ناگفتههای روحالامینی از جلسه خصوصی با رهبر انقلاب
عبدالحسین روحالامینی از اعضای شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه گفت و گوی مفصلی با برنامه دستخط داشت. کشته شدن پسر روحالامینی در جریان اعتراضات سال ۸۸ بیشاز هر زمان دیگری او را به سر خط اخبار سیاسی آورد و حالا او در این گفت و گو ابعادی از این ماجرا را باز میکند. آنچه در ادامه میخوانید خلاصهای از این مصاحبه است:
*خیلی اخبار خانه احزاب بیرون نمیآید. یکسری دست اصلاحطلبان است و بعد دست اصولگرایان میشود. اینطور است؟
فراز و نشیب در 20 ساله گذشته که خانه احزاب به عنوان باشگاه صنفی بین احزاب شکل گرفته، زیاد داشته است. خانه احزاب کار سیاسی ندارد، چون کار سیاسی را احزاب و هر کسی در مواضع خودش انجام میدهد، ولی یک اجتماع سندیکایی و صنفی است و شما میتوانید متناظر آن را اتاق بازرگانی بین بازرگانان، نظام پزشکی بین پزشکان، نظام مهندسی بین مهندسان بدانید. بناست چنین جمعی منتخب خودشان باشد که مسائل صنف را نمایندگی و پیگیری کند.
*شما جزو صنف شریف پزشکان محسوب میشوید، ولی این را بیان کنم که خیلی حساس هستند؛ مثلا یک اتفاقی افتاده بود و نقدی شده بود و بگذریم شاید نقد درست و خوبی نبود، ولی آنچنان عکسالعملی آقای ظفرقندی و نظام پزشکی نشان دادند که مثلا توهین به پزشکان شد و یا خود وزیر سابق، آقای قاضی زاده هاشمی هم این طور بود. چرا اینطور هستند؟ چرا جامعه پزشکان نسبت به این مسائل عکسالعمل نشان میدهند؟
هنرمندان حساس نیستند؟ مهندسین نیستند؟
*نمیگویم نیستند ولی از آنها این انتظار نمیرود.
سیاستمداران ما حساس نیستند؟ 11 روز نمیروند خانه قهر نمیکنند؟! این حرفها چیست؟ ماها قدری باید کلاه خودمان را قاضی کنیم. در سطح ملی و در سطح آتی برای اداره کشور در سطوح منصفانه ملی مسائل را نگاه کنیم والا همه به جایش حساس هستند. وارد این مقوله شویم سر دراز دارد.
از انصاف خارج شویم، مشخص است واکنش نشان داده میشود ولی اگر در ظرف خودش، مجرای خودش مسائل کشور را بررسی کنیم، آن زمان به کسی بر نمیخورد. حتماً اگر به نظام پزشکی نقد درستی وارد شود چرا نپذیرند؟ مگر آنها چه کسانی هستند؟ نظام پزشکی، منتخب پزشکان کشور هستند.
*در جایی گفته بودید که مهمترین آفت سیاستمداران ما نداشتن سعه صدر است.
سعه صدر من که خیلی فراخ است. انصاف چیز خوبی است حتی در مقابل کسی که با شما تقابل دارد، حتی در مقابل کسی که ممکن است به شما تعدی کرده باشد انصاف خیلی مهم است.
*آقای روحالامینی انتخابات ۹۸ مجلس را چطور میبینند؟
من دعا میکنم و به عنوان یک عنصر سیاسی حزبی و فعال اجتماعی تلاش هم میکنم و همه را هم به این توصیه میکنم، نقطه اولی که باید نگاه کنیم فارغ از نتیجه، مشارکت مردم است. عنصر قدرت ما مردمی بودن این نظام است. اگر حمایت خدشهدار شود و یا در این تردید ایجاد شود ما چیزی نداریم. خدا و عنایت خدا به این مردم است که مردم در این صحنه هستند. به نظرم عمده، مسئله مشارکت است.
حالا خاطرهای بیان کنم بد نیست. بعد از آن واقعه و جنایت کهریزک و حوادثی که برای ما پیش آمد، در این ده سال گذشته خیلی در خیابان، کوچه، پس کوچه، پرواز، در شهرستان و حتی خارج از کشور سیبل هستیم.
