جاده جدید امپراتور
تاجر هامبانتوتا
در پس بندر هامبانتوتا داستان یک جاهطلبی بیپروا وجود دارد که شکسپیر آن را میشناسد. در صحنه آغازین «تاجر ونیزی»، باسانیو (یک نجیبزاده جاهطلب و ولخرج) برای تضمین دریافت وام برای خواستگاری از «پورشیا» که یک ورثه ثروتمند است، ناامید، سرخورده و شکسته شده است. ماجرا از این قرار است که «آنتونیو» تاجر ونیزی برای کمک به دوست خود «باسانیو» و تهیه مقدمات خواستگاری و عروسی وی با دختری به نام «پورشیا» از یک رباخوار یهودی به نام «شایلاک» مبلغی قرض میگیرد. شایلاک مبلغ قرض گرفتهشده را میدهد؛ اما به این شرط که آنتونیو سندی به او بدهد که درصورت عدم امکان در پرداخت آن در موعد مقرر مقداری از گوشت بدن خود را از هر قسمتی که طلبکار مایل باشد، بهعنوان جریمه به او بدهد. باسانیو به آنتونیو میگوید که چنین شرط خطرناکی را قبول نکند؛ ولیکن آنتونیو قرارداد را امضا میکند. اوج داستان زمانی است که «شایلاک» حاضر نمیشود حتی دوبرابر مبلغ قرض دادهشده را قبول کند و با اصرار خواهان گرفتن گوشت آنتونیو است. دادگاه مجبور میشود که به شایلاک اجازه این کار را بدهد و شایلاک به سراغ چاقوی خود میرود. در این هنگام پورشیا اعتراض میکند و میگوید که قرارداد تنها به شایلاک اجازه گرفتن یکتکه گوشت آنتونیو و نه خون او را میدهد. ازاینرو اگر شایلاک قطرهای از خون آنتونیو را بریزد بر اساس قانون باید مجازات شود. شایلاک شکست میخورد و درخواست میکند که سه برابر مبلغ قرض به او داده شود. پورشیا این درخواست را رد میکند و اشاره به قانونی میکند که بر اساس آن چون شایلاک که یک غریبه و یک یهودی است، تلاش کرده است که جان یک شهروند را بگیرد و باید نیمی از ثروت خود را به دولت و نیمی را به آنتونیو بدهد و زندگی او در دست دوک باشد و بقیه اجرا. غیر از شباهت، این رابطه بین انگیزه باسانیو و بدهی خطرناک است که برانگیزاننده هامبانتاتو است. محرک باسانیو بیش از آنکه «عشق» باشد «نفس» است و پورشیا میانبُر او برای رسیدن به قله جامعه است. دوستش آنتونیو، تاجر پولدار موافقت میکند که وام را تضمین کند. این معامله با یک شرط معروف رخ میدهد: اگر آنتونیو نتواند وام را بازپرداخت کند، قرضدهنده تکهای از گوشت او را میگیرد.درباره سریلانکا، آن نجیبزاده جاهطلب «ماهیندا راجاپاکسا» است و پایان آن برای مردم سریلانکا آنقدر هم خوشایند نبود؛ زیرا این مردم هستند که هزینههای اقدام نسنجیده وی را میپردازند. راجاپاکسا از یک خانواده سیاسی برجسته در هامبانتوتازاده شد و پدرش به مدت تقریبا دو دهه در پارلمان سریلانکا خدمت کرد. وقتی راجاپاکسای پدر در سال ۱۹۶۷ درگذشت، تداوم سنتهای خانوادگی بر دوش ماهیندا گذاشته شد. در سال ۱۹۷۰، در سن ۲۴سالگی، او برای کسب کرسی پدرش در پارلمان رقابت کرد و برنده شد و به جوانترین عضو پارلمان در تاریخ سریلانکا تبدیل شد. او پیش از اینکه این پُست را واگذار کند، ۷ سال در آن مقام خدمت کرد و در تانگال به حرفه وکالت پیوست؛ تانگال یک شهر بزرگ ماهیگیری در منطقه هامبانتوتا بود. در سال ۱۹۸۳، راجاپاکسای جوان با «شیرانتی ویکرماسینگ» ازدواج کرد. او ملکه سابقه زیبایی بود که ارتباطاتش به او برای یافتن مناصب بالاتر کمک