نگاه دیگران-بخش پنجاه ودوم
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
در ۲۸سپتامبر، هشت روز قبل از شروع جنگ، گرومیکو (وزیر خارجهی شوروی) بار دیگر به نیکسون و کیسینجر درباره ضرورت تلاش جدی برای یافتن راهحل هشدار داد. گرومیکو در دیدار خود از واشنگتن به آنها گفت: «یک روز از خواب بیدار میشویم و درمییابیم که یک آتشسوزی بزرگ در فلان منطقه رخ داده است.» مشاوران کیسینجر باور نداشتند که این مقدار خطر وجود داشته باشد. زمانی که سوریها و مصریها شروع به استقرار نیروهای خود در راستای آمادهسازی برای شروع جنگ کردند و مسکو شروع به تخلیه وابستگان از قاهره و دمشق کرد، «ری کلین» که در ماه مه هشدار داده بود که اکنون شانس بهتری برای توسل سادات به جنگ وجود دارد، ارزیابی کرد که «جو سیاسی در کشورهای عربی علیه تحرک بزرگ ارتش سوریه علیه اسرائیل در این بازه زمانی است.» وابسته دفاعی در سفارت ایالاتمتحده در تلآویو گزارش داد که «اسرائیلیها در حال حاضر تهدیدی از جانب سوریه یا مصر دریافت نمیکنند.» پنج روز بعد جنگ یوم کیپور آغاز شد.
آن تعادل خاورمیانهای که کیسینجر با جدیت بر سر حفظ و حراست از آن کار کرده بود، بهطور ناگهانی و به طرز چشمگیری از هم گسست. چه اشتباهی رخداده بود؟ کیسینجر در پنج سالی که مشاور امنیت ملی نیکسون بود، بیتردید بر هنر دیپلماسی خاورمیانه تسلط داشت. او یک هدف بلندمدت مشخص کرده بود: اخراج شوروی از خاورمیانه. او داشت یک استراتژی بهظاهر موثر را توسعه میداد: تقویت و البته استفاده از برتری نظامی اسرائیل همراه با بیمیلی آن برای تشدید سرخوردگی مصر و معمای شوروی. او از بحران اردن استفاده کرده بود تا نیکسون را متقاعد سازد که اسرائیل را بهعنوان یک متحد استراتژیک بنگرد. او در نبردهای بوروکراتیک با راجرز پیروز شده بود و بهطور سیستماتیک بر ملاحظات رئیسجمهور درباره تواناییاش برای انجام این کار در خاورمیانه فائق آمده بود و او بهطور موثر از کانالهای دیپلماتیک پشت پرده برای دستیابی به اهداف متعدد خود استفاده کرده بود.
بااینحال، در آخر، عملکرد دیپلماسی کیسینجر در خاورمیانه نتوانست نه به پیشرفت بهسوی صلح بینجامد نه اجتناب از جنگ. او مایل نبود از اعتمادی که با اسرائیل به وجود آورده بود برای متقاعد کردن مایر در راستای نشان دادن انعطافپذیری بیشتر استفاده کند. وقتی او در نهایت این انعطافپذیری را از هر دو طرف استخراج کرد، تمایلی نداشت که آن را تا آخر دنبال کند. به نظر میرسد که او درباره حفظ وضع موجود آنقدر مصمم شده بود که وقتی مصر از شوروی رویگردان شد، نتوانست از مزایای آن فرصتی که صراحتا خواستار آن شده بود و استراتژیای که او به ایجاد آن کمک کرده بود، استفاده کند. این مساله یک شکست در تشخیص این بود که سادات شبیه به آن «انقلابیای» بود که کیسینجر در مقالهای درباره بیسمارک پنج سال قبلتر نوشته بود. درست مانند نظم اروپایی قرن نوزدهمی، همینطور در نظم خاورمیانهای دهه هفتاد، یک بازیگر نمیتواند وضعیت موجودی را که بر آن اساس، قلمروش در دستان دشمنش قرار گیرد تحمل کند؛ درحالیکه قدرت مسلط توازن را به سود دشمنش سوگیری کرده است. با تهی کردن احتمالات دیگر، رهبر انقلابی - در این مورد سادات- تصمیم گرفت که نظم را بر هم بزند.
مهمتر از همه، این شکستِ تخیل بود. کیسینجر بهعنوان دانشجوی تاریخ، بهخوبی «جنبه تراژیک سیاستگذاری را که بهدرستی در جزو اجتنابناپذیر حدس و گمان نهفته است» درک و بیان کرده بود؛ امری که او آن را اینگونه تعریف کرد: «نیاز به تطبیق اقدام با ارزیابیای که تا زمانی که انجام نگیرد، نمیتواند درست شود.» او اقدامات خود را به سمت ارزیابیای تنظیم کرد که سادات- که کیسینجر او را بهعنوان یک «آدم لوده» میدید- نتواند بهزور متوسل شود و اگر این کار را میکرد، وضعیت خود را بدتر میکرد. این اندیشه غالب در بیتالمقدس و واشنگتن بود که با ارزیابیهای مکرر اطلاعاتی از سیا، موساد، ادارهی اطلاعات ارتش اسرائیل و با یک استثنا، اداره اطلاعات و تحقیقات وزارت امور خارجه تقویت شده است. بااینحال، در پذیرش این ارزیابی، کیسینجر نگرش خود را نادیده گرفت «که فرضیات فلسفی که شخص درباره ماهیت واقعیت میسازد، ماهیت روندهای تاریخی که فرد با آن مواجه است» مقید به تعیین عملکرد دیپلماسیاش هستند.
او این فرض را نپذیرفت که در واقعیتِ خاورمیانهای که او از کاخ سفید با آن مواجه بود، اختلال اساسی در وضع موجود ممکن نیست. رفتار کیسینجر با سادات مانند رفتار امپراتور اتریش باانگیزههای انقلابی بیسمارک در قرن نوزدهم بود یعنی «اغراق درباره ادعای او برای اهداف چانهزنی». کیسینجر بینش قبلی خود را در این مورد نادیده گرفت که «انقلابیون همیشه از موضع قدرت بدنی پایین شروع میکنند؛ پیروزیهای آنها در وهله اول پیروزیهای ادراک یا اراده است.» او طرز فکر روانشناختی سادات را اشتباه درک کرد و توانایی او را برای درک و اجرای استراتژیای که کاملا استراتژی کیسینجر را واژگونه میکرد، دستکم گرفت.
به همین ترتیب، او به این نتیجه رسید که فقط نیاز به پذیرش استراتژی طراحیشده برای حفظ نظم حاکم دارد. او چنان با این گزاره در هم آمیخت که زنگ خطری را که سادات و شورویها - پیش از اینکه سادات خانه را به آتش بکشد - با صدای بلند در گوش او به صدا درآورده بودند از دست داد. همانطور که کیسینجر در سال۱۹۶۳ نوشت: «هر رهبر سیاسی دو انتخاب دارد: یکی ارزیابیای که مستلزم تلاش کمتر است و دیگر ارزیابیای که مستلزم تلاش بیشتر است. اگر ارزیابیای داشته باشد که مستلزم کمترین تلاش است، در این صورت با گذر زمان روشن میشود که او در اشتباه بوده و سپس او باید بهای سنگینی را بپردازد.»