جهان بینی رئیس جمهور آمریکا بررسی شد
بایدن در نقش روزولت
روزولت به ایالات متحده باز میگردد
«دانیل دادنی»، استاد علوم سیاسی در دانشگاه جان هاپکینز و «جی.جان ایکنبری»، استاد علوم سیاسی در دانشگاه پرینستون در مقاله مفصلی مورخ ۲ جولای در «فارن پالیسی» نوشتند، ترامپ در داخل کشور به شکل متجاوزانهای به دولت لیبرال مدرن و تعهد آن به «همه شمولی اجتماعی» مترقیانه حمله کرد.او بر برنامه کاهش مالیات، مقررات زدایی و برچیدن شبکه امنیت اجتماعی دوران ریگان پافشاری میورزید.او به دنبال نفی ایالات متحده چندگانهگرا بود و به جای آن ملی گرایی سفیدپوستان و بومیگرایی ضد مهاجرتی را پرورش میداد.برای دوستان قدیمی واشنگتن در دیگر دموکراسیهای لیبرال و در جاهای دیگر، چرخش ترامپ با تعجب، شوک و وحشت نگریسته شد.بسیاری در عجب بودند که آیا آمریکا هنوز آمریکاست؟
با ابتکارات جسورانه خارجی و داخلی دولت بایدن، ایالات متحده اکنون به سرعت در مسیری به همان اندازه متحولکننده اما کاملا متفاوت حرکت میکند.همانطور که بسیاری اشاره کردهاند، مجموعه طرحهای بزرگ پرزیدنت بایدن - از جمله «طرح مشاغل آمریکایی» و «طرح خانوادههای آمریکایی» - در مقیاس، تازگی و بلندپروازی تنها با واکنش دولت «فرانکلیندی.روزولت» به «رکود بزرگ» و بحران سرمایه داری جهانی در دهه ۱۹۳۰ قابل مقایسه است.رئیسجمهور آمریکا در پاسخ به واقعیت جدید وضعیت اضطراری آب و هوای سیاره زمین، تغییرات آب و هوایی را برای نخستین بار در رأس برنامههای داخلی و بینالمللی خود قرار داد.دولت بایدن همچنین به سرعت درصدد بازسازی همبستگی میان لیبرال دموکراسیها، پیشبرد حقوق بشر و تقویت نهادهای بینالمللی است.بایدن با تکیه بر سیاست دولتهای ترامپ و اوباما، چالش چین را هم در اولویت دستور کارهای سیاسی خود قرار داده است.بایدن با بازگشت به کتاب راهنمای واشنگتن در دوران جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، در جستوجوی ساخت آمریکایی است که از ظرفیت رهبری ائتلاف جهان آزاد علیه چالش این خودکامه جدید [چین] برخوردار باشد.هدف استراتژی جدید حمایت از آرمانهای آزادی در همه جا است در حالی که همزمان نشان میدهد دموکراسیها میتوانند بهطور موثری مشکلات بزرگ مدرنیته قرن ۲۱ را حل کنند. برنامه بایدن، مانند مدل اولیه قرن بیستم، تجدید حیات و بازسازی داخلی را با یک دستور کار بینالمللی جدید پیوند میدهد.تمرکز بایدن بر مبانی رو به زوال- فیزیکی و سیاسی - در داخل و خارج و بازسازی آنها برای مقابله با مشکلات نوظهور است.با سرمایهگذاریهای فدرال در زمینه زیرساختها، آموزش، و تحقیق و توسعه، برنامه بازسازی داخلی بایدن در خدمت هدف بینالمللی او برای کربنزدایی سریع از اقتصاد جهان است.هدف استراتژی بایدن نیز مانند مدل روزولت، همانا معکوس کردن موج رو به افزایش [حکومت های] غیر لیبرال و خودکامه جهانی با عمق بخشیدن و نوسازی لیبرال دموکراسی است.با این دستور کار، دولت بایدن برنامهای جسورانه برای گسترش و جوان کردن دولت لیبرال و برقراری دوباره رهبری بینالملل گرایانه جهانی در حل مشکلات ارائه کرده است.در حقیقت، بایدن به دنبال این است که نشان دهد نه تنها آمریکا هنوز آمریکا است بلکه آماده است تا دوباره آنچه را که قبلا با موفقیت انجام داده است، انجام دهد. دستور کار بایدن ادامه و نه خروج از مسیر اصلی موفقیت ایالات متحده در قرن بیستم و پس از آن است (و به صراحت هم خود را نشان میدهد)؛ مسیری است که بهطور اساسی مسیری «روزولتی» بوده است.