نگاه دیگران-بخش هشتادوچهارم
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
کیسینجر این را در بحث بعدی با مایر تایید کرد؛ زمانی که او [مایر] در اول نوامبر۱۹۷۳ پس از اجرایی شدن آتشبس به واشنگتن آمد. کیسینجر به مایر گفت: «شما گزارشهای نظامی خوبی به من دادید؛ اما به من نگفتید که چه چیزی در نظر دارید. من هیچ دلیلی نداشتم که فکر کنم دوازده ساعت دیگر، بیستوچهار ساعت بیشتر، تعیینکننده بود.» بااینحال او بهصراحت از رئیس ستاد ارتش اسرائیل خواست تا به او نشان دهد که چگونه میتوانند ارتش سوم مصر را قیچی کنند و به ارتش اسرائیل زمان داده بود تا این کار را انجام دهد. اسکوکرافت در ملاقات بعدی با دینیتز از او پرسید که چرا اسرائیل قبل از پذیرفتن آتشبس، ارتباط ارتش سوم مصر را قطع نکرد. دینیتز که به کیسینجر مینگریست، گفت که اسرائیل در برابر فشارهای آمریکا تسلیمشده بود. کیسینجر با حالت تدافعی و با صدای بلندی که گویی همدست او بوده است، افزود: «به این امید که مصریها آتش خواهند گشود.»
توضیح دیگری وجود دارد، توضیحی که معمولا در فرهنگ لغت دیپلماسی ظاهر نمیشود: گناه. به خاطر تمام مانورها و دسیسههایی که کیسینجر را بسیار موثر ساخته بود، او فقط یک تمرینکننده بیاحساس سیاست واقعگرایانه نبود، بهویژه زمانی که پای معامله با اسرائیل در میان باشد. او در دل یک «احساسگرا» بود. وقتی در اوایل بحران به دینیتز گفت که هرگز اسرائیل را ناامید نخواهد کرد، دستخوش احساسات شده و زبانش بند آمده بود.
او [کیسینجر] قبل از ترک کشورش و حرکت به مسکو به مایر گفته بود که هدف او «خرید زمان» بود و اینکه اسرائیل باید برای بهبود موقعیت خود به نبرد ادامه دهد. او به دینیتز قول داده بود که قبل از انعقاد قرارداد آتشبس با اسرائیل مشورت کند. دینیتز آنقدر متقاعد شده بود که کیسینجر در برابر اصرار شوروی بر آتشبس تا زمانی مقاومت میکند که ارتش اسرائیل کار را تمام کند که ژست جدایی او برای کیسینجر این بود که به او یک یادداشت دستنویس با گزیدهای از کتاب عهد عتیق قضات بدهد که در آن گیدئون قبل از وارد شدن به نبرد با مدیانیان دستوری از جانب خدا دریافت میکند: «با آن نیروی خودت برو و به اسرائیل کمک کن.»
همانطور که دیدیم، کیسینجر از نامه نیکسون به برژنف ناراحت شده بود؛ نامهای که در آن او «مختار» برای عقد فوری و دقیق معامله درباره مسالهای معرفیشده بود؛ زیرا این کار تاکتیکهای تاخیری او را مخدوش میکرد. اما وقتی به مسکو رسید و دریافت که بهکارگیری فشار نظامی اسرائیل توسط او فراتر از انتظاراتش موفقیتآمیز بوده است، از این لحظه استفاده کرد تا توافق آتشبس را با برژنف با شرایطی مساعد برقرار کند بهجای اینکه به دنبال زمان باشد تا توافق اسرائیل - چنانکه او قولش را داده بود- را تضمین کند.
کیسینجر از مطالعه خود درباره نظم جهانی در قرن نوزدهم پی برده بود که قدرتهای بزرگ «کنسرت اروپا» قادر به حفظ صلح تقریبا به مدت صد سال بودند، تا حدی با نادیده گرفتن نگرانیهای دولتهای کوچکتر. دفتر کرملینِ برژنف بهسختی با عظمت سالن کنگره صدراعظمی فدرال در «بال هاوتس پلاتز» در وین برابری میکرد، جایی که در سال۱۸۱۵ نمایندگان تامالاختیار پنج قدرت اروپایی برای بازگرداندن نظم به قاره پس از شکست ناپلئون ملاقات کردند. با این اوصاف، در هر دو موقعیت، نمایندگان قدرتهای بزرگ بر اساس یک فرض مشترک دست به عمل میزدند که با اهداف ترویج صلح آنها میتوانند اراده خود را بر کشورهای کوچکتر و وابسته تحمیل کنند و در این مورد، حق با آنها بود. سادات از آتشبس مستاصل شده بود و کابینه اسرائیل با اکراه آن را پذیرفت.
پس چرا کیسینجر اسرائیل را تشویق کرد که آتشبس را نادیده بگیرد؟ آیا به این خاطر بود که او از رفتاری که با اسرائیل داشت و آنها را در عمل انجامشده قرار داده بود و آن را بهعنوان پیروزی میدان نبرد رد میکرد، ناراحت بود؟ بدون شک، تشویقی که او در بدو ورود ازاسرائیلیها دریافت کرد راهی برای آرام کردن وجدان او یافته بود. بااینحال، او وقتی با مایر ملاقات کرد هنوز در حالت دفاعی بود. مایر از او بهخاطر همه حمایتهایش تشکر کرد و دلش برای او [کیسینجر] سوخت. این زمینهای بود که در آن کیسینجر تصمیم گرفت به او [مایر] زمان بیشتری بدهد، وی [مایر] را تشویق کرد که از آن زمان استفاده کند، به دایان اشاره کرد که او [کیسینجر] نگران احتمال نقض آتشبس نیست و اهداف نظامی خاص با ژنرالهای اسرائیلی را مورد بحث قرار داد. به نظر میرسید که او بیشتر با قلبش فکر میکند نه با مغزش.
آیا غیر از این بود؟ درحالیکه کیسینجر از خطرات غرور آگاه بود، برای او غیرممکن نبود که موفقیت اجرای هنرش در مسکو به او جرئت طاس انداختن داده باشد. همان اطمینانی که او را بهسوی مایر با یک عمل انجامشده سوق داد، با این باور که او چارهای جز پذیرفتن شرایط آتشبس نخواهد داشت، میتواند او را بهسوی ترغیب اسرائیلیها برای تکمیل کارشان سوق دهد. کیسینجر قطعا بهصورت بداهه به همکیشان اسرائیلیاش آن چیزی را میگفت که آنها میخواستند بشنوند. او درباره استاد بودن خودش در بازی بسیار مطمئن بود که شاید باور داشت که میتواند از عواقب آن اجتناب کند یا با عواقب آن کنار بیاید، حتی اگر پیشروی اسرائیل با آنچه او به دیگران تعهد داشت در تضاد باشد (در این مورد دبیر کل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی). گلدا مایر این را درباره کیسینجر احساس کرد. مایر یک هفته پس از رویاروییشان در اسرائیل به کابینهاش گفت: «او این اصل را دارد که نیازی نیست همهچیز را زودتر از موعد حل کند؛ زیرا درهرصورت، به نحوی کارگر است.» به نظر میرسد که گناه و غرور با هم ترکیبشده تا در محاسبات دقیق این دیپلمات ارشد، با عواقب غیرقابلپیشبینی و خطرناک مداخله کند.