*البته داغ یک مصاحبه را به رسانههای بیگانه گذاشتید.
حالا از این بگذریم، اینها که گفته شده و واضح است، ولی یک جوان حزباللهی فرزند یک جهادی بود و میگفت پدرم از جهاد سازندگی است. خیلی به من اعتراض داشت، سال بعد آن جوان را دیدم.
*در انتخابات؟
نخیر. در اطراف دانشگاه در خیابان دیدم. یک چیزی را مثلا به ضرس قاطع میگفت و از شور جوانی و از روی اعتقاد میگفت، قطعاً شما نمیتوانید این کار را پیش ببرید؛ آن بحث قضائی را میگفت که خیلی حرف شنیدیم. ما هم به وظیفهای که داشتیم چسبیدیم و نرم نرم و آرام آرام، بدون هیاهو مسیر قضائی را تا انتها محکم رفتیم.
بخواهیم بگوئیم هزاران هزار صفحه است. یک خروجی داشت که «میشود»! این نمیشود و نخواهد شد و نمیگذارد نبود؛ «شد».
اتفاقاً من به دوستان قوه قضائیه هم گفتم که اگر همان سال اول، سال دوم آن کاری که در دادگاه نظامی شد، ۲۲ نفر از بالا تا پائین، شفاهی و کتبی، بازجویی شدند، مواخذه شدند، کیفرخواست صادر شد، رسیدگی شد. ظرف چند ماه هیچ اعمال نفوذی نتوانست، آن هم در چه شرایطی بود؟
*شرایطی که هنوز فتنه بود
شرایط 8 ماه دوران بحران بود. یعنی نظام وقتی شروع به رسیدگی کرد از همان مرداد 88 دادسرای سازمان قضائی نیروهای مسلح، قضات شجاع، دادستان و بازپرسهای شجاع بودند. اصلا شوخی با درجه ای نداشتند. مثلاً «امیر» است و باید از رهبری اجازه بگیرند؛ اجازه میگرفتند. بازداشت، بازپرسی و احضار به دادگاه، کیفرخواست انجام میشد. قدرترین و قویترین رسیدگی ما همان سال اول بود با چه کسانی؟ کسانی که در صحنه اولین چیزی که توجیح دارید اینکه اوضاع حساس و حیاتی است.
*امنیت را باید برقرار کنند.
من یک محاجهای با آقای احمدی مقدم داشتم که البته رفیق هم هستیم، چون آن مسیری که میخواستیم در به عهده گرفتن مسئولیت، در عذرخواهی و هم در استعفا طی کرد. من روز اول خدمت حضرت آقا، شهریور 88، در دیدار اساتید، همان روزی که شکایت خود را به قوه قضائیه دادم، اتفاقی شد و من را صدا زدند، ماجرا مفصل است. کمی در ذهنم آماده داشتم که اگر فرصتی بشود چه بگویم ولی معلوم نبود من را صدا بزنند. صدا زدند و رفتم صحبت کردم. حرفی که آن زمان خدمت رهبری معظم انقلاب در تریبون آزاد زدم و پخش هم شد و ایشان هم ...
*فرمودند مجامله نمیشود
ایشان هم صحه گذاشتند، گفتم ما این 5 مسیر را در این پرونده میرویم؛ قبول مسئولیت، عذرخواهی، استعفا، اگر نشد برکناری و اگر اینها انجام نشد، محاکمه. ما به تمامی کسانی که در این پرونده با ما درگیر بودند، خرد و بزرگ، همین را جلو رفتیم. در این سالها این چنین بود. یکی زود انجام شد.
آقای احمدی مقدم بعد از دادگاه نظامی وارد شور شده بود. عید سال 89 دیدار نوروزی اعضای مجمع با مرحوم آقای هاشمی بود، من آنجا بودم، عکسی هم دارم که با آقای هاشمی دست دادیم، آنجا دیدار نوروزی بود.
