استاد بازی‌‌ها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانه‌‌ای

فصل ۷/  دفکون ۳

روز هفدهم، دوشنبه، ۲۲اکتبر۱۹۷۳ اسرائیل. بوئینگ براق و صیقلیِ۷۰۷ نیروی هوایی ایالات‌متحده که در زمان وزارت خارجه کیسینجر به اسبِ کاریِ او تبدیل شد، در ساعت یک‌ظهر از مسکو به فرودگاه «لود» در اسرائیل رسید. هواپیما نزدیک فرش قرمزی که از پله‌های هواپیما به سمت سالن سخنرانی در میان دوربین‌های تلویزیونی و انبوهی از مطبوعات خارجی کشیده شده بود، متوقف شد. در پای پله‌ها- در انتظار استقبال از کیسینجر در اولین سفرش به اسرائیل از زمان ورود به دولت نیکسون- «آبا ابن» و کارکنان وزارت خارجه‌اش ایستاده بودند. صدها اسرائیلی نیز برای مشاهده ورود کیسینجر و ابراز قدردانی از نماینده کشوری که تجربه‌ اخیر به آنها آموخته بود که یک دوست واقعی در شرایط نیازمندی است، گرد آمده بودند. هنگامی‌که کیسینجر از هواپیما بیرون آمد، آنها به‌طور خودجوش به تشویق مداوم کیسینجر پرداختند. برای کیسینجر، این «یکی از تکان‌دهنده‌ترین لحظات خدمت دولتی من بود.» استقبال از دلهره او کم نکرد. درحالی‌که دست درازشده‌ «ابن» را گرفت، گفت: «انتظار دارم گلدا از دست من عصبانی باشد.»

نخست‌وزیر تصمیم گرفته بود از تسهیلات موساد در هرتزلیا، در هشت مایلی ساحل تل‌آویو، برای ملاقات با ‌میهمان ویژه‌اش استفاده کند. ساختمان آنجا که به «میدراشا» معروف است در سال‌های بعد به‌عنوان ‌میهمان‌خانه برای بازدیدهای مخفیانه رهبران خارجی‌ از اسرائیل شهرت یافت. ملک حسین، پادشاه اردن، مشهورترینِ این رهبران بود. اسرائیلی‌ها در آن روزها بسیار مُمسک بودند، اما موساد اتاق نشیمن را با مجموعه‌ای کامل از انواع نوشیدنی‌ها برای رضایت پادشاه، پر کرد. این ساختمان شبیه یک خانه‌ ییلاقی با سقف تخت در کالیفرنیا بود با پنجره‌های شیشه‌ای از کف تا سقف و درهای کشویی پنلی بود. این ساختمان بر روی تپه‌ای کوچک واقع‌شده بود؛ اما باریکه‌های پوشیده از چمنِ اطراف ساختمان مانع از دیدن آن از داخل و خارج می‌شد.

مایر خاطرنشان کرد که ارتش اسرائیل با چند روز نبرد بیشتر، در موقعیت بهتری قرار می‌گرفت و سپس پرسید که منظور از درخواست این قطعنامه برای «توقف آتش‌بس» چیست. آیا اسرائیل می‌تواند برای تقلب نکردن به مصری‌ها تکیه کند، همان‌طور که آنها در سال۱۹۷۰ آشکارا چنین کرده بودند؟ با کمال تعجب، با توجه به روشی که او راجرز و سیسکو را به دلیل نادیده گرفتن تخلفات مصر در سال ۱۹۷۰ مورد عتاب و خطاب قرار داده بود، کیسینجر اعتراف کرد که «به آن فکر نکرده بود.» مایر خاطرنشان کرد که مصر و سوریه هنوز آتش‌بس را نپذیرفته‌اند. کیسینجر با پیشنهادی به او پاسخ داد که مایر نخواسته بود اما به‌سختی می‌توانست آن را رد کند: «اگر طی شب، درحالی‌که من در حال پرواز هستم، اتفاقی بیفتد، از واشنگتن اعتراض خشونت‌آمیز دریافت نخواهید کرد. تا فردا ظهر، یعنی سه‌شنبه، هیچ‌چیز در واشنگتن نمی‌تواند اتفاق بیفتد.» مایر گفت: «اگر آنها دست به توقف نزنند ما نیز نخواهیم زد.» کیسینجر پاسخ داد: «حتی اگر این کار را انجام دهند...»

همان‌طور که آنها با سرعت از دشت ساحلی عبور کردند تا به ملاقات با مایر بروند، کیسینجر به ابن گفت که به‌وضوح همه‌ اسرائیلی‌ها از او عصبانی نیستند. او توضیح داد که برژنف با پذیرفتن فرمول‌هایش او را بدون هشدار غافلگیر کرده است، از جمله به‌واسطه‌ فراخوان برای مذاکره‌ مستقیم. او مدعی شد که چنین برگشت‌های ناگهانی‌ای خصلت دیپلماسی توتالیتری است. او امیدوار بود که مایر نتیجه کلی را بر اساس مذاکرات آینده به‌عنوان یک پیروزی ببیند و این برای غلبه بر ناراحتی او درباره عدم مشورت کافی باشد. مایر و کیسینجر پانزده دقیقه اول را تنها سپری کردند. بر اساس روایت کیسینجر، مایر او را ملامت نکرد. در عوض، او نگرانی خود را درباره سناریوی کابوس‌گونه‌ خود درباره توافق ایالات‌متحده و شوروی برای تحمیل مرزهای۱۹۶۷ به اسرائیل را بیان کرد؛ همان چیزی که نیکسون به کیسینجر دستور داده بود که به برژنف پیشنهاد دهد. کیسینجر نگرانی اساسی مایر را درک کرد که در مذاکرات آتی، اسرائیل باید قلمرو خود را واگذار کند؛ این دورنمای بسیار بدی برای نخست‌وزیری بود که از نظر سیاسی ضعیف شده است. کیسینجر که همواره نسبت به طرز فکر رهبرانی که با آنها سروکار داشت حساس بود، این‌بار متوجه باری شد که مایر حمل می‌کرد. کیسینجر معتقد بود که این مساله به‌دلیل ناتوانی مایر برای معکوس کردن جنگ و تلفاتش ایجاد شده است.کیسینجر دریافت که «مایر دل‌شکسته است نه‌فقط به‌واسطه‌ این رنج بلکه به‌خاطر چشم‌اندازی که در پیش بود.»

هنگامی‌که یادداشت برداران به آنها ملحق شدند، کیسینجر به بحث مفصل و توضیح این مساله پرداخت که چرا قطعنامه۲۴۲ برای اسرائیل بهتر از گزینه‌های جایگزینی بود که او موفق به مسدود کردن آنها شده بود. کیسینجر ادعا کرد که این می‌توانست خیلی بدتر باشد؛ چراکه برژنف «برای اجرای تمام قطعنامه‌های سازمان ملل دادوفریاد به راه انداخته بود» (این اغراق بود). مایر به دنبال وعده کیسینجر بود که این زبان مبهم واقعا منجر به مذاکرات مستقیم می‌شود. وقتی مایر مطمئن شد، تمرکز خود را به اسرای جنگی معطوف کرد. کیسینجر گفت که او تضمین‌های مهمی دارد که گرومیکو و برژنف به سرعت به این موضوع رسیدگی خواهند کرد. مایر که هنوز احساساتی بود، گفت: «می‌دانم چه کردی. بدون تو نمی‌دانم کجا بودیم.» این برادرزاده‌ متمرد، حداقل برای لحظه‌ای، بخشیده شد.

4