با این حال، به طرز شگفتانگیزی، آدمی بیهوده به دنبال سنت روزولتی در میان مکاتب مختلف پر جنب و جوش سیاست خارجی ایالات متحده است؛ مکاتبی که بر مباحث معاصر ایالات متحده در میان محققان روابط بینالملل، مفسران و کارآموزان مسلط است.در نتیجه، هیچ سنت خودآگاهانهای در اندیشه سیاسی و بینالمللی وجود ندارد که در چارچوب آن برنامه بایدن به آسانی قابل فهم و ریشه تاریخی داشته باشد.با این حال، برنامه بایدن را باید گام بعدی در تکامل آن چیزی دانست که تاثیرگذارترین و موفقترین سنت قرن بیستمی ایالات متحده بوده است؛ سنتی که باید به عنوان سنت روزولتی برچسبگذاری شود.در بطن رویکرد روزولت، این تشخیص وجود دارد که بقا و موفقیت لیبرال دموکراسی به انجام اصلاحات دورهای سیاسی و نوآورانه نهادی در داخل و خارج بستگی دارد تا به سطوح بیوقفه در حال افزایش وابستگی متقابل و پیچیدگی ناشی از صنایع و انقلابهای فناورانه پاسخ دهد. وقتی آدمی به مکاتب معاصر رقیب و مختلف سیاست خارجی ایالات متحده مینگرد، نام بسیاری از روسای جمهور و شخصیتهای برجسته تاریخی را در برچسب آنها مشاهده میکند: الکساندر همیلتون، توماس جفرسون، اندرو جکسون، وودرو ویلسون و حتی جان کوئینسی آدامز.مکاتب دیگر در قالب «ایسم»ها شناخته میشوند: نومحافظهکاری، واقعگرایی، انزواطلبی، ضد امپریالیسم، آرمان گرایی و بینالملل گرایی لیبرال [بدیهی است که معادل فارسی این مکاتب آورده شد که فاقد «ایسم» است و غالبا با «گرایی» همراه است اما در زبان انگلیسی میتوان به رئالیسم، ایدهآلیسم، ضد امپریالیسم و...اشاره کرد].نامی که به طرز چشمگیری دیده نمیشود نام «روزولت» و هر مکتب فلسفیای است که ویژگیهای اساسی رویکرد روزولتی را به تصویر بکشد.با توجه به مسیر ایالات متحده و سیاست خارجی آن، این غیبت حتی آشکارتر است زیرا سیاستهای اجرا شده برگرفته از دستور کار روزولتی، بیشک تاثیرگذارترین، مهمترین و موفقترین دستورکارها در حرکت دادن ایالات متحده به اوج موقعیت و موفقیت تاریخی- جهانی خود بوده است.اساس صلح آمریکایی - پیشرفت بزرگ قرن بیستمِ پروژه لیبرال دموکراتیک به رهبری ایالات متحده در جهان- اگر بهطور مستقیم روزولتی نباشد، چیز دیگری نیست. درک ملزومات سنت روزولتی و تاثیر آن در قرن بیستم، منطق و جهت اصلی چرخشهای داخلی و خارجی بایدن را به طرز حیاتی روشن میکند.با درک این سنت، میتوانیم مبانی فکری برنامه بایدن را درک کنیم.نگاهی به تحولات معاصر از طریق نگرش روزولتی، روایتی از برتری نگاه بایدن نسبت به سایر مکاتب معتبر سیاست خارجی ارائه میدهد.در تداوم سنت مبهم و تکه تکه روزولتی، برنامه بایدن در زمینی قرار گرفته است که از نظر تاریخی اثبات شده و محکم است.نظمی که روزولت از دیگ رکود و جنگ بیرون کشید، پایه و اساس سیاستهای ایالات متحده در بقیه قرن بیستم و پس از آن بود و جانشینان وی در هر دو حزب، حک و اصلاحات و تعدیلات و تغییرات مهمی در آن اعمال کردند.با وجود پیشرفتهای مستمر مهم، نظم روزولتی نیز از بسیاری جهات مورد حمله قرار گرفته و پیشرفت آن را دشوار و در برخی مواقع ناقص کرده است.از زمان انقلاب ریگان در دهه ۱۹۸۰، تلاش برای خنثیسازی به فشاری برای برچیده شدن تبدیل شد؛ روندی که در دوران ریاستجمهوری ترامپ به اوج خود رسید.آن رویکرد بر خلاف این پس زمینه انقلاب روزولتی و دههها ضدانقلابیگری است که ماهیت برنامه بازسازی و تعمیمهای بایدن را روشن میکند.