برگشتم خانه، گفتند میخواهیم به منزل شما بیایم. البته ما راه نمیدادیم تا این مسیر طی شود. ایشان (احمدی مقدم) در جلسه مفصلی منزل ما بود. گوشه نشست. گفتم من و شما و همه در یک کشتی هستیم. شما چرا این طور صحبت کردید؟ چرا این را گفتید؟ حالا بحث این جلسات مفصل است و ان شالله باید روایت شود. شاید آرام آرام بعد از ۱۰ سال باید این روایتها را داشته باشیم.
گفتم چرا این طور صحبت کردید؟ چرا این موضع را گرفتید؟ گردن کس دیگری انداخت که الان در حبس است. گفتم از من دلسوزتر برای نظام چه کسی را پیدا میکنید؟ من آسیب دیدم و این جنایت بر ما شد، ولی ما که نباید کنترل را از دست بدهیم. برای چه این مسیر را رفتید؟ گفتند ما چه کنیم؟ گفتم باید مسئولیت را به عهده بگیرید، به هر حال بخشی بر عهده شما است. بازداشتگاه در اختیار نیروی انتظامی بوده است. گرچه زیرنظر دادستان بوده، حالا مسائل حقوقی بگذرد. ایشان چرا این طور صحبت میکند؟
از آن جلسهای که از منزل ما بیرون آمدند صحبتها عوض شد. قبول مسئولیت و عذرخواهی انجام شد. من گفتم خیلی خوب است.
آمد و استعفایش را درآورد. من این را الان بیان میکنم. آن زمان خود ما هم نمیدانستیم. گفت من اتفاقاً استعفا هم دادم. یعنی به عهده گرفتم که بخشی از فاجعه گردن ما بوده است؛ گفتم کار درستی کردند. شما کار درستی کردید استعفا دادید و کار درستی کردند در شرایط حساس، رهبری استعفای شما را قبول نکردند. پس ما با آقای احمدی مقدم قبول مسئولیت، عذرخواهی، استعفا را رفتیم. دیگر با ایشان ادامه ندادیم.
خیلی از افراد الان این سوال را از ما دارند. ما دانه دانه، از بالا تا پائین، در این پرونده را رفتیم. دیگر برکناری یا محاکمه ایشان نداشت. همین بنده خدایی که الان در حبس است. خانواده ایشان را ندیده بودم. تا همین دهه فجر گذشته ناگهانی منزل ما آمده بودند. من یک جمله به آنها گفتم - چون نکتهشان این بود که بالاخره در این شرایط عفو قرار گرفته، شامل ایشان نمیشود، چون شما شاکی خصوصی هستید - من بهشان عرض کردم با همه این مسیر را رفتیم. اگر روز اول ایشان میآمد و میگفت شرایط متلاطم بود، نابسامان بود، این اشتباه ما بود و میپذیرفت، ما مراحل بعدی را نمیرفتیم. بعد عذرخواهی میکرد و بعد استعفا میداد. این بنده خدا نه قبول مسئولیت کرد، نه عذرخواهی در آن زمان کرد.
اصلا اقتدار قوه قضائیه و اقتدار نظام این است. جمله حضرت آقا بود که در جلسه خصوصی به خود ما فرمودند، قبلاً هم اشاره کردیم که حاشیه امنی برای هیچ کس وجود ندارد؛ اگر عنوان مجرمانهای صدق کند.
*این را در پرانتز گفتید برای این که به آن جوان اشاره کنید که ناامید بود و گفت رای نمیدهند و گفتید، من تا آخر رفتم و رسیدم.
و شد.
*دم از ناامیدی نزنند.
در انتخابات آتی مشارکت برای ما مهمترین نکته است.
*به عنوان یک آدم اصولگرا این جمنا دوباره شکل میگیرد؟
به نظرم آن سازوکاری در دوره خودش بود و احتمالاً ادامه دارد، متکاملتر میشود. قاعدتاً همه گروهها حتی اصلاحطلبان هم که الان در صحنه بیایند که حتماً میآیند و مشارکت پرشور خواهند کرد، با سازوکار 88، 92 و یا 96 نخواهند آمد.
*آقای روحالامینی خصلتی دارند که در عین ناراحتی خنده از لبهای ایشان کنار نمیرود، برای همین صحبت کردن با ایشان جذاب است.
