«آینده ایران چگونه خواهد بود؟ کشور و مردم از چه مسائلی رنج می برند؟ جامعه چه وضعیتی دارد؟ آیا اوضاع و احوال بحرانی است یا آنکه نه، فقط باید گفت مشکلاتی در برخی حوزه‌ها وجود دارد؟ برای عبور از این شرایط حاکمیت و نیروهای سیاسی چه نقشی بر عهده دارند و...» اینها بخشی از پرسش‌هایی است که محمدرضا تاجیک، رئیس مرکز پژوهش‌های استراتژیک ریاست جمهوری در دولت اصلاحات و یکی از تئوریسین‌های جریان اصلاحات به آن پاسخ داده است.

گزیده ای از اظهارات تاجیک در ادامه می آید:

* جریان‌های سیاسی دیربازی است که مقبولیت و مشروعیت خودشان را از دست داده و دیگر آوانگارد نیستند. در واقع گروه‌های مرجع روشنفکری، آکادمیک یا فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی-فرهنگی هم بخش مهمی از پایگاه‌شان را ازدست‌رفته می‌بینند. پس دیگر نمی‌توانند نقش‌آفرینی دهه‌های اول و دوم انقلاب را تکرار کنند. از طرف دیگر احزاب و گروه‌ها که پیش از این تلاش داشتند در این فضا به شکل مدنی ظاهر شوند و به هر حال حرکت‌های مدنی‌ای را به طریقی اجتماعی سامان‌دهی کنند، کارآمد جلوه نکرده و چندان در فعالیت‌هایشان موفق نیستند. بنابراین یک نوع عبور از این جریان‌ها در جامعه ما مشاهده می‌شود.

* وضعیت امروز وضعیتی است که ما می‌توانیم اسمش را افول سرمایه اجتماعی یا بحران سرمایه اجتماعی بگذاریم. در واقع در شرایط کنونی بحرانی را در سرمایه اجتماعی تجربه می‌کنیم که طی چهار دهه گذشته لمس نکرده بودیم. حتی در کنار این، یک نوع بحران سرمایه انسانی را تجربه می‌کنیم که چیزی نیست جز خروج انبوهی از نخبگان از کشور که این مورد هم طی این چهار دهه بی‌سابقه است. بنابراین، این افول سرمایه اجتماعی و در کنار آن شکاف‌های متعدد و عمیق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، قومیتی، جنسیتی دست به دست هم داده و یک نوع ناوضعیت ایجاد کرده که در این ناوضعیت، امید به آینده به حداقل رسیده است.

* (درباره شکل گیری تفکر جدید برای ترمیم فضا): واقعیت این است که جریان و گفتمان جدیدی ایجاد نشده و جریان‌های مرسوم نیز جایگاه و پایگاه گذشته را ندارند. البته جریانات گوناگون این امکان را داشتند که امتحان پس بدهند، که معلوم است امتحان خوبی هم پس نداده‌اند. بنابراین باید دید این بار با چه انگیزه‌ای می‌توان مردم را وارد صحنه کرد و چه تمهیداتی می‌توانیم بیندیشیم تا مردم دوباره وارد صحنه شوند.

* امکان دوقطبی کردن فضای انتخاباتی به حداقل رسیده است. شرایط نشان می‌دهد این امکان وجود ندارد که به راحتی فضا را دوقطبی کرد و با بهره بردن از چنین فضایی مردم را به صحنه آورد. چون دو قطب مقبولیت و مشروعیت‌شان را از دست داده‌اند؛ یعنی این‌گونه نیست که بتوان فضایی خلق کرد که برای رای نیاوردن فلان قطب به بهمان قطب رای بدهید. چون دو قطب از آن مقبولیت و مشروعیت ‌گذشته خارج شده‌اند و دنبال یک جریان سومی می‌گردند که این جریان سوم نه متولد شده و نه امکان تولد دارد. 

* باید تلاش کنیم مشکلات خود را در سطوح و ساحت‌های مختلف بفهمیم و شجاعانه تلاش کنیم مشکلات مرتفع شوند. در غیر این صورت، اینکه ما یکباره سعی داشته باشیم فضایی را خلق کنیم و تصورمان این باشد که با آن فضا ‌می‌توانیم در ایجاد انگیزه موفق شویم، به واقع امری بعید است. بی‌تردید این فضای کلی که درباره‌اش بحث شد نشانه‌هایی هم می‌تواند باشد تا مردم «تلاش برای تغییر و ترمیم» را جدی بگیرند. یکی از این نشانه‌ها رفع ‌حصر خواهد بود.