سنت روزولتی
اینکه روزولت یک غول در تاریخ ایالات متحده است یک حقیقت است.وی در طول ۱۲ سال حضور بیسابقه خود در قدرت، بازسازی انقلابی نظم داخلی و جایگاه آمریکا در جهان را به انجام رساند.در داخل، دولت او تا حد زیادی «دولت لیبرال دموکراتیک» را بازسازی کرد و فعالیتها، منابع و دسترسیهایش را بسیار گسترش داد.در سطح بینالمللی، ایالات متحده از یک قدرت بزرگ منطقهای به یک ابرقدرت نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک جهانی تبدیل شد.این کشور در میان دموکراسیها به «هژمون»، رهبر جهانی یک اتحاد چند قارهای در زمان جنگ و بهطور کلی معمار و آغازگر مجموعهای از سازمانها و نهادهای جدید جهانی تبدیل شد.روزولت بیش از هر کس دیگر مبانی صلح آمریکایی را پیریزی کرد و آغازگر آن چیزی بود که «قرن آمریکایی» معروف شد.انقلاب روزولتی در توسعه لیبرالیسم مدرن و انترناسیونالیسم تعیینکننده بود، اما بر پیشینیان خود مانند «ناسیونالیسم جدید» تئودور روزولت و «آزادی جدید» ویلسون اتکا داشت و به نوبه خود، رویکرد جانشینان او نیز بر مبانی پیشینیان از جمله «معامله عادلانه» هریاس.ترومن و «مرز جدید» جان اف کندی و «جامعه بزرگ» لیندونبی.جانسون
بنا شد.این پروژهای سیاسی بود - که بایدن به آن بازگشت - که ایالات متحده را به اوج عظمت خود رساند. در اصل، سنت روزولتی لیبرالیسم و بینالمللی گرایی مبتنی بر درک ویژگیهای بدیع دنیای مدرن است.بینش اساسی این است که جهان - هم به لحاظ داخلی و هم به لحاظ بینالمللی - با سطوح بسیار بالاتری از وابستگی متقابل در عرصههای بیشتری نسبت به دورههای گذشته مشخص شده است.انقلاب صنعتی و تکنولوژیکی متعاقب آن، جهان معاصر را کاملا متمایز از حرکت گسترده تاریخ بشر کرده است.دنیای امروز با سرریزهای بزرگ و رو به رشد، عوامل خارجی و پیامدهای ناخواستهای مشخص میشود که وابستگی شدید متقابلی را در خشونت، اقتصاد و اکولوژی ایجاد کرده است.حرکت لیبرالیسم مدرن و انترناسیونالیسم لیبرال همانا تضمین، تامین و تحقق ارزشهای اصلی لیبرال در این شرایط صنعتی و جهانی بهشدت تغییر یافته است.لیبرالهای مدرن و بینالملل گرایان برداشتهای قدرتمندی از ارزشها و اهداف اساسی لیبرال دارند اما در تلاش برای پیوند دادن این تعهدات اساسی با مجموعهای جدید از تحولات جهانی متمایز هستند.در مقابل، رویکرد «سیاست واقع گرایانه» به سیاست که بر قدرت نسبی متمرکز است، نمیتواند تغییر موقتی را در سطوح مطلق قدرت به ثبت برساند که ناشی از مدرنیته صنعتی است.در این شرایط بسیار وابسته به هم، نظامهای «نظم گریز» و «بازار آزاد» به سادگی قادر به ارائه سازوکارهای مناسب و کافی برای مهار و همکاری نیستند.سنتهایی که در دنیایی با وابستگی متقابل کم به وجود آمده و شکوفا شدهاند، برای ارائه بینش و راهنمایی در دنیایی بسیار متصل به هم کاملا نامناسب هستند. سنت روزولتی بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد، زیرا بسیاری از مشکلات اصلی در سیاست جهانی- از گسترش سلاحهای هستهای و تغییرات آب و هوایی گرفته تا مهاجرت فراملی و مدیریت همهگیری کرونا- مشکلاتی مربوط به وابستگی متقابل هستند که از مرزها عبور میکند.برای پرداختن به این مشکلات- چه در سطح داخلی و چه بینالمللی- بینالملل گرایان لیبرال استدلال میکنند که همکاری و نهادها که آزادی همه را تا حدی محدود میکنند لازم هستند.پیگیری منافع عمومی و عملکرد موفق جوامع صنعتی مدرن نه تنها مستلزم به حداقل رساندن محدودیتها بلکه مستلزم ایجاد محدودیتهایی با پیکربندی و توزیع مناسب است.در دنیایی از وابستگی متقابل زیاد، تحقق امنیت و رفاه اولیه با محدودیتهای کمتر حاصل نمیشود بلکه با محدودیتهای هوشمندانهتر به دست میآید.این جهانبینی مدرنیستی و جهانی کاملا با رویکردهای واقعگرایانه و «بازار آزاد» بیگانه است.