عبوستر از من پیدا نمیکنید.
*یکی از نقطههای اوج شما حضور در تسخیر لانه جاسوسی به عنوان دانشجویان پیرو خط امام (ره) بود. در جایی میخواندم گفته بودید قبل از شما فدائیان خلق ...
روزهای اول انقلاب، در واقع بعد از 22 بهمن که اخیراً هم سریالی درست کردند که قدری رقیق شده به این هم پرداختند و تلویزیون این حادثه را نشان داد، روزهای با فاصله نزدیک از ۲۲ بهمن در سال ۵۷ این کار را کرده بودند که سریع امام (ره) برخورد میکنند، آقای یزدی میروند و اینها را از لانه بیرون میکنند. آن کار نگرفت برای اینکه نه امام همراه آن بود و نه مردم و نه قصد و کار آنها به هنگام بود.
*و شما ۱۳ آبان از همه دانشگاهها تقریباً بودید
جز علم و صنعت، چند دانشگاه ... اینها را جاهای دیگر هم بیان کردهام، طراحی 13 آبان و ورود در آن صحنه برای چند دانشگاه اصلی شهر تهران بود؛ تهران، صنعتی شریف، پلی تکنیک یا امیرکبیر فعلی، دانشگاه ملی، دانشکده مخابرات و یکسری دانشکدههای کوچک بود.
*دانشگاه ملی همان بهشتی است دیگر.
بله. تربیت معلم و علم و صنعت فردی برخی بودند ولی نهادی نیامدند که بحثهای این جدا است.
*یعنی آقای احمدینژاد و اینها.
بله. آقای سیدی فر و اینها که موافق نبودند، ولی این کجا شکل گرفت؟ در تشکیلات دفتر تحکیم در انتهای تابستان 58 بود که اتحادیه انجمنهای اسلامی و سازمان دانشجویان مسلمان شکل گرفت. این کجا نضج گرفت؟ قرابت این بچهها با هم در تشکیل جهاد سازندگی در اول تابستان ۵۸ بود. این کجا شکل گرفت؟ احیای انجمنهای اسلامی و گستردگی آن در دانشگاه بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب.
یعنی سرمنشاء انقلاب است؛ انجمنهای اسلامی، انجمنهای اسلامی، جهاد سازندگی و لانه جاسوسی. در کجا؟ آنجا امام استمداد طلبید از جوانان که خطر بازگشت - در صحبتهای حضرت امام دقت کنید، هست - خطر بازگشت چیزی شبیه کودتای ۲۸ مرداد بود، اینها را کور کرد. در تدارک کودتایی که برای بازگشت رژیم گذشته بودند، ۱۳ آبان آن را کور کرد.
*یک روز قبل ۱۳ آبان به آقای محسن رضایی زنگ میزنید و درخواست بلندگو میکنید.
وظیفه من در هماهنگی ...
*تدارکات و پشتیبانی بود؟
قرار شد با یکی از دوستان به میدان امام، توپخانه برویم. خرما و بلندگو یا زنجیری که در را باز میکنیم ببندیم، بگیرم. ما نجف آبادی بودیم و میگوییم حیف است چرا خرج میکنیم (میخندد)، داشتیم میرفتیم و سوار موتور بودیم و با دوستم که از بچههای فنی بود که بلندگو را بخریم، گفتم چرا بخریم و گفتم رفیقی در سپاه داریم و بالاخره یک کارهای است. یک لبخند معنیداری پشت تلفن آقا محسن داشت که معلوم بود در جریان است و بعدها معلوم شد در جریان بوده است. برای حفاظت بعد از عملیات، آقای اصغرزاده آقا محسن را در جریان گذاشته بود.
*مسئول اطلاعات سپاه بودند.
بله. خنده معنیداری هم کرد.
*در واقع شما از آن صحنه که چطور داخل رفتید نمیخواهید بگویید؟
خیلی ساده بود.
*در جایی گفته بودید بحث ما ۴۴۴ روز نبود.
