منجمهای قبل از کوپرنیک
بعید است موارد چندانی در بین فیزیکدانان یافت شود! اما مشابه چنین افرادی در بین مدعیان اقتصاددانی در کشور ما وجود دارند و از جمله در بین مسوولان اقتصادی هم. اجازه دهید آدرس فکری برخی از این ذهنیتها را مطرح کنم. ابتدا یک مثال از سالهای اوایل انقلاب ذکر میکنم. قیمت رسمی برگ سبز چای برای خرید از چایکاران پایین نگاه داشته میشد و تورم هم سبب شده بود قیمت نسبی در حال تنزل باشد و چایکاران هم کاربری مزارع چای را به سایر محصولات تغییر دهند که این یک ضایعه بود بهدلیل طولانی بودن مدت (چند سال) به ثمر رسیدن بوتههای چای. سازمان برنامه پیشنهاد افزایش قیمت رسمی خرید چای را مطرح کرد تا انگیزه برای حفظ باغهای چای فراهم شود. در جلسهای که اینجانب هم حضور داشتم یک مسوول متخصص، دلیل زیر را برای مخالفت خود با افزایش قیمت رسمی برگ سبز چای مطرح کرد.
«رانندگان کامیون که بین شهرها بار جابهجا میکنند، در قهوهخانههای سر راه چای مصرف میکنند، گران شدن قیمت برگ سبز چای سبب افزایش قیمت چای در قهوهخانهها میشود. این امر سبب میشود هزینه رانندگان کامیون افزایش یابد. رانندگان کامیون کرایه حملونقل را افزایش میدهند. افزایش کرایه حملونقل سبب میشود هزینه تمامشده کالاها افزایش یابد. این امر هم همه قیمتها را افزایش میدهد و تورم ایجاد میکند.»
یک آقای دیگری که هیچ اقتصاد نخوانده بود و مدعی اقتصاددانی بود و گرچه سالها است مرحوم شده، اما هنوز هم طرفداران او از اندیشه نبوغآمیز او صحبت میکنند، اضافه کرد که افزایش قیمتها باز هم سبب افزایش قیمتهای دیگر میشود و این قیمتها بر روی یکدیگر میغلتد و تورم بزرگی ایجاد میشود. پیشنهاد افزایش قیمت برگ سبز چای برای چند سال منتفی شد. این روزها مرتب صحبت از Cost push inflation میشود که آن را هم بعضا فارسی مینویسند تورم «کاستپوش» یعنی فشار افزایش هزینه بر تورم. گفته میشود افزایش قیمت ارز و افزایش قیمت حاملهای انرژی سبب میشود هزینه تولید افزایش یابد و افزایش هزینه تولید قیمتها را افزایش دهد و تورم ایجاد کند. اندیشه افرادی که چنین استدلال میکنند چند مشخصه دارد؛ یکی اینکه مبنای فکری آنان حسابداری است، یعنی بلافاصله ارقامی ارائه میکنند که قیمت انرژی مثلا؟ ۱۰درصد قیمت تمامشده است و افزایش قیمت حاملها هزینه محصول را مثلا چند درصد افزایش میدهد و این هم سطح عمومی قیمتها را بالا میبرد و تورم ایجاد میکند؛ آن هم از همان نوع غلتان. این تفکر غلط است؛ زیرا هیچ کس نمیخواهد قیمتها را افزایش دهد و بعید است سیاستمدار یا کارشناسی شوق و ذوقی در افزایش قیمتها بیابد، بلکه تورمی که به دلایل سیاستهای پولی و مالی و بینالمللی ایجاد میشود سطح عمومی قیمتها را قبلا بالا میبرد و ثابت ماندن قیمت حاملهای انرژی در شرایط تورمی سبب میشود که قیمت نسبی این محصولات که تحت کنترل ماندهاند، تنزل یابد و در نتیجه در این قیمتهای نسبی در حال تنزل، تولید برق و محصولات پالایشگاهی یا سرمایهگذاری در آن مقرونبهصرفه نباشد و مختل شود و به همین علت است که عدهای به فکر چاره میافتند برای تصحیح قیمتها؛ بهدلیل تصحیح قیمتهای نسبی و نجات تولیدکنندگان این محصولات. پس کاستپوش بیمعنی است و این افراد درک درستی حتی از این نظریه که دهها سال است منتفی شده هم ندارند. امروزه که با قطع برق روبهرو هستیم باید یادی از این افراد بکنیم چه بهعنوان کارشناس یا سیاستمدار که قیمتها را تثبیت کردند، منابع در دسترس بخش انرژی محدود شد و این بخشها تحت فشار ماندند، امکان سرمایهگذاری منتفی شد، ظرفیتها توسعه نیافت و ظرفیتهای فرسوده بازسازی نشد.
