غذا دادن به بنگاههای اقتصادی ممنوع
لویجی زینگالس، استاد اقتصاد دانشگاه شیکاگو و کارشناس حوزه تنظیمگری که از ایتالیای مافیایی و پر از زدوبند و ارتباطات ویژه و ناسالم بین مجامع اقتصادی و محافل سیاسی به آمریکا مهاجرت کرد، در مقایسهای جالب و تاملبرانگیز، بنگاههای تولیدی قدرتمند را به حیوانات وحشی تشبیه میکند. او مینویسد اگر از پارکهای حیاتوحش بازدید کرده باشید، معمولا تابلوی هشدار «لطفا از غذا دادن به حیوانات وحشی خودداری کنید» را میبینید که در شرح آن آمده است به حیوانات وحشی نباید غذا داد؛ چون برای آنها خوب نیست. مساله در اینجا نه صرفهجویی در مصرف غذاهای انسانی، بلکه این خطر است که غذا دادن به حیوانات وحشی باعث میشود تا آنها به خوردن غذا از دست انسانها عادت کنند و توانایی زندگی مستقل در محیط بکر و طبیعی را از دست بدهند. پس همین تذکر و هشدار باید به سیاستمداران و قانونگذاران در قوای مجریه و مقننه داده شود؛ با این تفاوت که «لطفا از غذا دادن به بنگاههای اقتصادی خودداری کنید.» مساله این نیست که ما صاحبان کسبوکارها را دوست نداریم، بلکه کاملا برعکس. ما بنگاههای اقتصادی را چنان زیاد دوست داریم که نمیخواهیم وضعیتی بهوجود آید که بنگاههای قوی اقتصادی به نظام ناکارآمد دولتی وابسته شوند. وابسته شدن به نظامی آکنده از یارانه و امتیاز ویژه و رانت که آنها را از رقابت کردن و موفق شدن در بازار داخلی ناتوان میسازد چه برسد که بتوانند وارد بازار کاملا رقابتی جهانی بشوند و امکان ماندن داشته باشند.
در نظام سرمایهداری رقابتی آن بنگاههای اقتصادی میتوانند سود کنند که قویتر و باکیفیتتر هستند؛ اما در نظام سرمایهداری رفاقتی، کسبوکارهایی سود میکنند و پابرجا میمانند که توانسته باشند قواعد بازی و قوانین اقتصادی را به نفع خود دستکاری کنند یا راهی یافتهاند که منابع اقتصادی کشور را به سمت خود منحرف سازند.
توجه به این تفاوت بسیار مهم است؛ تفاوت میان محیط بازارپسند با محیط کسبوکارپسند. اگر نگاه کسبوکارپسند داشته باشیم پس یارانهدهی به کسبوکارها را میپسندیم و میخواهیم مطمئن شویم که به بالاترین سودهای ممکن دست مییابند. اما اگر نگاه بازارپسند داشته باشیم، میخواهیم شبیه برخورد با حیوانات وحشی در پارکهای حیات وحش با بنگاههای اقتصادی برخورد شود؛ اطمینان از اینکه بازارها رقابتی باقی بمانند و قواعد بازی به نحو مناسبی طراحی و اجرا شود و اجازه ندهیم کسبوکارهای اقتصادی به سرمایهداری رفاقتی تبدیل شوند و با تداوم حمایت ویژه امکان بقا بیابند.
علت اینکه در علم اقتصاد تاکید شدیدی بر بازارهای رقابتی میشود، چیست؟ چون نتیجه و عایدی بازارهای رقابتی، حرکت به سمت رفاه اجتماعی و خیر و صلاح عمومی است. اما باید توجه داشت این نتیجه و عایدی خوب همیشه بهطور طبیعی و خودکار تحقق نمییابد.
آن بازارهای آزاد که اقتصاددانان از آن سخن میگویند در اقتصادی دیده میشود که به شکل رقابت آزاد فعالیت میکند؛ یعنی رقابت میان کسبوکارهای خصوصی و بدون کنترل و دخالت دولت. اما این بازارها بدون وجود نظم و قاعده قادر به فعالیت نیستند. در واقع بازارها برای اینکه بتوانند به شکل مناسب و رقابتی فعالیت کنند، نیازمند قواعد مناسبی هستند. همیشه افراد و گروههایی مترصدند تا این قواعد را به نحوی مخدوش کنند تا با ایجاد موانع ورود، قدرت انحصاری در خدمت منافع شخصی خود را محفوظ نگهدارند. اصولا هیچ تضمینی نیست که فرآیند شکلگیری و تصویب قواعد حاکم بر یک بازار، قواعدی مناسب و بهینه اجتماعی تحویل دهد. بنگاههای مستقر قدیمی راههای زیادی پیدا میکنند تا قواعد را به نفع خود تغییر شکل دهند. پرسشی مهم که انتظار میرود اقتصاددانان به آن پاسخ دهند، این است که چگونه مطمئن شویم قواعد (به حد کافی) داریم که بازار را رقابتی نگه میدارد در عین حال که این قواعد به مقدار خیلی زیاد نباشند تا رقابت را سرکوب و کارآیی را کاهش دهند؟
در نظام بازار آزاد سعی میشود تا حد امکان همه چیز امکان خرید و فروش در بازار را پیدا کنند و هزینه مبادله کاهش یابد به استثنای قواعدی که بر خود بازار حاکم است؛ چون اگر این قواعد هم برای فروش گذاشته شوند به احتمال زیاد کسانی آنها را خریداری میکنند که قدرتمندترینها هستند و خواهان بازار باز و آزاد نیستند. پس باید تعیین و تصویب قواعد بازار برعهده داور و میانجی مستقلی گذاشته شود که یافتن و استقرار چنین داورهای مستقل و مصون از فساد بسیار دشوار است.
برای اینکه نظام اقتصادی سرمایهداری آزاد رقابتی بتواند به خوبی کار کند، به شکلی از دموکراسی نیاز است که بتواند خیلی خوب کار کند. منظور آن نوع نظام دموکراسی که به تعداد هر چه بیشتری از مردم اجازه مشارکت بدهد؛ بهنحویکه احتمال بیشتری برود قواعدی که طراحی میشوند به نفع کل جامعه است به جای اینکه منافع اقلیت تولیدکنندگان انحصاری را تامین کند. در این حالت میتوان انتظار داشت قواعد تصویبشده به تسخیر و تصرف گروههای منافع خاص درنیاید.
راهکار دیگر ساده نگه داشتن تا حد ممکن قوانین و مقررات است. تصویب قواعد پیچیده و مفصل که کسی از آنها سردرنمیآورد مثال بارز از قوانین بد است؛ چون قواعد پیچیده به شکلهای مختلف قابل تفسیر و دستکاری است و در این شرایط انحصارگران و بنگاههای جاخوشکرده قدیمی دست برتر را خواهند داشت. قواعد ساده همچنین کار لابیگرها برای گنجاندن راههای گریز و معافیتها از قانون در جریان قانونگذاری را مشکل میکند. هنگامی که قواعد ساده باشند، نظارت بر اجرای قانون نیز راحتتر است. پس از اقتصاددانان که خواهان افزایش ثروت و رفاه عمومی هستند، انتظار میرود از افزایش حضور و مشارکت عمومی در مجامع تصمیمگیری و نیز تصویب قواعد سادهتر و شفافتر طرفداری کنند.