تدارک ما برای دو روز بود. چند جعبه خرما و ...؛ چون سالروز 13 آبان 57 بود، یک راهپیمایی برای گرامیداشت بود. مسیر راهپیمایی خیابان طالقانی به سمت دانشگاه بود. قرار همه این بود که با یک آرم متحدالشکل از عکس امام (ره) در سینهها که افراد اشتباه هم نشوند، از چهارراه بهار به راهپیمایی بیاییم. به راهپیمایی بپیوندیم. مردم سمت دانشگاه برای گرامیداشت 13 آبان 57 میرفتند. روز دانشجو و شهدای دانشجو که سالگردشان بود. قاطی این شدیم و دم در لانه متوقف شدیم و داخل رفتیم. آنها هم اشتباه کردند و هول شدند و از دیوار بالا رفتند. زنجیر قفل باز کن توسط یکی از خواهران با چادر حمل میشد، قفل و زنجیر باز شد.
*چه کسی حمل میکرد؟
یک خواهری زیر چادر حمل میکرد. به یاد ندارم چه کسی بود. چیزی که آن لحظه باز شد و دم در بودم. پاسبان بنده خدا آنجا بود، محافظ ها بودند و کپ کرده بود که قضیه چیست. بلافاصله افراد وارد شدند. نیروی انتظامات که با بچههای دانشکده ما بعضیها بود، بیرون حصار انسانی گذاشتند و خودمان زنجیر کردیم و داخل رفتیم. 11-10 صبح بود. حدود چند صد نفر رفتیم و عده ای هم قاطی شدند و بعد بیرون آوردیم ولی نشانه این بود که هر دانشگاهی کجا برود و هماهنگی شده بود. مثلاً خانه کاردار چه کسی برود، اسناد چه کسی برود تا ساختارها و کارهایی که میشد.
به امام ظهر خبر داده بودند، آقای موسوی خوئینیها بین دو نماز به احمد آقا میگویند به امام بگویید اینطور شده و بچهها را هم میشناسیم. امام مکثی کردند و گفته بودند خوب جایی را گرفتند، نگه دارند.
*برخی از رفقای شما که لانه را تسخیر کردند الان میگویند کار اشتباهی بود.
«و قلیل من عبادی الشکور»؛ خیلی قلیل هستند. این آرزوی ما طی سال ها است، ما چندصد نفر یک جا جمع شویم و این کار اگر امسال شود به جا است و یا اگر ما در حیات نبودیم، عده دیگری انجام دهند، جزء نزدیک سی نفری که از دانشجویان تسخیر لانه شهید شدند، فرض کنید فراخوان بزنید و همه بیایند. با سنهایی که نوه دار هستند.
*ریش سفید کردند.
بله. پشیمان نیستند؛ تک و توک هستند. آن هم آن زمان را هنوز زیرسوال نمیبرند. میگویند بهترین کار در آن شرایط و مقطع بوده است. میگوید اگر الان بودیم این کار را نمیکردیم. یعنی آنی که پشیمان است از آن زمان نیست. خیلی کم هستند.
*برخی از دانشجویان اتفاقاتی میافتد و جوگیر میشوند و خیال میکنند شبیه لانه جاسوسی را باید تسخیر کنند.
نه؛ تعبیری حصرت آقا دارند که خیلی تکاندهنده است که خرمشهرها در پیش داریم. لانههایی در پیش داریم، اما همه ابعاد مکانی، زمانی و جغرافیایی آن زمان نیست. خطیرتر است.
در گام دوم و در توسعه کشور و مثلاً الان شعاری است که انشاالله جوانان، ما هم در خدمت آنها به عنوان پیر تا هر زمانی که نشاط جوانی هست، این است که «بازار منطقه» حق مسلم ما است.
*این را جلوی رئیسجمهور هم گفتید.
بله. من سال ها میگویم. در اطراف ما میلیاردها دلار بازار وجود دارد. ما که قدرترین جوانان را داریم، جامعه دانشگاهی داریم، نیروی متخصص داریم، پدر خدابیامرز من یک روزی ۶۰-۵۰ سال پیش برای کار، برای یک لقمه نان برای نجاری به کویت یا خوزستان در آن گرما میرفت. خیلیهای دیگر برای کارگری میرفتند. ما الان نیروی انسانی متخصص و زبدهای که داریم، تامین نیروی انسانی مهندسی، پزشکی، پرستاری و تخصصی قطر را چرا نکنیم؟ کویت و کشورهای دیگر!
