ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی، متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
تناقضها میان اسرائیل و فلسطینیان اراضی اشغالی ۱۹۴۸ چگونه بروز و ظهور یافت؟ و نقطه سایش اصلی در این تناقضها چه چیزی بود؟
تناقض بین کشور یهودی و عربهای قرار گرفته زیر سیطره اشغال آن، با مساله موجودیت پیوند داشته و در عمق، تناقضی بنیادین است که راهحلهای بنیادین میخواهد. بر بستر این تناقض، هر چه حضور یکی از دو طرف زیادتر شود، حضور طرف دیگر با کاهش همراه خواهد شد. از همین رو، تثبیت موجودیت اسرائیل، عقبگرد و کاهش وجود عربی و به معنای دیگر ناپدیدسازی تدریجی عربهای فلسطینی را به شکل های مختلف در پی داشت. همچنین این روند از حرکتی تراکمی در مسیر الغای طرف دیگر و به اندازهای که موازنه قوا اجازه میداد، ریشه میگرفت. روشن بود که این موازنه به سود منافع کشور یهودی جریان داشت و مقاومت قابل ذکری در برابر آن وجود نداشت.
آنچه «مورخین جدید» از عملیات رخنه فلسطینیها [به داخل اراضی اشغالی] میگویند، مبالغه آمیز و برای توجیه عملیات اخراج فلسطینیها است. من این موضوع را بر اساس تجربه میگویم، چون رخنهکنندگان را میشناسم و خود نیز با آنها به فلسطین رخنه یافتم و بازگشتم. هدف ما از رخنه و بازگشت به خانه هایمان، آنگونه که «مورخین جدید» می کوشند بگویند تهدید «امنیت اسرائیل» نبود. اشاره ضمنی آنها به این است که وجود ما تهدیدی برای امنیت اسرائیل بود؛ امری که گفتههای دیگر آنها درباره اسباب کوچ فلسطینیها را نفی میکند.
بنابراین مقاومتی قابل ذکر در برابر سیطره یهودیان بر عربها وجود نداشت و اگر هم مقاومتی یافت میشد، سلبی و غیر سازمانیافته بود. مقاومتی که با شانه خالی کردن، به شکلهای مختلف از اجرای فرمانهای نهادهای حکومتی اسرائیل یا دور زدن آنها بیان میشد. همان چیزی که بهطور معمول در گروههای مردمی قرار گرفته زیر سیطره اشغال و به شکل اجرا نکردن فرمانهای صادره از سوی اشغالگران بروز مییابد. همانگونه که بهطور معمول در برابر آن هم تلاش های نهادهای اشغالگر در پیگرد مردم بهکار گرفته میشود.
مردم این قاعده موضوعی را نمیدانستند؛ اما به شکل غریزی این را یاد گرفته بودند که هر فردی باید فرمان های اسرائیلی را دور بزند، از اجرای آنها شانه خالی کند، در موارد لازم پنهان شود و از نیروهای حکومتی فرار کند تا در دستان آنها گرفتار نشود. این همان مقاومت سلبی است که از وجود آن در سالهای نخست اشغال سخن میگویم. پس از گذشت این بازه زمانی، هنگامی که امور ثبات پیدا کرد و مشخص شد مساله اشغال به طول خواهد انجامید، بازگشت کوچ دادهشدگان فلسطینی نزدیک نیست و در نتیجه آزادی فلسطین در دسترس نیست، نوعی کرنش در برابر حکومت اسرائیل انجام شد و مردم به پذیرش قوانین آن روی آوردند و رویارویی بین مردم و حکومت به سالن دادگاهها کشیده شد.
در مناطق روستایی که دربرگیرنده اکثریت فلسطینیهای قرار گرفته زیر سیطره اشغال بود، نقطه درگیری اصلی، پیرامون مصادره زمینهای فلسطینیان و در درجه دوم محدودسازی آزادی تحرک آنها برای کشت و کار در زمینهای کشاورزی میگشت که در مناطق ممنوعشده حکومت نظامی قرار داشت. ورود به این زمینها برای صاحبان آن ممنوعشده بود و در نتیجه فلسطینیها میکوشیدند به هر شکل ممکن به آنها رخنه یابند. حکومت اسرائیل نیز آنها را پیگرد می کرد، اگرچه نمی توانست بر سر هر قطعه از اینگونه زمینها بهویژه در منطقه کوهستانی ما سربازی بگمارد.
یک نقطه دیگر سایش میان فلسطینیها و حکومت اسرائیل، موضوع جمع کردن تکهپارههای مردمان روستاهایی بود که بخشی از اهالی آنها کوچانده و ساکنان روستای دیگری جایگزین شده بودند. روستاهایی که ساکنان آنها بهطور کامل تخلیه شده بود. شهرکنشین یهودی به این مساله بدون توجه به احساسات ساکنان محلی نگاه میکرد و نمی توانست علت اینکه کشاورزی از یک روستا زمین جایگزینی را در روستای دیگر نمیپذیرد، درک کند؛ درحالیکه چنین کاری در عرف جامعه روستایی فلسطینی، به اختلافهای ابدی منجر میشود. اختلافهایی که ممکن است به موضوعی برای انتقامجویی تبدیل شود و برای صدها سال ادامه یابد. حکومتی غاصب، موجب پدید آمدن چنین مسالهای شده و گروهی از مردم را اخراج و گروهی دیگر را جایگزین آنها کرده بود که شهرکنشین بوده و پیوستگی با ساکنان محلی این سرزمین نداشتند.
این مساله که حکومت اسرائیل تلاش میکرد یک فرد روستایی را از روستای محل سکونتش به روستای دیگری جابهجا کند و در خانه یک فلسطینی اخراجشده از سرزمینش سکنی دهد و او را ناچار به کشت و کار در زمین فرد اخراجشده کند، مردم را با سختیهای زیادی روبهرو کرد. مردم تا اندازهای که میتوانستند در برابر این اقدامات اسرائیل مقاومت کردند؛ اما بعدتر ضرورتهای زندگی، این مساله را بر آنها تحمیل کرد. توجیهی هم که برای پذیرش آن میشد این بود که اگر صاحبان اصلی زمینی آمدند، زمین از آن آنها خواهد بود. یعنی به این شکل، کار خود را توجیه میکردند. نقطه درگیری اصلی در شهرها در موضوع آزادی تحرک برای کار و دریافت مجوزهای کار و رفت و آمد بود. در شهرها هم تجمیع فلسطینیها در محلات مشخصی مانند دربند «نسناس» در «حیفا» و بخشی از دربند «صلیب» و محله «عجمی» در شهر «یافا» انجام شد. در شهر «اللد» و «رمله» نیز تجمیع فلسطینیها با تخلیه کامل برخی محلات از ساکنان آن و استقرار آنها در محلات دیگری انجام شد.
jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com