مساله اقتصاد اسلامی در فضای علوم انسانی هرازچند گاهی در کانون توجهات قرار می‌گیرد که این‌بار بهانه توجه به این موضوع اظهارات نسبتا رادیکال آقای علوی‌بروجردی در زمینه عدم‌امکان عقلی اقتصاد اسلامی بود. پرسش از امکان یا امتناع اقتصاد اسلامی، در چهل سالگی انقلاب اسلامی که مدعی عرضه نگاهی‌نو به مقولات علوم انسانی است هرچند شاید در نگاه اول ساده‌انگارانه به‌نظر برسد و متضمن توقف در منزلگاه اولیه اقتصاد باشد، اما اگر عینک «شناخت» خود را برچشم بگذاریم و بپذیریم که فلسفه پاسخ به سوالات بدیهی است، بار دیگر به اهمیت این پرسش پی خواهیم برد؛ چه اینکه هر رویکرد یا نگاه به مساله اقتصاد‌اسلامی در بزنگاه سیاست‌گذاری اقتصادی کشور نیز می‌تواند رهزن باشد.  از نظر بنده که چندسالی است در زمینه اقتصاد اسلامی تدریس و پژوهش دارم، اقتصاد اسلامی نه‌تنها «امکان» دارد بلکه «ضرورت» نیز خواهد داشت. تبیین این گزاره در بندهای ذیل به‌صورت خلاصه از نظر خواهد گذشت:

یک. نظریات مشحون از ارزش هستند که این ادبیات با کلیدواژه «گرانباری نظریات از ارزش» به‌خصوص در متون فلسفه علم مدرن قابل‌ردیابی است. از یک مثال ساده شروع کنیم: اگر شما پرورش‌دهنده اردک باشید امکان ندارد در مواجهه با تابلوی «اردک/ ‌خرگوش» چیزی جز اردک را ببینید. باید توجه داشت ادراک بدون واسطه‌ای از «حقیقت» وجود ندارد و درک ما از حقیقت، که شکل‌دهنده «واقعیت» است، متاثر از عوامل محیطی نظیر فرهنگ و جامعه و عوامل درونی نظیر اخلاق و دین خواهد بود. این موضوع نه‌تنها در علوم‌اجتماعی که در علوم طبیعی هم وجود دارد، برای مثال ادوین برت به بهترین شکل تاثیر الهیات بر فیزیک را نشان می‌دهد.

 

تصویر بالا. معمای خرگوش/ اردک: تصویری است دوپهلو که هم خرگوش در آن قابل مشاهده است و هم اردک. تصویری که در فلسفه علم برای تاثیرپذیری عوامل بیرونی بر ذهن پژوهشگر به آن استناد می‌شود.

دو. علت وجود نظریات مختلف در یک موضوع یکسان به همین موضوع بازمی‌گردد که ما با عینک‌های مختلف سراغ کشف پدیده‌ها می‌رویم. همچنان که واقعیت «متکثر» است، حقیقت «یکتا» است. ممکن است به تعداد شرکت‌های ساخت واکسن، واکسن‌کرونا داشته باشیم اما تنها یکی از این واکسن‌ها درمان واقعی بیماری خواهند بود. در واقع تمامی واکسن‌های کرونا که مراحل تست اولیه خود را با موفقیت سپری کرده باشند به لحاظ علمی معتبرند اما لزوما منطبق با حقیقت درمان کرونا نیستند. این موضوع که در علوم تجربی و زیستی مصداق دارد‌ و به طریق اولی در علوم اجتماعی نیز قابل تعمیم است.

 

سه. تغییر فرض‌ها صرفا منجر به تغییر نگرش در لایه «معرفت‌شناسی» می‌شود ولی تغییر در پیش‌فرض‌ها‌ که هسته سخت یک دانش هستند، تغییر در لایه «هستی‌شناسی» خواهد بود و منجر به بروز دیدگاه جدید در اقتصاد یا سایر علوم اجتماعی می‌شود. انتشارات دنیای‌اقتصاد کتاب‌های فراوانی را در زمینه مکاتب دگراندیش اقتصادی ترجمه کرده است که برخی از آنها تفاوت معرفت‌شناسی و برخی دیگر تفاوتی هستی‌شناسی با اقتصاد متعارف دارند. در حال‌حاضر ده‌ها نگاه متکثر و هتردوکس درباره اقتصاد شکل گرفته که برخی حتی نافی اقتصاد متعارف بوده و هیچ‌کدام هم «اسلامی» نیستند.

چهار. اگر مقسم بحث، اختلاف در لایه معرفت‌شناسی باشد، کینز و فریدمن فرقی با هم ندارند و چه بسا آنها را بتوان مانند لارنس بولاند، فیلسوف سرشناس اقتصادی، نگرش‌های مختلفی از پوزیتیویسم دانست.اما اگر محل اختلاف را روی مبانی هستی‌شناسی قرار دهیم که در آن نگرش پژوهشگر اقتصادی به خداوند، جهان‌هستی و انسان، زمینه‌ساز شکل‌گیری آکسیوم‌های او است، دیگر با یک علم یا یک مکتب در اقتصاد مواجه نخواهیم بود.

مواردی که در صفحات اول اقتصاد خرد ناظر بر تعریف انسان خوانده‌ایم مثل اینکه «انسان موجودی است که بیشتر را بر کمتر ترجیح می‌دهد»، گزاره‌ای هستی‌شناختی است و تغییر در این نگرش می‌تواند دریچه جدیدی از دانش اقتصادی را به‌روی ما بگشاید. اینکه ما چه نگاهی به انسان و عقل داشته باشیم، موجد شکل‌گیری تکثر در دانش اقتصادی خواهد شد. یادمان باشد گزاره هستی‌شناختی ناظر بر انسان از جنس اکسیوم است و نه فرض؛ بنابراین تغییر آن مشابه تغییر فروض در مدل‌های اقتصاد خرد نخواهد بود.

پنج. به‌درستی گفته می‌شود که احکام اقتصاد اسلامی «انشایی» بوده و جعل نشده است. یعنی اسلام در زمان حکومت پیامبر اکرم(ص) بیشتر مراودات اقتصادی قبل خود نظیر «مضاربه» را تایید کرده و به اصطلاح «چرخ را از نو نساخته است» اما اینکه نتیجه‌گیری کنیم پس اسلام در اقتصاد حرفی ندارد و تابع نظر عقلاست سخنی دیگر است و از چنان مقدمه‌ای نمی‌توان چنین نتیجه گرفت. مشکل این نگرش که در مصاحبه آقای علوی‌بروجردی نیز به‌چشم می‌خورد، خلط مفهوم «عقل» است. عقل یا عقلانیتی که مدنظر اقتصاد متعارف است نه‌تنها هیچ قرابتی با مفهوم عقل در اندیشه اسلامی ندارد بلکه با «عقل عملی محض» کانت نیز در تنافر است. عقل در اقتصاد متعارف در خدمت لذات و شهوات است ولی حداقل در اندیشه کانت جریان برعکس است و هرچیزی که عقل براساس «عمل اختیاری» بدان حکم کند، اجرا خواهد شد. تفاوت نگرش به مقوله عقل جز همان اختلافات هستی‌شناختی است که پیش‌تر ذکر شد و پیامد آن نیز واضح است. بنتام به‌عنوان اسطوره اخلاق علم اقتصاد و پایه‌گذار آن معتقد است عالی‌ترین اصل اخلاق، ایجاد بیشترین خشنودی است. کار درست کاری است که بیشترین سود از آن عاید شود. منظور از سود، هرچیزی است که لذت یا خوشی بدهد و هرچیزی که مانع درد و رنج شود. مایکل سندل فیلسوف عدالت مثال‌های غیراخلاقی متعددی را از این تفسیر منطبق با عقلانیت ابزاری (نظیر انداختن شیرها به جان مسیحیان در رم باستان) به‌کار می‌گیرد تا ثابت کند غایت اخلاق یوتیلیتاریتنی و بعدها لیبرتارینی کجاست و قطعا این فرجام غیراخلاقی به‌مذاق فضلایی چون حجت‌الاسلام علوی بروجردی خوش نخواهد آمد.

