجام دهم. این کار را میخواهم از طریق بهترین بودن انجام دهم. میخواهم همواره بهبود یابم و رشد کنم. میدانم که به این منظور باید حجم کارمان را افزایش دهیم تا توانایی کمک به حداکثر انسانهای ممکن را داشته باشیم. اینها اصولی هستند که آینده را بر اساسشان شالودهریزی کردهام و میخواهم جانشینانم نیز بر اساس آنها زندگی کنند.»
بیل آستین میگوید: «زمانی که برای خرید استارکی، چک ۱۳هزار دلاری را نوشتم و تحویل دادم، آخرین باری بود که درگیر مسائل مالی شرکت میشدم. از آن به بعد، تمام امور مالی را دیگران برایم انجام دادند.»
برگرفته از کتاب: قلب و روح