*بعد از امام، فکر میکردید آقا به رهبری برسند؟
خبر حضرت امام آمد ما لندن بودیم. مرحوم حضرت آیتالله مهدوی کنی را خدا رحمت کند، آنجا برای درمان بودند و خدمت ایشان رسیدیم. همان خبر واقعه که رسید.
خیلی برجسته نبود ولی به نظرم – حالا حضور ذهن دقیق ندارم و به حافظه بیشتر مراجعه کنم - ما خدمت آقای مهدوی رسیدیم این بحثها مطرح بود، ایشان (آیتالله خامنهای) مطرح بودند.
*شما از سازمان مجاهدین برای چه بیرون آمدید؟
ما بیرون نیامدیم؛ امام تعطیلش کردند. بیرون نیامدیم. ما 58 که سازمان تشکیل شد...
*شما، آقای نبوی، هاشم ....
آنها زودتر رها کردند. آنها سال 61 رها کردند و ما ادامه دادیم. ما همراهی مرحوم آیتالله راستی نماینده امام، ادامه دادیم تا رسید به سال 65 که در بحبوحه جنگ مسائل داخلی پشت جبهه شرایط جنگ را تحت تاثیر قرار میداد و شرایط حساسی بود، امام هم فیتیله حزب را که تشکیلات گستردهای بود، پائین کشیدند؛ چون اختلافات لطمه میزد و هم درخواست انحلال که دوستان ما از طریق حضرت آقای راستی به امام دادند، امام پذیرفتند. البته بعدها آن دوستانی که با گرایش ما بودند، جمعیت ایثارگران را بنا به ضرورت زمان تشکیل دادند. به نظر سال ۷۵ بود. ماها جزو موسسین بودیم. من، آقای فدایی، آقای دارابی و چند تا از دوستان دیگر بودند که الان هیچ کدام نیستیم. یک دهه بعد بود. آن دوستان هم سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران را تشکیل دادند. یک کلمه «ایران» اضافه کردند. الان هم که منحل شدهاند دوباره یک حزب دیگری را آغاز کردند. اشکالی هم ندارد. کار سیاسی و حزبی را رها نکردیم.
*در نشست اخیر هم آقای نبوی آمده بود.
با هم کلی احوالپرسی کردیم و ایشان یک زمانی اوایل انقلاب استاد کلاسهای خصوصی ما در بحث تاریخ معاصر و بحثهای دیگر بود. ما 5-4 نفر بودیم. بالاخره حق معلمی در آن ایام را دارند. برخی مواقع با ایشان شوخی میکنم که استاد سابق چطور هستید؟ میگویند از اول هم شاگرد خوبی نبودید.
*با احمد توکلی هم گپ و گفت داشتید.
ما با آقای توکلی خیلی قرابت داشتیم، در این جلسه؟
*در جلسه با آقای نبوی را میگویم.
در عکس معروف من کنار ایشان بودم. قدری آقای عطریانفر زرنگی کرد البته آقای عطریانفر عکس را گرفت. بعد آقای عطریانفر به من گفت کنار بروید، این کادر را پیدا کردم والا ما سه نفر با هم بیرون میآمدیم.
*چه کسانی بودید؟ اگر بخواهید اسامی شاخص را بگوئید اینهایی که اول از همه با هم و کنار هم در سازمان مجاهدین بودید.
در سازمان مجاهدین انقلاب ما نسل جوان بسیار ذهن بازی داشتیم و به قول آیتالله یزدی میگفت ما آخوندها نوکر دلیل هستیم. ما دنبال استدلال بودیم. دعواها که در سازمان شکل گرفت ما حرفها را میشنویم. حرفهای بهزاد نبوی و دوستان همراه آنها و دوستان دیگر مانند آقای ذوالقدر و رضایی، آقای رضایی هم جدا شده بود، میشنیدیم.