* تغییر در نوع نگرش و سیاست شورای‌ نگهبان نیز از پالس‌هایی است که موثر واقع خواهد شد، چون این پیام را به مردم می‌دهد که «می‌خواهیم گشایشی ایجاد کنیم»، اگر اینچنین نشود، ره به جایی نخواهیم برد و طبیعتاً با شرایطی مواجه می‌شویم که آن اقلیت ثابت را به کار بگیریم و اکثریت عظیمی که هر روز بر تعدادشان هم افزوده می‌شود منفعل و معترض خواهند ماند. چنین جامعه‌ای همواره در معرض تهدید و بحران است.

* در شرایط کنونی، کشور احتیاجی مبرم به انتخاباتی دارد که با مشارکت حداکثری برگزار شود.

* اگر لازم است در قانون اساسی کشور تغییری حاصل شود، واقعاً انجام شود. همچنین جایی که لازم است در گفتمان مسلط امروز در آموزه‌ها، بافت‌ها، تافت‌ها و در گزاره‌های جدی‌اش تغییری حاصل شود، انجام شود. لازمه این تغییرها هراس نداشتن است. بالاخره در هر جامعه‌ای مشکلات و خطاها جزئی از حیات است که در فرایند سیر حرکتی، به تشخیص می‌رسند که باید کجاها را ترمیم، کجاها را تصحیح، کجاها را اساساً با آموزه‌های جدید جایگزین کنند.

* متاسفانه به علت یک تجربه دیرینه تاریخی، مردم ما فکر می‌کنند صاحبان قدرت زمانی تن به تغییر می‌دهند که یا ناگزیر باشند و کاملاً در شرایطی قرار گیرند که جز آن چاره‌ای نداشته باشد، یا به صورت تاکتیکی به عنوان برون‌رفت از یکسری تغییرها بهره خواهند گرفت. 

* برخی تغییرات را به بدنه جامعه تزریق می‌کنند تا طرح تخلیه روح و احساس شورش‌گری را اجرا کنند و دوباره، فردای آن روز، باز روز از نو و روزی از نو. این به تجربیات تاریخی‌ای برمی‌گردد که در پس و پشت ذهن مردم نشسته است و احساس نمی‌کنند وقتی بحث از تغییر به میان می‌آید، قرار است تغییر جدی‌ای رخ دهد.

* روحیات سیاستمداران ایران به گونه‌ای است که همیشه از تغییر حرف می‌زنند، اما در آخر روز، اتفاقی نمی‌افتد و کسی نمی‌بیند که تغییر حاصل شده است.  باید با خودمان و با مردم‌مان صادق باشیم و تلاش کنیم آن چیزی را که وعده می‌دهیم انجام دهیم و به خودمان احترام بگذاریم. در وهله اول باید وعده‌هایی بدهیم که قابل تحقق باشد و در گام بعدی تمام تلاش‌مان را به کار بگیریم تا بتوانیم وعده‌ها را عملی کنیم؛ تا مردم در عمل ببینند چه اتفاق‌هایی افتاده است و به ما اعتماد کنند.

* به همین سبب است که بارها گفته‌ام و اکنون هم می‌گویم، چه حاکمیت و چه گروه‌های سیاسی در دهه پنجم انقلاب، دیگر نمی‌توانند از طریق گفتمان‌ها و کلام‌ها با مردم ارتباط برقرار کنند. در پنجمین دهه از انقلاب اسلامی، صرفاً باید از طریق کنش‌ها با مردم رابطه برقرار کرد. در واقع کنش‌ها هستند که می‌توانند مردم را قانع کنند، نه کلام‌های زیبا .

* دیگر فصل و عصر وعده و وعید گذشته است و تنها و تنها در کنش باید نشان دهیم چیزی را که می‌گوییم، انجام می‌دهیم و محقق می‌کنیم. فقط در چنین حالتی می‌توانیم اعتماد ازدست‌رفته را بازگردانیم.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.