ناگفته‌های گفتنی

در نگاهی مقایسه‌ای، بر این باورم که دستاوردهای فکری من، از اقدامات عملی‌ام متمایز و برجسته‌تر است؛ زیرا سرانجام نتوانستم تشکیلات دموکراتیک در عرصه فلسطین بنا نهم و در این زمینه ناموفق بودم؛ اما معتقدم این تجربه، بسیار به من در آنچه نوشته‌ام فایده رساند و نمی‌توان میان این دو، به این شکل جدایی انداخت.

 آیا بر این باورید که ورود شما به فعالیت سیاسی در صحنه فلسطین، نمادی از مفهوم «روشنفکر اُرگانیک» است؟

منظور شما از این مفهوم چیست؟

 به دیگر سخن، اگر وارد فعالیت سیاسی روزمره نمی شدید، به موفقیت های فکری خود نیز نمی‌رسیدید؟

بله، از این موضوع اطمینان دارم. اگر من در دانشگاه‌های آمریکا می‌ماندم، به تجربه‌ای دست نمی‌یافتم که موجب رشد فکری من شد. به عبارتی دیگر، نوشتن کتاب‌هایم به ویژه واپسین کتاب «اسرائیل، در پنجاه سال» بدون این تجربه، شدنی نبود. اگر نبود صدها میزگرد و سخنرانی که مواد خام آن را با کوشش بسیار آماده و ارائه می‌کردم، سپس در معرض بحث و گفت‌وگوهای درازدامن از سوی صاحبان گرایش‌های فکری و سیاسی مختلف قرار می‌گرفت و موجب تحول در روش اندیشیدن من و توانایی‌ام در چکیده‌سازی و خلاصه‌بردار آرا و عقاید می‌شد. عقایدی که در کتاب‌های خود طرح کردم، شاید در توان من نبود که به افکار و اندیشه‌هایی برسم که در کتاب‌هایم مطرح کرده‌ام. اگر منظور شما از «روشنفکر اُرگانیک» این است، بله این مفهوم درباره من صدق می‌کند.

 آیا تجربه زندگی در درون آمریکا نقشی در شکل دادن به آغازین مراحل نگاه ویژه شما درباره ماهیت رویارویی عربی - صهیونیستی داشته است؟

طبیعی است که این‌گونه باشد. این اتفاقی نبود که من پس از جنگ ژوئن ۱۹۶۷ به جنبش فتح پیوستم و از بنیان‌گذاران تشکیلات فتح در آمریکا شدم. اینکه در جریان جنگ اکتبر ۱۹۷۳ به لبنان بازگشتم نیز رخدادی اتفاقی نبود. در آغاز، همچون دیگر روشنفکران عرب بر این باور بودم که ایالات متحده از اسرائیل به همان دلایلی جانبداری می‌کند که از آن سخن گفته می‌شود. دلایلی که گاه به تفصیل درباره آن نوشته می‌شود و چکیده‌اش این است: جنبش صهیونیستی با رسانه‌های در اختیار و فعالیت گسترده خود و در پس زمینه مساله یهودی و اقدامات نازیسم علیه یهودیان در جنگ جهانی دوم و باور غرب به اینکه اسرائیل کشوری دموکراتیک است و برخی مفاهیم مشابه دیگر که از چنین آبشخوری برخوردار است، توانسته از غرب دلربایی کند. بینش من درباره پیوند اسرائیل و غرب نیز اختلاف زیادی با این مقوله‌ها نداشت؛ اما در هنگام آماده‌سازی مقدمات جنگ ژوئن ۱۹۶۷ و در جریان جنگ و بلافاصله پس از آن، به این برداشت رسیدم آمریکا پشت پرده این جنگ قرار دارد؛ درحالی‌که اخبار جنگ را دنبال می کردم، همه آنچه در آن زمان از این موضوع نوشته می شد که عرب‌ها آماده جنگ شدند و اسرائیل به آنها پاسخ داد و آمریکا طرف سومی به دور از جنگ بود، از ذهن من زدوده شد. همچنین از راه ارتباط با توده‌های مردم آمریکا، به این برداشت قطعی رسیدم که ایالات متحده در پس این جنگ قرار دارد. جنگی که درواقع، تکرار جنگ سوئز در سال ۱۹۵۶ بود؛ اما این‌بار با شراکت آمریکا و اسرائیل بود. به دیگر سخن، جنگ ۱۹۶۷، بازگوکننده حقیقت روابط طبیعی میان آمریکا و اسرائیل بود. در جنگ ۱۹۵۶ سرپرستی اسرائیل با آمریکا نبود و اروپایی‌ها، شریک اسرائیل در این جنگ بودند؛ اما در جنگ ۱۹۶۷، امور میان دو طرف آمریکایی و اسرائیلی، بر بنیان مفهوم شراکت راهبردی قرار گرفت و به همین خاطر با موفقیت بیشتری همراه شد. در هر دوی این جنگ‌ها، اسرائیل در جست‌وجوی نقشی منطقه‌ای برای خود بود و می‌خواست نقش ژاندارمی خود را تثبیت کند و تعمیق بخشد. اسرائیل پس از آنکه امنیت پایگاه شهرک‌نشینی خود را در سال ۱۹۴۸ تامین کرد، می‌خواست یک ستون دیگر امنیت راهبردی خود را که عبارت از نقش کارکردی و خدماتی برای غرب بود، تثبیت و تعمیق کند. نقشی که موفقیت در ایفای آن، موجب تقویت رابطه با کشور مادر، بر پایه‌هایی متمایز می‌شد و ستون سوم مفهوم امنیت راهبردی اسرائیل را نیز شکل می‌داد.

این موضوعی بود که در جنگ ۱۹۶۷ به آن رسید. من از همین رو، بلافاصله پس از جنگ، وارد تشکیلات جنبش فتح شدم و کار برای تحول این تشکیلات و گسترش دایره آن را آغاز کردیم. کمیته‌ای برای منطقه آمریکا و کمیته‌هایی فرعی برای هر یک از ایالت‌های آمریکا با مراعات رتبه‌بندی کامل سازمانی تشکیل دادیم. در جریان جنگ ۱۹۷۳ که آن را واکنش عربی به جنگ ۱۹۶۷ می‌دیدم، بدون دریافت اجازه از رهبری فتح، تصمیم به رفتن به لبنان گرفتم. برداشتم در آن شرایط این بود که این اقدام، وظیفه من و کمترین کاری است که مقتضای عضویتم در جنبش فتح است. از ما در تشکیلات منطقه آمریکای جنبش فتح درخواست نشده بود، داوطلبانی را برای مشارکت در جنگ اعزام کنیم؛ اما ما در رهبری تشکیلات آمریکای جنبش، این را نپذیرفتیم که در حاشیه بمانیم و تنها تماشاگر جنگ باشیم. من نیز خود بر این باور بودم که شرکت به مقدار ممکن در این جنگ، نوعی انجام وظیفه است. همه آنچه حداقل در سطح نظام سیاسی و نهادهای حاکم آمریکا و در پیرامون ما در ایالات متحده می‌گشت، تاکیدی بر این موضوع بود که آمریکا «کشور مادر» رژیم صهیونیستی است.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

444