این در حالی است که فناوری تولید کالاهای سرمایهای این صنعت در داخل کشور پیشرفت قابل تحسینی داشته است. امروزه در هر ساعت که برق قطع میشود باید یادی کنیم از این طرز فکر و نتایج ملموس آن. مشابه همین استدلال در مورد ارز مطرح میشود؛ میگویند دولت باید قیمت ارز را پایین بیاورد تا قیمت همه چیز پایین بیاید و تورم منتفی شود. این درحالی است که دولتها در ایران همیشه شیفته ارز ارزانقیمت بوده و برای جلوگیری از افزایش قیمت آن همه فنی به کار زدهاند؛ حتی به آن آویزان هم شدهاند. این نظریه آقایان درمورد اثر نرخ ارز بر تورم هم برمیگردد به عدم درک این نکته که قیمت ارز هم خود قربانی تورم است و در یک سیستم تعادل عمومی همراه با سایر قیمتها بهدلیل تورم افزایش مییابد. تورم هم علىالاصول بهدلیل مسائل پولی مالی بینالمللی همراه میشود با ایجاد انتظارات تورمی در بین مردم. این را یعنی راه مقابله با تورم را، در بیش از ۱۵۰ کشور جهان فهمیدند و در آنها تورم زیر ۱۰ درصد است. در کشور ما که از معدود کشورهای با تورم بالا هستیم هنوز عدهای متوجه نشدهاند که راهحل موثر توقف تورم کدام است. این افراد برای شما یا مسوولان گزارشهایی ارائه میکنند پر از جداول حسابداری در مورد ارزبری و نقش دلار در هزینه تمامشده و اثر هزینه تمامشده در قیمت و تورم... این گزارشها بیارزش هستند؛ چون نویسندگان مساله را برعکس فهمیدهاند و نشان میدهند. «تورم» همیشه و همه جا یک مساله پولی است. این نقل قول از فریدمن اینجا هم صادق است.
انتخاب تکنولوژی
فردی استدلال میکرد که نیروگاههای کشور براساس خوراک گاز ارزانقیمت طراحی شدهاند (که البته این استدلال کلا غلط است) و ابتدا باید تکنولوژی تولید برق در کشور تغییر کند تا بعد قیمت گاز برای مصرف نیروگاهها افزایش یابد و به قیمت واقعی میل کند. این هم از همان نوع استدلالهای وارونه است. ابتدا باید توجه کنیم که انتخاب تکنولوژی با توجه به ملاحظه قیمتهای نسبی انجام میشود. برای مثال بعد از افزایش قیمت نفت در دهه ۱۹۷۰ جهشهای قابل ملاحظه در تکنولوژی موتور خودروها رخ داد. اگر قیمت نفت و بنزین ارزان میماند این جهشهای فنی ضرورت نمییافت. با افزایشهای بعدی قیمت سوخت، بهدلیل مالیاتهای محیط زیستی، انگیزه برای تولید برق از روشهای غیر از سوخت فسیلی فراهم شد. تا قیمتهای نسبی بر حسب کمیتهای اقتصادی تعیین نشوند، انتخاب تکنولوژی مناسب رخ نمیدهد؛ چون در واقع معنی تکنولوژی مناسب نیز همین است؛ شیوه تولیدی که همخوان با قیمتهای نسبی اقتصادی باشد. انتخاب تکنولوژی هم رخدادی معجزهآسا نیست. در زمان جنگ تحمیلی از یک کارخانه کوچک در اصفهان بازدید کردم که سوخت زیادی مصرف میکرد و قبل از جنگ سوخت آن گازوئیل بود. با شروع جنگ این نهاده کمیاب شد؛ اما مازوت به وفور وجود داشت و محصول مازاد پالایشگاهها بود.
مازوت حالت سفت دارد و به راحتی جریان پیدا نمیکند و از مخزن و درون لوله انتقال به راحتی جریان نمییابد. مدیران این واحد برای استفاده از مازوت ابتکار سادهای اندیشیده بودند. لوله اتصال مخزن تا کوره را طولانیتر و قطورتر انتخاب کرده بودند و در زیر آن المانهای برقی مثل اجاق برقی را با محاسبه لازم قرار داده بودند و مازوت را داغ میکردند تا به راحتی به داخل کوره منتقل شود. این یک نمونه از تغییر تکنولوژی بود که در عکسالعمل به تغییر قیمتهای نسبی اتفاق افتاده بود. اگر گازوئیل کماکان ارزان بود چنین تغییری اصولا ضرورت نمییافت. بهبود تکنولوژی به معنی وارد کردن ماشینآلات مدرن از آلمان یا دیگر کشورها نیست؛ به این معنی است که قیمت نهادهها و محصول، علامت صحیح را به تولیدکنندگان منتقل کند تا آنان نیز تصمیم متناسب با آن قیمتها را اتخاذ کنند.