شاخه دانشجویی سازمان که ما و جوانان بودیم مثل دوست عزیز ما بکایی، ما، آقای کاتوزیان و خیلی از این دوستانی که بودیم، گفتیم چرا به نماینده امام مراجعه نکنیم؟ سازمان یک کمی پرهیز داشتند، با همان روحیه مخفیکاری و سانترالیسم و شبحی از آنها هم بود، چون سازمان نیمهمخفی بود.
*آقای علی عسگری با شما بودند؟
بله. گفتیم به نماینده ولی فقیه مراجعه کنیم در حالی که برخی از این دوستانی که در شوراهای رسمی سازمان بودند میگفتند از کانال ما باید مطالب منعکس شود. ما میرویم و مطالب را منعکس میکنیم. ما ناپرهیزی کردیم و قاچاقی با آقای راستی ارتباط گرفتیم. به یاد دارم جلسهای صبح تا شب در سازمان در اختلافات تشکیل شد و هر کسی نظرات خود را بیان میکرد. ما آنجا رفتیم و یک بیانیهای خواندیم. بیانیه را قبلاً با آقای راستی چک کرده بودیم. به عنوان نسل جوان سازمان و دانشجو فاصله گرفتیم و ایستادیم.
*۷۶ شما به آقای ناطق رای دادید؟
بله. در انتخاب لزومی نداشتیم و همه تلاش کردیم ایشان انتخاب شود، ولی نشد.
*و در دوران سازندگی گفتید چندین بار به آقای هاشمی گفتم بین دانشجویان بروید و حرفهای خود را بزنید.
این را از کجا میدانید شما؟ (میخندد) خدا آقای هاشمی را رحمت کند. ما با برخی دوستان دیگر جلسهای خدمت ایشان بودیم، به نظرم در دهه 70 بود که آن جلسه خیلی جلسه باصفا و خوبی بود و الان کمتر این چیزها پیش میآید. خیلی ملاحظات هست، با بزرگان کمتر میتوان نشست. به آقای هاشمی سریع دوستان گفتند نسبت به عملکرد شما در دولت سازندگی این ایرادات وجود دارد. آخرین مورد برخی تحرکات خانواده شماست. من به یاد دارم صادقانه به آقای هاشمی گفتم - نمیدانم چه کسی به شما گفته چون جلسه کاملاً خصوصی بود و نقل نشده است - آنجا من از ایشان خواهش کردم و گفتم ما در دانشگاه هستیم، شما چرا فاصله گرفتید برای این که اول انقلاب این طور نبود. این اواخر در دهه ۷۰ از نزدیک تاریخ انقلاب و نظرات را روایت کنید، ولی مرحوم آقای هاشمی ابا داشت چون با استقبال هم روبرو نمیشد. بالاخره چالش فرق خطبههای دهه ۶۰ با دهه ۷۰ مطرح بود؛ آن موقع هر جا میرفتند صل علی محمد یار امام خوش آمد، اما اینجا وقتی در مسئولیت اجرایی قرار گرفتند باید عملکرد را ...
*نقد و انتقاد بود.
و باید دفاع میکردند اگر هجمه میشد. به یاد دارم خودم شخصاً از ایشان خواهش کردم بیایید تاریخ را نقل کنید و بیایید گفتوگو کنید و مستقیم به دانشگاه بیاید که ایشان رد نکرد ولی عمل هم نکرد.
*در آخر گفتوگو زیاد نمیخواهم شما را ناراحت کنم ولی شما کار بزرگی کردید که شاید من با جوانانی که رفقای ما هستند و انقلابی هستند و هنوز بچهدار نشدهاند، در اندازه فهم خودم میگویم تا زمانی که بچهدار نشده باشیم نمیفهمد این عشق پدر و فرزندی به چه معنی است. یک امتحان سخت سال ۸۸ داشتید و از دست دادن آقا محسن عزیز بود. چطور همه اینها جمع و هضم کردید؟
خیلی خدا به ما لطف داشته که ما کنترل خودمان را ازدست ندهیم و در تلاطمها ما آدمهای سنگدلی نیستیم. تعابیری بعداً اینور و آنور شنیدیم، وقتی مواضع خود را بیان میکنم، تعبیری هست که میگوید «لا یخافون فی الله لومه لائم»؛ انشاالله این باشد. از هوای نفس هم نباشد.
