استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
ملاحظات کیسینجر در اوایل ژانویه۱۹۷۴ توسط دایان تایید شد که در سفرش به واشنگتن برای گفتوگو درباره جدایی سوریه به او [کیسینجر] گفت که مدتی را صرف صحبت با فلسطینیهای کرانه باختری کرده است (کاری که کیسینجر هرگز فرصت انجام آن را نداشت) و آنها [فلسطینیهای کرانه باختری] بهوضوح گفته بودند که هرگز ملک حسین را بهعنوان رهبر خود نمیپذیرند.
مذاکره بر سر مرز شرقی اسرائیل پیچیده خواهد بود. نگرانیهای امنیتی اسرائیل بهویژه حاد خواهد بود؛ زیرا کرانه باختری مانند بخش فرورفته زیر شکم نرم بود، به داخل اسرائیل فرو رفته و باریکه خود را به 8 تا 12کیلومتر کاهش میداد. فراتر از مسائل امنیتی و این پرسش که چه کسی نماینده فلسطینیان است و چگونه میتوان آرزوهای آنها را برای داشتن کشور حل کرد، بیتالمقدس را با همه حساسیتهای مذهبی و ادعاهای لاینحل رقیبش رها کرد. (اسرائیل بیتالمقدس شرقی و کرانه باختری را از اردن در جریان جنگ۱۹۶۷ تصرف کرده بود.) کیسینجر بهخوبی از درگیریهای هزارساله بر سر «شهر مقدس» آگاه بود و مدتها قبل از اینکه ردای صلحطلب را بر دوش بیندازد، به این نتیجه رسیده بود که موضوع بیتالمقدس باید به دقیقه آخر موکول شود. بااینحال، با توجه به تمایل شخصی ملک حسین برای بازپسگیری جایگاه هاشمیها در بیتالمقدس که در جنگ 6روزه از دست داده بود، پیگیری مذاکرات اسرائیل و اردن او را به طرز خطرناکی به آن نزدیک میکرد. «احساساتی» در [درون] کیسینجر میخواست به ملک حسین برای دوستیاش پاداش دهد؛ اما آن حس «واقعگرا» در کیسینجر محدودیتهای تعهد والای ایالاتمتحده را در شرایط حاکم درک میکرد. همانطور که او در ژوئن۱۹۷۴ به دایان گفت، در قضاوتش، این به نفع آمریکا بود که مصر را به موضوع بعدی تبدیل سازد؛ درحالیکه به نفع درازمدت اسرائیل بود که اردن را به مساله بعدی تبدیل سازد.
بهدلیل این نگرانیها و محاسبات، کیسینجر هرگز حاضر نشد وزن ایالاتمتحده را پشت گزینه اردنی بگذارد. در عوض، او بارها از رهبران اسرائیل میخواست که از طریق کانال مستقیم خود با پادشاه تعامل کنند، به او پیشنهاد سخاوتمندانهای بدهند و قبل از اینکه خیلی دیر شود عمل کنند؛ زیرا گزینه جایگزین همانا تعامل با «ساف» بود. اما او همیشه اضافه میکرد که آنها را برای انجام این کار تحتفشار قرار نمیداد و اینکه «دلیلی برای واسطه بودن ما وجود ندارد.» او در خاطراتش میگوید که میتوانست قطار را ببیند که میآید اما به ریل بسته شده بود؛ استعارهای عجیب برای وزیر امور خارجه قدرتمند آمریکا. کیسینجر انتخاب کرد که یک بازیگر منفعل در یک درامی باشد که میتوانست بهوضوح پایان بد آن را پیشبینی کند. درواقع، در یک خودانتقادی صریح از رفتارش در تابستان۱۹۷۴، او متعاقبا متذکر شد که «دولتمردی که نمیتواند رویدادها را شکل دهد، بهزودی توسط آن رویدادها غرق خواهد شد؛ در حالت دفاعی قرار خواهد گرفت و بهجای پیشبرد هدفش، با تاکتیکها کشتی میگیرد.»
