ناگفته‌های گفتنی

 اینک نیز اسرائیل در آستانه یک مرحله جدید و به‌طور نسبی متفاوت با مرحله سابق است. مرحله‌ای که در قالب آن، شاهد تلاش‌ها برای گسترش مجال تحرک در چارچوب کلی رابطه پادگان نظامی (اسرائیل) با مرکز خود (ایالات متحده) خواهیم بود. اما این مرحله هنوز در آغاز راه است که به صحبت درباره نشانه‌های آن بازخواهیم گشت. بر این باورم که برخی پس از جنگ خلیج [فارس] و اعلام واشنگتن مبنی بر جهان تک‌قطبی به رهبری ایالات متحده، دچار این اشتباه برداشت شدند که نقش خدماتی اسرائیل، کاهش یافته است. اما آنچه در واقعیت روی داد، این بود که همکاری راهبردی میان اسرائیل و آمریکا همچنان تا به امروز و به استمرار رو به افزایش بوده است. به دیگر سخن، نقش خدماتی اسرائیل برای ایالات متحده کاهش نیافته است. در چارچوب نظم نوین جهانی پس از جنگ خلیج [فارس]، ابتکار عمل آمریکا برای سازش مطرح و در مسیر اجرا قرار گرفت.جوهره این طرح سازش، از نگاه آمریکا، تلاش برای شکل گیری یک اجماع راهبردی عربی - از بخش های مشخص و به طور ویژه در حاکمیت جهان عرب - است که به مثابه دایره پیرامونی همکاری راهبردی آمریکا - اسرائیل خواهد بود.به عبارتی، بنیان راهبرد آمریکا در منطقه، بر محور رابطه آمریکا و اسرائیل بنا نهاده و با نوعی اجماع راهبردی عربی احاطه شده است که شکل های بروز مختلف دارد. این نقطه کانونی سازش، از نگاه ایالات متحده است. خاستگاه اعتراض شدید من نسبت به این طرح سازش و مقاومت در برابر آن به اندازه توان، همین نکته است. شاید تعبیر دقیق تر این جهت گیری آمریکا، رویدادی است که در قالب اجلاس سران در شرم الشیخ اتفاق افتاد و هدف طرح آمریکا، به صراحت رویارویی با «تروریسم» و به اصطلاح «اسلام بنیادگرا» اعلام شد.

همه کشورهای عربی در این اجلاس شرکت نکردند و به عنوان مثال، سوریه غایب نشست بود اما بسیج و در کنار هم نشاندن این شمار زیاد از کشورها و سخنانی که در اجلاس بیان شد، ثابت کرد تلاشی برای ایجاد یک ائتلاف گسترده از مجاری مختلف اروپایی و آمریکایی با یک رهبری مشترک در جریان است که می‌توان آن را راهبرد غرب در خصوص منطقه نامید. نقطه کانونی این راهبرد نیز رابطه راهبردی آمریکا و اسرائیل است.  جمع‌‌بندی آمریکا پس از جنگ خلیج [فارس]، آن بود که منافعش در منطقه تأمین شده است و بر همین اساس، فراخوانی برای سازش داد. اما اسرائیل، با تحفظ خود درباره کنفرانس مادرید نشان داد هنوز برای سازش آمادگی ندارد. این نداشتن آمادگی هم نتیجه از دست دادن نقش خدماتی اسرائیل نبود. بر عکس، مشوق هایی هم برای ایفای نقش خدماتی گسترده تر به اسرائیل داده شد که حوزه منطقه خلیج [فارس] و اقیانوس هند، آسیای میانه و ایران را در بر می‌گرفت. مشکل اسرائیل، با این موضوع پیوند داشته و دارد که هنوز از توانایی تکمیل و نهایی سازی بنیان های امنیت پایگاه شهرک نشینی خود برخوردار نیست. پرسش فراروی اسرائیل از این زاویه دید، این است که آیا آن گونه که بخشی از شهرک نشین ها می گویند، با وجود یک اقلیت بزرگ عربی، جغرافیا همچنان عنصر اصلی امنیت اسرائیل است، یا باید یک کشور با اکثریت قاطع یهودی شکل گیرد، حتی اگر به بهای این باشد که سرزمین کوچک تری داشته باشد.

موسسه حاکمه اسرائیل در این مرحله از توان لازم برای نهایی سازی این مساله برخوردار نبود و به دو بخش تقریبا هم وزن تقسیم شد. راست و چپ در جامعه شهرک نشین اسرائیل پیرامون این موضوع، صف بندی کردند و آنها که به اولویت جغرافیا می‌اندیشیدند، در صف جریان راست قرار گرفتند و آنها که دموگرافی و جمعیت، دغدغه اصلی‌شان بود، در صف جریان چپ قرار گرفتند. بر همین اساس رویارویی درباره موضع پیرامون سازش، حول محور مساله سرزمین و شمار عرب های موجود در آن شکل گرفت. «اردوگاه صلح» در اسرائیل آمادگی داشت از پاره هایی از زمین بگذرد تا بتواند از بخش بزرگ عرب‌ها رهایی یابد. اما جریان راست، خواهان سیطره بر گستره وسیع تری از زمین است و رهبران آن بر این باورند که امکان رهایی از مشکل ساکنان عرب، از طریق سیاست «جابه‌جایی» (ترانسفر)، در آینده نزدیک وجود خواهد داشت. بنابراین آمریکا پس از جنگ دوم خلیج [فارس]، با این برداشت که منافعش تامین شده است، به طور جدی کوشید طرح سازش را پیش بَرَد. اما اسرائیل به خاطر فقدان آمادگی برای همراهی با تحرک آمریکا، همچنان در پی شانه خالی کردن و بازی های تاکتیکی برای به دست آوردن زمان و تلاش برای خارج شدن از زیر فشار ابتکار عمل آمریکا بود. از همین رو، دیدیم که موسسه حاکمه اسرائیل میان کسانی تقسیم شد که نگران امنیت پایگاه شهرک نشینی بودند (جریان راست) و آنها که نگران امنیت نقش خدماتی اسرائیل بودند که با رابطه به هم پیوسته کامل با آمریکا پیوند دارد (جریان چپ). تمرکز جریان راست بر جغرافیا بود و کوشید در برابر جهت گیری آمریکا برای سازش بایستد. اگر چه همین جریان هم در قدرت خود، بر کانون های سیاسی و اقتصادی آمریکا تکیه دارد. اما تمرکز جریان چپ بر رابطه با آمریکا و گفت‌وگو با آن بر اساس باور به نیاز این کشور به نقش خدماتی اسرائیل و در نتیجه ضرورت تأمین امنیت پایگاه جمعیتی دارای توانایی برای انجام مأموریت‌های خواسته شده از آن، بر اساس منافع بالادستی آمریکا است.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

p04 (3) copy