*در دیدار خصوصی با آقا چه گذشت؟
جلسه بسیار خوبی بود و آقا بسیار متاثر بودند و تجلیل کردند شما درجه دارید، درجه و پلکان... جالب است که اولین صحبت را آنجا خانم من داشت. خانواده داغدار بودیم. خانم من شکایت چیزهایی که گذشته را خدمت آقا نداشت، نگرانی ایشان این بود که چرا در این اوضاع یک عده جرات جسارت به رهبری را پیدا کردند یعنی آنقدر اوضاع آشفته است. خیلی آقا متاثر شدند. بعداً صحبت کردیم، آن جلسه مفصل بود، بماند.
من بدون رودربایستی حرف هایم را به آقا عرض کردم. به ما میگویند این به جایی نمیرسد. آقا فرمودند مهم صدق عنوان مجرمانه است. من عرض کردم من دواساز هستم. مسائل حقوقی نمیدانم، اما قضاتی وجود دارند - این حرف من مستند بود - که میگویند ایشان صدق عنوان مجرمانه را میکنند. آقا بلافاصله فرمودند که صدق عنوان مجرمانه حاشیه امنی برای هیچ کسی نیست که خیال من راحت شد و مسیر را به لحاظ قضایی دنبال میکنم.
و الحمدالله تعلیق شدند. بعد هم رسیدگی شد منتهی مسیر را حتی درباره این دوستان که از نظر ما مجرم بودند و تقصیر داشتند یا مسئولیت برعهده آنها بود، چون به عهده یک نفر نبود، ما مسیر حقوقی و قانونی را رفتیم. قدری طولانی شد ولی عنان خودمان را از دست ندادی.
چون یک عده شروع کردند حب و بغضی که داشتند میخواستند با این قاطی کنند. من به یاد دارم روزهای اول منزل نشسته بودم و دیدم عدهای به عنوان تسلیت گفتن کار دیگری میکنند. در منزل را در دید و بازدیدها بستم. حتی رئیس جمهور دوره اصلاحات میخواست به منزل ما بیاید. آقای شکوری راد زنگ زد که آقای خاتمی به منزل شما میآید. گفتم من منزل نیستم و دارم به بهشت زهرا میروم. اجازه ندادم خانه به سکوی دیگری تبدیل شود.
*و چه تلفنهایی به شما نشد!
تلفنها و مراجعات. دیدم مقدار زیاد میشود و در دانشکده نشستم. خانه ما جای کوچکی بود. الان هم که بازسازی شده این میزان آدم در آن جا نمیشود. من دانشگاه امدم و دیدم باز میآیند. اساتید و گروهها میآیند و آن را هم تعطیل کردم.
اما در مسیر رسانهای و پیگیری قضائی خدا عنایت کرد و هر حرفی میخواستیم بزنیم و هر مصاحبه ای بودم با انواع سلیقههای مختلف مشورت میکردم.
*که چه چیزی بگوئید.
بله. و حب و بغضها را حذف میکردم و آنقدر میجویدیم و آنقدر چکش کاری میکردیم، من قدری سختم هست با رسانهها حرف بزنم و به خاطر این 10 سال است. میگفتم سوال را بدهید و میگفتم آقای فلان اگر جای من بودید چه جوابی میدادید؟ از افراد خبره رسانه سوال میکردم. یک آدم مقابل بود هم میپرسیدم. آقای فلان شما چه میگویید. نظرات ۸-۷ نفر را میپرسیدم که مبادا یک گوشهای به انقلاب و نظام و دستاوردها لطمه وارد نکنم.
حسابها را قاطی نکردیم. بچههای ما شاید فدای این شدند که رویههای غلطی مستمسک نفوذ و یا خرابکاری نشود. به نظرم برای ایران، یک بهار ایرانی در دوران فتنه دیده بودند، بچههای ما فدای مردم ایران شدند، فدای بسیاری از خانوادهها شدند که دیگران خسارت نبینند، والا ممکن بود اوضاع اگر فتنه به سرانجام میرسید، بدتر از سوریه سر ما میآمد. حالا ما آسیب دیدیم. ما میدانیم و خدای خودمان و آنها که پیش خدا هستند و با خداست.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر