ناگفته‌های گفتنی

انتخاب رهبری «انتفاضه»، بر اساس رتبه‌های تشکیلاتی در «جنبش فتح» انجام و اعضای پیشین کمیته مرکزی و شورای انقلابی فتح، به استثنای من به عضویت شورای مرکزی تشکیلات جدید درآمدند. من البته از چنان قدرتی در «انتفاضه» برخوردار بودم که اگر مایل به ورود به رهبری بودم، هیچ‌کس نمی‌توانست مانع شود. اما از این کار خودداری کردم؛ چون این رهبری را مشروع نمی‌دانستم و در نتیجه نمی توانستم خود وارد آن شوم.

از همان آغاز، رهبری «ابو صالح» را نپذیرفتم و همین، هجوم هایی را علیه من در داخل انتفاضه و حتی از درون رهبری جریان دموکراتیک برانگیخت. برخی در آن زمان، «ابوصالح» را پرچمی از پرچم‌های جریان دموکراتیک اعلام کردند؛ اما کوتاه زمانی بعد، «ابوصالح» از نظر همان‌ها، یک کودتاچی دانسته شد که باید از تشکیلات اخراج شود.

در هر حال، جایگاهی برای خود در رهبری فتح - انتفاضه نخواستم و به‌صورت آشکار، اعتراضی هم به رهبری شکل‌گرفته نکردم؛ اما برای فعال‌سازی تشکیلات دموکراتیک علیه این رهبری کوشیدم. رهبری «انتفاضه» هم مواضع مرا در این‌باره تا اندازه‌ای می‌دانستند. به اختصار باید بگویم با ترکیب رهبری «انتفاضه» موافق نبودم و از همان آغاز برای تغییر آن کار کردم. این موضوعی بود که برای هر کسی که رفتارهای روزانه مرا دنبال می کرد، روشن بود. در ابتدا توجیهی ارائه می شد که ما به‌عنوان جریان دموکراتیک نباید به‌گونه‌ای ظاهر شویم که گویی بر انتفاضه سیطره داریم. اما این را می‌دانستم که این توجیه، همان حکایت «کبکی» است که «سر در برف کرده» است. همه نیروها می دانستند که چه جریانی «جنبش انتفاضه» را به حرکت واداشته است، پس چه معنا داشت که پشت مقوله های ابهام آفرین و تردید‌سازپنهان شویم و امور را از نصاب درست آن دور کنیم. اگر «انتفاضه»، نافرمانی در برابر تصمیم‌های رهبری «فتح - عرفات» در زمینه پذیرش طرح‌های سازش و راه‌حل‌های مرحله‌ای مطرح‌شده، بود، تعیین «ابوصالح» در راس آن، بزرگ‌ترین بدنامی برای این جنبش بود؛ زیرا «انتفاضه» و غالب نیروهای آن، مخالف راه‌حل‌های مرحله‌ای بودند؛ درحالی‌که «ابوصالح» تا مغز استخوان به این راه‌حل‌ها وفادار بود.

موضع من درباره این امور و از جمله آنها، زدوخورد مسلحانه شناخته شده بود و همین موجب شکل‌گیری تهاجمی علیه من شد که برخی از منسوبین به جریان دمکراتیک هم در آن مشارکت داشتند. علت وقوع درگیری مسلحانه را در «بقاع»، درک می‌کردم؛ زیرا هواداران عرفات راه را به روی ما بستند و درگیری را شروع کردند و این درگیری را دفاع از خود و از حق ما برای حضور در میدان رویارویی با اسرائیل می‌دیدم؛ موضوعی که آن را در همان یادداشتی که در نشریه داخلی نوشتم، بیان کردم. اما به هیچ وجه از تصمیم برای کشاندن درگیری‌ها به شمال لبنان، اطلاع نداشتم و با اینکه در آن زمان، مسوول تشکیلات «فتح-انتفاضه» در شمال لبنان بودم، از این تصمیم غافلگیر شدم. برخی دستیاران من در آن زمان که نمی‌خواهم از آنها نام ببرم، موضع مرا می‌دانند. همت اصلی من در عمل این بود که شمار هر چه بیشتری از پیروان «عرفات» که از قبل می‌شناختم، از تشکیلات تحت رهبری او خارج شوند و در سوریه و لبنان باقی بمانند. برای همین، یک ایستگاه کاری در «تل حیاه» در شمال لبنان ایجاد و از آنجا تماس‌های خود را با این نیروها برقرار کردیم تا آنها را قانع کنیم که بازگردند و رفتن از لبنان و پراکنده شدن در کشورهای دیگر را نپذیرند. موفق هم شدیم، با تضمین امنیت شخصی، مانع رفتن شماری از افسران و کادرهای فتح شویم. من فهرستی از این اشخاص را دارم. آنها به ما می‌رسیدند و کمک‌های مالی محدودی به آنها می‌کردیم تا بتوانند امور خود را تدبیر کنند؛ بی‌آنکه از آنها بخواهیم به گروه ما بپیوندند. برخی البته به انتفاضه پیوستند و برخی دیگر خانه‌نشین شدند و تنها شمار اندکی از آنها به جریان دموکراتیک نزدیک شدند.

همان‌گونه که گفتم از برافروخته شدن درگیری‌ها در شمال غافلگیر شدم. روز بعد از توقف درگیری‌ها در محدوده اردوگاه‌های فلسطینی مستقر در شمال لبنان و مناطق پیرامونی آن و عقب‌نشینی گروه عرفات به طرابلس، همراه شمار اندکی از همراهان و با یک خودرو به «تل حیاه» و سپس «البارد» و بعد «البداوی» رفتم. در مقر تشکیلات در «البداوی» بودم که به من خبر دادند، گروه فیلم‌برداری تلویزیونی «بی‌بی‌سی» مایل است با یکی از رهبران حاضر در اردوگاه گفت‌وگو کند. گفتم طوری نیست. آنها آمدند و شروع به طرح پرسش‌های خود کردند و من هم شرایط را تشریح کردم. پرسش اصلی «بی‌بی‌سی» این بود که پس از این چه خواهد شد؟ به صراحت پاسخ دادم: بعد از اینی در کار نیست. تمام شد... این محدوده ماست. یکی از آنها بر اساس گفت‌وگویی که با «احمد جبریل» انجام داده بود، مرا با این جمله او غافلگیر کرد که کمی پیش‌تر در مکانی در اردوگاه «بداوی» گفته بود: نیروهای فتح - انتفاضه پس فردا به «طرابلس» حمله خواهند کرد! من گفتم، یورشی به طرابلس انجام نمی‌شود. حضور «عرفات» در این شهر، مساله‌ای مربوط به لبنان است و «رشید کرامی» که آن زمان نخست‌وزیر لبنان بود، درباره آن تصمیم خواهد گرفت؛ اما حضور «عرفات» به ما ارتباطی ندارد. شبکه «بی‌بی‌سی» در بخش خبری خود، صحبت‌های «احمد جبریل» را پخش کرد؛ اما اشاره‌ای به پاسخ من نکرد. هدف آنها این بود که با اعلام اینکه ما پس فردا وارد طرابلس می‌شویم، افکار عمومی را تحریک کنند.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

p04 (3) copy