آیا کیسینجر میتوانست وقایع را بهگونهای متفاوت شکل دهد؟ بههرحال، او در آن زمان «رئیس سیاست خارجی» قدرتمندترین کشور جهان بود و اسرائیل و اردن بهشدت به ایالاتمتحده وابسته بودند. با بهرهمندی از آیندهنگری و بررسی دقیق سوابق رسمیِ طبقهبندیشده، میتوان دو لحظه را مشخص کرد که کیسینجر بهخوبی توانسته است مسیر تاریخ را تغییر دهد. این حدس و گمان است، همانطور که کیسینجر اولین کسی است که به آن اشاره میکند. اما با وجود این، منطقی است ادعا کنیم که اگر او خود را -و ابرقدرتی را که نمایندگی میکرد- متعهد میساخت، بهتر میتوانست نظمی را که میخواست بسازد تثبیت کرده و مشروعیت بخشد و در نتیجه، مدت آن را افزایش دهد.
اولین لحظه در زمستان و بهار۱۹۷۳-۱۹۷۴ بود. در حاشیه کنفرانس ژنو در دسامبر۱۹۷۳ «زید الرفاعی» مشاور امنیت ملی ملک حسین، کیسینجر را درباره برداشت اردن از توافقنامه جدایی با اسرائیل آگاه کرد. رفاعی از نظر ظاهری شبیه اسماعیل فهمی بود: کوتاهقد، کچل، سبیلو، با سیگاری بزرگ که بین دست و دهانش در حرکت بود، او نیز همان رندی را داشت. جای تعجب نیست که آنها از یکدیگر متنفر بودند. رفاعی اولین بار در اسکندریه با ملک حسین دوست شد؛ زمانی که آنها در کالج ویکتوریا- یک مدرسه دولتی انگلیسی که برای آموزش فرزندان نخبگان جهان عرب تاسیسشده بود- همکلاسی بودند. او مظهر مشاوران سرسخت وفادار پادشاه بود و حسین از او مانند یک «پیت بول» [نوعی سگ] برای دفاع از منافع اردن استفاده میکرد؛ درحالیکه شاه حالتی گوشهگیرتر و همیشه مودبانهتر داشت. در جلسات، شاه صاف مینشست، پاهایش را مقابل خود روی زمین میگذاشت، به انگلیسی بیعیب و با لهجه بریتانیایی صحبت میکرد، با صدایی که مخاطبانش مجبور بودند برای شنیدن آن به خود فشار بیاورند و همیشه وقتی مداخلات و اظهارنظرهای خود را پایان میداد، با عبارت «قربان» مورد خطاب قرار میگرفت. برعکس، رفاعی درحالیکه سیگارش را پف میکرد، میچرخید. برای دو دهه پس از جنگ۱۹۶۷، رفاعی نفر اصلی پادشاه برای تمام تعاملات مخفیانهاش با اسرائیل بود و بهعنوان سازماندهنده، مذاکرهکننده و یادداشتبردار خدمت میکرد.
یکشنبه، ۱۶دسامبر۱۹۷۳، امان– بیتالمقدس. ایدهای که رفاعی در ژنو به کیسینجر پیشنهاد کرد این بود که اسرائیل یک عقبنشینی کوچک چهار کیلومتری از رود اردن به سمت مناطق مرتفع در کرانه باختری انجام دهد. نیروهای اردنی به آنسوی رودخانه نمیروند؛ اما پادشاه مسوولیت اداری فلسطینیان را در منطقهای که اسرائیل تخلیه کرده است، به عهده میگیرد؛ در درجه اول در شهر مقدس اریحا. کیسینجر در ۱۶دسامبر در امان به پادشاه گفت که تردید دارد این نوع جدایی امکانپذیر باشد و در عوض پیشنهاد کرد که اسرائیلیها ممکن است متقاعد شوند تا «مقداری از کنترل خود» بر فلسطینیان کرانه باختری را کاهش دهند. او بهطور آزمایشی پیشنهاد کرد که شاید آنها موافقت کنند نیروهای خود را کاهش دهند و نقش آشکارتری در آنجا به پادشاه بدهند؛ نوعی جدایی مجازی.