او گفت: «می‌دانم که بعضی‌ها در آمریکا اقتصاد دانمارک را نوعی اقتصاد سوسیالیستی تلقی می‌کنند. بنابراین لازم می‌دانم که یک نکته را روشن کنم، دانمارک از یک اقتصاد برنامه‌ریزی شده سوسیالیستی فاصله بسیار زیادی دارد. (نظام اقتصادی) دانمارک، اقتصاد بازار است.» موضوع راجع به سایر کشورهای اسکاندیناوی هم همین‌قدر روشن و از افسانه‌سرایی رفقا دور است. در کلیه گزارش‌های آزادی‌اقتصادی، اعم از گزارش موسسه هریتج و گزارش موسسه فریزر و...، سوئد و دانمارک و کانادا و... در صدر جدول آزادی اقتصادی قرار دارند. برخی از کشورهایی که معمولا در مغلطه «سوسیالیسم موفق» از آنها استفاده می‌شود حتی رتبه بالاتری از اقتصاد ایالات متحده کسب کرده‌اند. در همین گزارش‌ها اقتصاد ایران در کنار کره‌شمالی و ونزوئلا و چند کشور مشابه، اسیر یکی از بسته‌ترین و کنترل‌شده‌ترین اقتصادها است.

در کشورهای اسکاندیناوی، دولت مالک ابزار تولید نیست. نه فقط کارخانه‌داری و شرکت‌داری نمی‌کند، بلکه دخالتی در برنامه‌ریزی و کنترل بازار ندارد. وضع اقتصادی، حاصل برنامه‌های توسعه و بسته‌های ارائه شده توسط سازمان برنامه و بودجه و سامانه‌های راه‌اندازی شده توسط بانک‌مرکزی نیست، بلکه حاصل نوآوری و رقابت میان کارآفرینان و صنعتگران است. ارزانی و رفاه، حاصل قیمت‌گذاری دستوری و قوت تولید صنایع، نتیجه تعرفه‌های گمرکی بالا و لیست بلندبالای ممنوعیت‌های صادرات و واردات نیست.

در این کشورها برای برخی گروه‌ها مالیات‌های بالایی وضع شده که درآمد کلانی نصیب دولت می‌کند. این درآمد کلان صرف ارائه خدمات اجتماعی می‌شود. در این بین نکته مهمی که معمولا مغفول می‌ماند این است که مالیات‌دهندگان دهک‌های پایین‌تر در سوئد به مراتب بیش از مالیات‌دهندگان مشابه در کشورهایی چون آمریکا مالیات می‌پردازند. به‌عبارت دیگر، هزینه خدمات اجتماعی بیش از آنکه از جیب ثروتمندان آمده باشد از جیب طبقه متوسط تامین می‌شود.

اما هیچ‌کدام از کشورهای اسکاندیناوی با ارائه خدمات رفاهی کنونی از فقر به‌در نیامده و ثروتمند نشده‌است. برعکس، هزاران سال این کشورها فقیر بوده‌اند و مردمانشان در فلاکت زندگی می‌کردند. مضافا ارائه خدمات رفاهی دولتی تاثیر مثبتی بر رشد اقتصادی این کشورها نداشته و نرخ کارآفرینی و خلق ارزش را در آنها کاهش داده است. شاید به‌‌همین دلیل اتفاقا کشورهای اسکاندیناوی درس‌های زیادی برای آموختن به ایران امروز داشته باشند. موضوع اینجا است که با تکرار داستان‌هایی که در آن اتاق تاریک تدوین شده و نسبت ناچیزی با حقیقت دارند درس نخواهیم گرفت و به جایی نخواهیم رسید.

به‌عنوان نمونه، یکی از این درس‌ها اصلاحات و چگونگی خروج از نظام ناکارآمد و پرفساد مدیریت دولتی است. در دوره‌ای در دهه هفتاد و هشتاد سوئد به سمت سوسیالیسم حرکت می‌کرد. در نتیجه طولی نکشید که اقتصاد در سراشیبی افتاد و نهایتا مردم سوئد بودند که جلوی این روند را گرفتند؛ دولت به کاهش مخارج و کوچک شدن موظف شد. خصوصی‌سازی در دستور کار قرار گرفت و انبوه شرکت‌های دولتی ازجمله خط آهن ملی خصوصی شدند. انحصارات دولتی شکسته و مالیات‌های وراثت ملغی شدند و...

با کاهش مالیات‌ها ساختار نظام بازنشستگی سوئد که ادامه آن ناممکن می‌نمود، اصلاح و خصوصی شد. در مدل فعلی نسبتی بین رونق اقتصادی و دریافتی بازنشستگان برقرار است و بهبود و رکود باعث افزایش یا کاهش دریافتی ایشان خواهد شد. در نتیجه، امروز در سوئد سیاستمداران اجازه و قدرت دخالت و دستکاری در تعهدات صندوق‌های بازنشستگی را ندارند. به‌خاطر داریم که در نمونه ایرانی، رئیس‌جمهور مردمی با یک کلمه تعهدات صندوق‌های بازنشستگی را تا ابد افزایش داد.

نظام آموزش و پرورش سوئد نیز به سمت خصوصی‌سازی حرکت کرد و ووچرسیستم، ایده‌ای که میلتون فریدمن چند دهه در آمریکا پیگیرش بود، اما نهایتا به اجرا در نیامد، در سوئد عملی شد. هرچند دولت هزینه آموزش را از محل مالیات تامین می‌کند، اما هیچ دخالتی در مالکیت و اداره مدارس ندارد. در این مدل والدین تصمیم می‌گیرند که فرزندانشان را در کدام مدرسه خصوصی ثبت‌نام کنند و مدارس خصوصی برای دریافت ووچر والدین با یکدیگر رقابت می‌کنند. بسیاری از این راه‌حل‌ها برای خروج از بحران‌هایی که امروز در اقتصاد ایران با آنها مواجهیم قابل استفاده است. کافی است با چراغ روشن یا دست‌کم با چشم باز فیل را دریابیم.

پی‌نوشت

۱- نقل می‌کنند که فیل در اتاق تاریکی بود و مردم در ظلمت شب به دیدنش رفتند. هرچند چیزی دیده نمی‌شد اما با لمس کردن حیوان هرکدام از چیستی «فیل» تصوری پیدا کرده بود. یکی دست بر دم فیل کشیده بود و آن را چون ریسمان توصیف می‌کرد. دیگری دست بر گوشش کشیده و آن را بادبزنی بزرگ تصور کرده بود. دیگری خرطوم و دیگری پای تنومند و دیگری شکم و دیگری عاج و الخ.