دست برقضا نویسنده این سطور هم با این دوستان همراه است که تماشای بازی فوتبال فلان دو تیم، مسأله اصلی بانوان جامعه ما نیست. حتی اگر از اکثر همین خانم‌هایی که بلیت روز پنجشنبه استادیوم آزادی را خریده‌اند سؤال کنید، آنها هم خواهند گفت آنقدر مشکل و گره در زندگی‌شان هست که رفتن به ورزشگاه در میان آنها گم است! پس چه اتفاقی افتاده که این موضوع به مسأله آنها تبدیل شده؟

پاسخ این سؤال از شدت سادگی، به ذهن نمی‌آید و آن این است که ورزشگاه رفتن زنان را مخالفان موضوع، به یک پدیده بغرنج تبدیل کرده‌اند. پاره‌ای از روی  دلسوزی می‌گویند اگر خانم‌ها در استادیوم حضور پیدا کنند، چون مردها ممکن است حرف‌های رکیک بر زبان آورند، اخلاق زن‌ها خراب می‌شود! خب معلوم است اگر خانم‌ها در استادیوم از شنیدن چنین حرف‌هایی اذیت شوند دفعه بعد نمی‌روند. وانگهی مگر همین حرف‌های رکیک در کوچه و خیابان و... رد و بدل نمی‌شود و گفتن آنها سند خورده است به نام استادیوم؟

از سوی دیگر عده‌ای گمان می‌کنند این کار، منجر به ساختارشکنی می‌شود. کدام ساختارشکنی؟ همین خانم‌ها اتوبوس و مترو سوار می‌شوند، سینما و پارک و کوه می‌روند و در هریک از اینها احتمال ساختارشکنی وجود دارد. چرا برای آنها نگران نیستیم؟

 

و سخن آخر آنکه، واقعاً حضور زنان در ورزشگاه، مسأله اصلی آنها نیست اما از بس یک جریان سیاسی خاص در آن دمیده است، عده‌ای را سر لج آورده و می‌خواهند قضیه را به رو کم کنی سیاسی تبدیل نمایند.

همان جریان سیاسی که می‌خواهد لج طرف مقابل را دربیاورد با تهمت و توهین، آتش دعوا را شعله‌ور می‌کند و مسأله‌ای که براحتی قابل حل است، به گره کور تبدیل می‌کند.

هنر، این نیست که موضوعات ساده اجتماعی را سیاسی کنیم، بعدش به آن رنگ جناحی بپاشیم، سپس به دعوا و بلبشو تبدیل کنیم و سرانجام از آن قصه امنیتی بسازیم. آنگاه برای حل کردن آن مجبور شویم پای امریکا و دشمنان داخلی و خارجی را وسط بکشیم و... از همان اول، با صبر و حوصله می‌توان موضوع را از شاخ و برگ‌های سیاسی و... تهی کرد و به گونه‌ای برخورد کرد که موضوع بتدریج به تحلیل برود.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.