مساله اقتصاد ایران باید در داخل حل شود
نه ترامپ، نه بایدن
یک واقعیت را باید بپذیریم؛ آمریکا بزرگترین اقتصاد جهان است. آنها حتی در شرایط کرونایی و در روزهایی که بیش از ۸۴ هزار نفر از شهروندانشان در یک روز به این بیماری مبتلا میشوند، با اعمال سیاستهایی توانستهاند، شاخصهای کلان اقتصادیشان مانند تورم، نرخبهره، بیکاری و... را تا حد مطلوب از آسیب مصون نگاه دارند.
شورای آتلانتیک یک اندیشکده آمریکایی در حوزه روابط بینالملل است که اخیرا از پژوهشی رسمی در مرکز اطلاعات آمریکا پردهبرداری کرده و گفته ایران ترجیح میدهد جو بایدن در ماه نوامبر به کاخ سفید راه پیدا کند. دلیلش هم از نگاه این اندیشکده کاملا روشن است: جو بایدن اعلام کرده در صورتیکه رای بیاورد، به توافق هستهای باز خواهد گشت.
در تحلیلهای داخل کشور هم از تمام مواضع غیررسمی و اظهارنظرهای کارشناسی پیداست که میان ترامپ و بایدن، ترجیح برحضور چهرهای معقولتر و معتدلتر مثل بایدن است تا ترامپی که رفتارهایش غیرعادی و غیرقابل پیشبینی است. علاوه بر اینکه میدانیم، زمانیکه جو بایدن بهعنوان معاون رئیسجمهوری باراک اوباما خدمت میکرد، توافق هستهای میان ایران و آمریکا و همچنین چند ابرقدرت دیگر به امضا رسید. بنابراین خطمشی رفتاری او مشخص و قابل حدس است.
ضمن اینکه بایدن بیشتر از ترامپ با خاورمیانه آشناست. زمانیکه در مناظره ۲۹ سپتامبر در پاسخ به یکی از حرفهای ترامپ گفت: «انشاءالله»، این واژه را بدون آگاهی بر زبان نیاورد. او بارها به نقاط مختلف این منطقه سفر کرده و کاملا از وضعیت آن آگاه است. در نتیجه با دانش کامل، استراتژی خود را در قبال کشورهای این منطقه انتخاب کرده است.
البته ترامپ هم بارها ایران را در کنار چین متهم کرده که در انتخابات آمریکا دخالت میکنند تا بایدن رای بیاورد. او معتقد است هم ایران و هم چین، در رویاهای خود، بایدن را رئیسجمهوری آمریکا میبینند و در نتیجه تلاش میکنند او را به قدرت برسانند.
به نظر میرسد نظری که چند هفته قبل در مقاله اکونومیست در مورد تاثیر حضور بایدن یا ترامپ بر اقتصاد ایران آمده بود، تقریبا درست باشد. اکونومیست گفته بود که حضور بایدن یا ترامپ تاثیر شگرفی برای ایران ندارد؛ چراکه سیاست کلان آمریکا، تضعیف ایران است و تنها شدت و ضعف آن با حضور روسای جمهور مختلف تغییر میکند. تاریخ تحریمهای آمریکا علیه ایران بسیار طولانیتر از دوران ترامپ است. این تحریمها از زمان ریاستجمهوری کارتر و پس از ماجرای اشغال سفارت آمریکا آغاز شد. بعدها در دوران کلینتون شکل مدرنتر و پیچیدهتری گرفت، در زمان بوش شدت یافت، در دوران اوباما کمی سهلتر شد ولی همچنان وجود داشت و در زمان ترامپ باز هم پیچیده و سخت شد. نکته قابل تامل اینکه سیاستهای تحریمی ترامپ طی دو سال گذشته به بالاترین حد رسیده و بعید است پس از این هم بتواند موثرتر شود. نهادهایی مانند صندوق بینالمللی پول یا موسساتی مانند اکونومیست هم این موضوع را تایید میکنند و تاکید دارند که از سال ۲۰۲۱ از فشار تحریمها کاسته میشود چراکه اساسا دیگر بالاتر از سیاهی رنگی نیست.
در صورت حضور ترامپ تکلیف ایران روشن است. او خواهان مذاکره با پیششرطهایی است که ایران تاکنون به آنها تن نداده و بعید است که با توجه به سرنوشت مذاکره با کرهشمالی، ایران به سمت مذاکرات گسترده با ترامپ برود.
در صورت پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاستجمهوری، اگرچه او اعلام کرده که به برجام بازخواهد گشت اما تا استقرار در کاخ سفید چند ماه زمان صرف میشود. از طرف دیگر نزدیکی انتخابات در ایران و نامشخص بودن اینکه چه کسی و از چه طیف دیدگاهی بهعنوان رئیسجمهور در راس کار قرار میگیرد، مسیر مذاکرات هستهای را دشوار خواهد کرد. بنابراین زمان موردنیاز برای بازگشت به دوران گفتوگوها حداقل یکسال است.
حالا سوال این است که بایدن یا ترامپ؛ کدام وضعیت اقتصاد ایران را تغییر میدهد.
در صورت پیروزی بایدن، شاید در کوتاهمدت گشایشهایی از جنس ورود بیشتر ارز به کشور یا فروش افزونتر نفت رخ دهد ولی مشکلات اقتصاد ایران ساختاری است و در چند سال گذشته به صورت مزمن درآمده، تلنبار شده و باید در داخل کشور حل شود. چند نمونه چنین است:
یک: اقتصاد ایران 40 سال است که میان انتخاب حرکت در مسیر اقتصاد خصوصی یا دولتی سرگردان باقی مانده است. هیچ اقتصادی در جهان بدون توسعه بخش خصوصی نتوانسته به توسعه دست پیدا کند؛ حاکمیت باید یکبار و برای همیشه در این مورد به تصمیم برسد.
دو: فقدان احزاب قوی و نداشتن استراتژی مشخص به جریانهای سیاسی فرصت داده که تصمیمگیریهای جناحی و فارغ از منافع ملی را بهعنوان نسخه به سیاستگذاران کشور تحمیل کنند. پس از اجرا هم عموما هیچکس پاسخگوی اشتباهات صورت گرفته نیست.
سه: بدون تعامل با دنیا نمیتوان انتظار توسعه اقتصاد کشور را داشت. در پس این تعامل است که سرمایههای خارجی به کشور وارد میشود، روابط اقتصادی با همسایگان شکل میگیرد و در نهایت افقهای جدیدی پیش روی کشور باز میشود. برای دستیابی به این هدف نیاز به استراتژی مشخص ضروری است.
چهار: روند سرمایهگذاری در کشور سیر نزولی دارد. خطر بزرگ اینکه در سالهای اخیر سرمایهگذاری به نسبت استهلاک هم منفی شده است. در این شرایط باید به دقت عوامل موثر بر خروج سرمایه از کشور بررسی شود. ضمن اینکه باید راهکاری هم برای جلوگیری از خروج نخبگان پیدا کرد. هر دوی اینها عواملی در برابر توسعه به شمار میآیند. پنج: بیتصمیمی یا دیر تصمیم گرفتن یک رنج بزرگ طی تمام سالهای گذشته بوده است. اقتصاد و جامعه ایران بارها از این موضوع آسیب دیده است. نمونه روشن هم همین موضوع FATF است که هنوز در مورد آن تعیین تکلیف نکردهایم. خلاصه کلام اینکه باید تکلیفمان را با خودمان، دنیا و آینده کشور روشن کنیم.