شش. اگر اقتصاد اسلامی را محدود به فقه نکنیم و از مبانی فلسفی در پرسش «آیا اقتصاد اسلامی هست؟» استفاده کنیم با توجه به تفاوت زمین تا آسمان مبانی هستی‌شناسی اقتصاد متعارف و اقتصاد اسلامی، به این نتیجه خواهیم رسید که «اقتصاد اسلامی وجود دارد» اما اینکه علم اقتصاد اسلامی به معنای کشف قوانین حاکم بر پدیده‌های عینی داشته باشیم یا نه، پاسخ را شهید صدر در «اقتصادنا» داده است: «تا زمانی‌که جامعه اسلامی که در آن رفتارهای مردم اسلامی باشد شکل نگیرد، نمی‌توان سخن از علم اقتصاد اسلامی زد.»

هفت. صحبت از دوگان نرماتیو/ پازیتیو در لایه روش‌شناسی درست است اما در سطح هستی‌شناسی ما را به خطا خواهند انداخت. آنچنان که پانتم نشان می‌دهد تمامی گزاره‌های پازیتیو اقتصاد برگرفته از رویکرد هنجاری است و در واقع تمام هست‌ها و نیست‌ها، برگرفته از یک باید و نباید اخلاقی یا فلسفی است؛ بنابراین اینکه اقتصاد اسلامی را محدود به توصیه‌های اخلاقی یا هنجاری و علم اقتصاد را منحصر به گزاره‌های اثباتی بدانیم با نکات پیش‌تر گفته شده تناسبی ندارد.

هشت. یکی از دوگان‌های اصلی و نقطه افتراق کانونی اقتصاد اسلامی و اقتصاد متعارف دوگان «رئالیسم» در برابر «ابزارگرایی» است. اقتصادسنجی به‌عنوان اصلی‌ترین روش آزمون پدیده‌های اقتصادی هیچ‌کاری با واقعیت ندارد و تنها ابزاری است برای توجیه آنچه پژوهشگران اقتصاد متمایل به آنند. در مقابل رئالیسم معرفتی که فلاسفه اقتصادی برجسته‌ای نظیر اسکالی ماکی و تونی لاسون مدافع آن هستند اشاره به این دارد که خروجی دانش اقتصاد، ملازم با واقعیت اقتصادی است و نه بی‌تفاوت به آن.

نه. اینکه اقتصاد اسلامی داریم یا نه ربطی به اسلامی بودن اقتصاد «جمهوری اسلامی ایران» ندارد. نگارنده این سطور خود به‌عنوان منتقد اصلی سیاست‌های نئولیبرال دولت‌های بعد از انقلاب در ایران معتقد است نه‌تنها هیچ نشانه‌ای از اقتصاد اسلامی در اقتصاد ایران وجود ندارد، بلکه می‌توان اقتصاد ایران را نسخه‌ای معیوب و ناقص از سیاست‌های نئولیبرال دانست که «آزادسازی» و «خصوصی‌سازی» برخی جلوه‌های آن است.  سخن آخر اینکه هر جامعه‌ای متناسب با زمینه‌های شکل‌گیری رفتارهای اقتصادی عواملش که ناشی از سویه‌های هستی‌شناسی دارد، نیازمند مکتب اقتصادی خاص خود است. اگر «اسلام» رکن اصلی شکل‌گیری نهادها و هنجارهای ایران بعد از انقلاب اسلامی باشد اقتصاد اسلامی نه‌تنها «امکان» دارد بلکه «ضرورت» نیز خواهد یافت.