ناگفتههای گفتنی
خاطرات و تاملات الیاس شوفانی، متفکر برجسته فلسطینی درباره فلسطین، صهیونیسم و اسرائیل
همین انباشت آگاهی بود که در پایان، اندرون مرا به حرکت واداشت و به این سو کشاند که از فلسطین، زیر پرچم دانشجویی خارج شوم. احساس مخالفت با پدیده اسرائیل که در درونم عمیقتر میشد، بهطور حتم عامل مهمی در کوشش های سرسختانه من، برای شکل دادن به بینشی مبتنی بر شناخت از این پدیده بود. گ گفتهها و گفتارهایی که بعدتر درباره این پدیده ساختم، خالی از نشانههای خشمی نیست که از تجربه زندگی من در ذیل قوانین و رفتارهای حکومت اسرائیل سرچشمه گرفته است.
آیا نوعی خودآگاهی سازمانی در میان فلسطینیهای مقیم سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸، در دوره زمانی اشغال تا سال ۱۹۶۲ شکل گرفته بود؟
آگاهی فلسطینی، آنگونه که برخی می پندارند، از مردم جدا نشده بود که دوباره از نو ایجاد شود. این امر، ناشی از یک عامل ذاتی درونی و یک عامل موضوعی بیرونی بود. مردم هیچگاه فراموش نکردند که عرب و فلسطینی هستند. درست است که آنها در اقلیت بودند؛ اما اقلیتی که از طریق مرزها، عربهای بسیاری آنها را دوره کرده بودند. این احساس وجود داشت که دریای بیپایانی از عربها در گرداگرد آنها وجود دارد. شما بهعنوان یک فلسطینی موجود در زیر سیطره اشغالگر اسرائیلی، از یکسو در جایی مانند کانادا یا استرالیا نبودی که در دریایی دور از قوم خود، از بین بروی و آب شوی. از سوی دیگر، اکثریت یهودی نیز از شما نمیخواست در آن ذوب شوی؛ زیرا میخواست منزوی و در حاشیه و تحت سیطره او باشی. هدف اسرائیل این نبود که انسان عرب را نیز همچون زمینهایش، یهودیسازی کند. اسرائیل میخواست جامعه خود را با آوردن یهودیان از خارج، یهودیسازی کند؛ اما شُمای عرب و فلسطینی باید از نظر مادی و معنوی، فرهنگی و اقتصادی ناپدید میشدی. برای شما، این موضوع مجاز نبود که در این جامعه شهرکنشین ذوب شوی.
بنابراین در میان فلسطینیها، نوعی آگاهی وجود داشت؛ اما ناخودآگاه بود. درحالیکه مساله بنیادین مورد نیاز، آگاهی هدفمند است. این نوع آگاهی، بدون وجود رهبری سیاسی شکل نمیگیرد. رهبری که به این آگاهی چارچوب میدهد و صورتبندی پارادوکسها و راهحلهای پیشنهادی آن را ارائه میکند.
سطح آگاهیای که رهبری فلسطینی در سال ۱۹۴۸ از آن برخوردار بود، پایین بود. افزون بر اینکه این رهبری، غایب و از صحنه خارج شد و این مجموعههای مردمی را در داخل فلسطین بهعنوان تکهپارههای جامعه بزرگتر فلسطینی به حال خود رها کرد. بدین سان، یکپارچگی جامعه فلسطینی باقیمانده زیر اشغال ضربه خورد، رابطه پارههای آن با یکدیگر دچار تزلزل شد و بازار اقتصادیاش ویران شد. همچنان که انباشت فرهنگی آن دچار تحریف و تباهی شد. ما برای مدت زمانی بلند، بدون رهبری شدیم و تنها در دهه ۱۹۵۰ بود که شروع به روی آوردن به تجربه ناصری کردیم. در نتیجه اینجا و آنجا هستههایی برای کار جمعی شکل گرفت؛ اگر چه زیاد ادامه حیات نداد، زیرا تجربهای در کار سیاسی نداشت. موضوع مهم برای این هستهها اعلام وجود بود؛ امری که موجب شد بهصورت مستقیم هدف گرفته شوند و در نتیجه نتوانند ادامه حیات دهند.
Jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com