داستانی از دریاهای آزاد
اگر از افرادی که در این صنعت فعال هستند درباره منشأ این مدل پرسیدهشود، بسیاری به نخستین روزهای سیلیکون ولی اشاره میکنند. اما در حقیقت ریشه این مدل کسب و کار بسیار قدیمیتر از عمر سیلیکون ولی است و اصلا ارتباطی با دنیای فناوری ندارد.
در حقیقت این مدل کسب و کار به سال ۱۸۰۰ میلادی و شهر نیو بدفورد ماساچوست و صنعت شکار نهنگ برمیگردد. اگرچه نیو بدفورد تنها یکی از بیشمار بنادری بود که صنعت شکار نهنگ در آن جریان داشت، اما این صنعت در آنجا در مقیاس جهانی در حال انجام بود. علت تسلط جهانی نیو بدفورد در این صنعت نه اختراع نوع جدیدی از کشتی یا وسیلهای جدید برای ردیابی نهنگها، بلکه توسعه مدلی جدید از کسب و کار بود که با وجود خطرات بسیار زیاد، هم برای کارگران ماهر و هم برای سرمایهگذاران جذابیت بسیاری داشت. این مدل کسبوکار جدید باعث شد که در میان ۹۰۰ کشتی فعال دنیا در صنعت شکار نهنگ در سال ۱۸۵۹، ۷۰۰ تا از آنها آمریکایی و ۷۰ درصد از این ۷۰۰ کشتی از نیو بدفورد باشند.
مدل شکار نهنگ در نیو بدفورد بسیار شبیه به سیستم سرمایهگذاری جسورانه مدرن بود.
عاملان شکار نهنگ (معادل امروزی شرکتهای سرمایهگذاری جسورانه) سرمایهگذارانی را برای خرید و تجهیز قایقها جذب و برای این کار درصدی از سود شکار را از آن خود میکردند. ناخدای کشتی (معادل امروزی کارآفرین) هم اغلب سرمایه خود را در این سفر سرمایهگذاری و بخش قابل توجهی از عواید ناشی از شکار را از آن خود میکرد. حقالزحمه خدمه قایق هم بهطور کامل از محل عواید حاصل از سفر پرداخت میشد (چیزی شبیه به سهام کارکنان در استارتآپهای امروزی).
زمان سفر طولانی بود و قایق زمانی به بندر بازمیگشت که پر بود. اتفاقی که ممکن بود سالها به طول انجامد و در این میان بسیاری از قایقها در دریا گم میشدند.
به مانند شکار نهنگ در اواسط قرن نوزدهم میلادی، سرمایهگذاری جسورانه نیز یک استراتژی سرمایهگذاری بسیار پرریسک است. هر سرمایهگذاری روی یک استارتآپ ریسک بسیار بالایی از شکست را به همراه خواهد داشت و مطالعات اخیر نشان میدهد احتمال تبدیل شدن یک استارتآپ در سیلیکون ولی به یک تکشاخ کمتر از یک درصد است و ۷۰ درصد استارتآپها نیز در این مسیر شکست میخوردند.
ریسک ذاتی سرمایهگذاری جسورانه اما با پاداش بالقوه آن قابل جبران است. یک سرمایهگذاری موفق در استارتآپها معمولا به اندازه ۱۰ یا ۲۰ درصد افزایش نمییابد (آنچه معمولا در بازار سهام شاهد آن هستیم) و ما شاهد چیزی در حدود ۱۰۰ یا ۲۰۰ درصد و گاه بیشتر از آن هستیم.
سرمایهگذاران جسورانه از طریق صندوقهای خود روی چندین استارتآپ سرمایهگذاری میکنند و امیدوارند بازدهی تعداد محدودی از استارتآپهایی که موفق میشوند از سرمایهگذاریهای شکستخورده آنها در طول این مسیر بیشتر باشد.
این سرمایهگذاریها میتوانند بسیار سودده باشند. به عنوان مثال سرمایهگذاری ۱۲ میلیون دلاری شرکت سرمایهگذاری اکسل روی فیسبوک چیزی حدود ۹ میلیارد دلار را از آن این شرکت کرد، یا وقتی که شرکت سرمایهگذاری سکویا روی واتساپ سرمایهگذاری کرد ارزش سهامش در زمان خروج ۵۰ برابر و چیزی معادل ۳ میلیارد دلار بود.
اگرچه هر دو این مثالها از نظر آماری قابل اتکا نیست (دادههای پرت هستند) اما نشان میدهند این اقتصاد کار میکند و سود بسیار بالای حاصل از موفقیت تعداد معدودی از استارتآپها عمدتا زیان حاصل از باقی سبد سرمایهگذاری را پوشش میدهد. بهطور کلی میانگین بازده سالانه ۹/ ۶ درصد در ۱۰ سال گذشته و نزدیک به ۲۰ درصد در ۳۰ سال گذشته، صنعت سرمایهگذاری جسورانه را به یک صنعت جذاب تبدیل کرده است.
اما جای تعجب ندارد که این مدل کسب و کار در همه اقتصادها به درستی کار نمیکند و نیاز به تجدید نظر دارد.
آنچه خواندید ترجمه بخشی از فصل دهم کتاب Out Innovate نوشته الکساندر لازاروف بود. لازاروف در این کتاب تلاش میکند با بررسی صنعت سرمایهگذاری جسورانه در خارج از سیلیکون ولی به ارائه مدلی جدید در این حوزه برسد. شرایط اقتصادی ناپایدار، کمبود نیروی کار متخصص و قانونگذاری نادرست و ناقص همگی از جمله عواملی هستند که به ما گوشزد میکنند پیروی از قوانین، مدلها و چارچوبهای شکل گرفته در سیلیکون ولی برای سایر مکانها به درستی جوابگو نخواهد بود و نیاز به بازنگری جدی دارد.