کرد. هیچکس نمیتواند راجاپاکسا را به فراموش کردن اینکه از کجا آمده است، متهم کند؛ زیرا او خودش هرگز در یادآوری اینکه از کجا آمده فرصت را از دست نمیدهد. او که جامه سنتی سفیدی به خود میپیچد، در نحوه بستن شال برجسته مارونیاش هم به ظاهر از عمویش الهام گرفته که وکیلی در هامبانتوتا بود. او نیز شالی قهوهای بر تن میکرد که نمایاننده و همرنگ نوعی ذرت بومی بود. راجاپاکسا خود را ناجی کشاورزان سریلانکا معرفی کرده است. این یک حرکت هوشمندانه برای سیاستمداری با پایگاهی روستایی است و به شکلی، این اقدام حتی زمانی که ثروتش در انظار عموم افزایش مییافت، ادامه داشت. او عاشق طلا و جواهرات است و بهخاطر در دست کردن ۸ انگشتری بهصورت همزمان، به او «ارباب حلقهها» میگویند. راجاپاکسا در سال ۱۹۸۹ دوباره وارد سیاست شد و برنده یک کرسی در پارلمان شد و بعدها بهعنوان وزیر کار و وزیر شیلات خدمت کرد. بهعنوان عضوی از کابینه، او پولهای دولتی را بهسوی پروژههای شخصی و دلبخواهی هدایت کرد از جمله تبدیل قلعه ساحلی مارتلو به موزه ماهیگیری. او همچنین وعده داد که کشتیهای بزرگ را به هامبانتوتا بیاورد. در سال ۲۰۰۲، راجاپاکسا رهبر حزب اصلی اپوزیسیون شد؛ چالشگری در انتظار بالاترین مقام کشور. در همان سال، دولت ائتلافی حاکم، به رهبری «چاندریکا کوماراتونگا» و «رانیل ویکرماسینگ» از یک طرح بزرگ توسعهای رونمایی کردند. طرح «بازیابی سریلانکا» که در دسامبر ۲۰۰۲ منتشر شد، سرنخهایی برای هرجومرجی بود که بعدها سر باز کرد. این بیشتر شبیه لیست آرزوها بود تا یک برنامه یا استراتژی منسجم. یک بخش از این سند خاطرنشان میسازد که توسعه بندر هامبانتوتا اولویتی «بلندمدت» است؛ درحالیکه بخش دیگری از آن میگوید که این طرح یک اولویت «میانمدت» است. بخشی از این سردرگمی ممکن است از این حقیقت برخیزد که این بندر بهصورت جزئی و دقیق موردمطالعه قرار نگرفته است. مطالعات امکانسنجی برای برنامهریزی پروژههای بزرگ ضروری است؛ اما آنها ترکیبی از هنر و دانش هستند که امکان اشتباهات صادقانه و دستکاری را فراهم میکنند. افراد معقول میتوانند درباره اینکه از کدام یک از فرضیات استفاده کنند و چگونه نتایج را تفسیر کنند، اختلاف داشته باشند. به شکلی کمتر عینی، این مطالعات میتوانند در راستای حمایت از اقدامات ترجیحی و مسیر در پیش گرفتهشده «ورز» داده شوند و اسپانسر همواره از گزینه دنبالکردن مطالعهای متفاوت برخوردار است. برنامه «بازیابی سریلانکا» خاطرنشان ساخت که SNC Lavalin، یک شرکت مهندسی کانادایی، امکانسنجی بندر را تکمیل میکند. ارزیابی پروژههایی که برای توسعه مناطق روستایی در نظر گرفته شده، خطرناک است. همچون دروازه «خورگوس» و «بندر گوادر» که در فصلهای ۳ و ۷ بررسی شدند، هامبانتوتا بهمثابه موتور تغییردهنده برای رشد تصور میشد. جذابیت آوردن فرصتهای اقتصادی به مناطق محروم آنقدر قدرتمند است که میتواند هزینههای مربوط را پنهان سازد. یک بندر جدید در یک منطقه توسعهنیافته اغلب نیازمند جادههای محلی و ملی بهتر است، تولید و توزیع برق و خدمات آبی است. بسیاری از این هزینهها در هزینه خود بندر گنجانده نمیشود و معمولا هنگام مقایسه سایتها برای بندر بهعنوان عیب تلقی میشوند.