ایجاد دولت لیبرال مدرن
چرخش و دگردیسی روزولتی بر به روزرسانی لیبرالیسم متکی است.با اتکا بر لیبرالیسم مونتسکیویی، آدام اسمیتی، جیمز مدیسونی و جان استوارت میلی، لیبرالهای قرن بیستمی مانند لئونارد هابهاوس، جان دیویی و جین آدامز به دنبال جوانسازی دولت به شیوههایی بودند که به جهان صنعتی جدید مشتمل بر شهرهای غول پیکر، شرکتهای قدرتمند، قشربندی شدید اقتصادی و پیچیدگی جوامعی راغبتر بودند که بهطور فزایندهای به مجموعهای از فناوریهای جدیدی وابسته هستند که جوانب زندگی را شکل میدهد.ماهیت این رویکرد جدید در برداشت دیویی از «مردم» به عنوان گروهی با وابستگی متقابل محدود میشود که دامنه این رویکرد زمانی تغییر میکند که فناوری تغییر کند.از این رو، مستلزم اشکال جدیدی از جامعه و دولت است.این سنت لیبرالیسم مدرن پراگماتیسم را به عنوان یک فلسفه به وجود آورد و بسیار تجربی و سازگار است.این به دانش و مهندسی مدرن به مثابه منابع ثروت، قدرت و اقتدار جدید مینگرد.بدون یک دولت تنظیمگر مدرن، آثار منفی صنعتی گرایی بیتردید آثار مثبت آن را تحت الشعاع قرار میدهد.در هر مرحله از اصلاح، لیبرالهای قدیمی و لیبرتارینهای معتقد به بازار آزاد استدلال میکردند که این تعدیلها و حک و اصلاحهای حکومت دموکراتیک اساسا فرسایش آزادی فردی است.اما لیبرالهای مدرن استدلال میکنند که شرایط جدید، دولت را ملزم میکند که ترتیبات جدیدی را برای تحقق آزادی و منافع عمومی ارائه دهد. از نظر اقتصاددانان لیبرال مدرن، مانند جان مینارد کینز و جان کنت گالبرایت، یک اقتصاد مختلط که سرمایه داری را با مقررات دولتی گسترده اما با دقت تدوین شده ترکیب میکند، هم برای شکوفایی سرمایه داری و هم برای تحقق سایر ارزشها و اهداف اصلی لیبرال دموکراتیک ضروری است.با افزایش قدرت فناوری صنعتی مدرن، دولت تنظیمگر مدرن رشد کرده تا بسیاری از عوامل جانبی منفی - از جمله آلودگی هوا، آلودگی آب، آلودگی صوتی و تخریب منابع- که رفاه انسان را تهدید میکند و مبانی پیشرفت و شکوفایی را از بین میبرد، مهار کند.وظیفه اساسی دولت لیبرال مدرن محافظت از شهروندان خود با تحت کنترل در آوردن نتایج علم و فناوری است.پروژه مدرن لیبرال با تعهد خود به آموزش جهانی و ایجاد نیروی کار ماهر در تلاش است تا اطمینان حاصل کند که توده عظیم مردم قادر به خودگردانی و شکوفایی اقتصادی هستند.جوامع سرمایهداری که به حال خود رها شدهاند با مزیتهای فراوان برای افراد اندک و فرصت و شرایط محدود برای بیشمار انسانها طبقهبندی میشوند.در حالی که دنبال کردن برابری کامل، نفسگیر و اجبارآمیز است، نابرابری شدید مشکلی ویژه برای نظمهای اجتماعی است که متعهد به تحقق آزادی هستند.پول، قدرت میآورد و زمانی که ثروت بسیار متمرکز شود، قدرت همچنین میشود.بازتوزیع از سوی دولت به نمایندگی از اکثریتی بزرگ تهدیدی برای جوامع آزاد نیست، بلکه برای حفظ آنها ضروری است.دموکراتهای لیبرال مدرن، نابرابری شدید را به مثابه مشکل مینگریستند.همانطور که روزولت گفت: «سلطنت طلبی اقتصادی» تهدیدکننده مبانی دموکراسی است.می توان با مالیات مترقیانه بر درآمد، سرمایه و ارث با آن به مبارزه برخاست.
انترناسیونالیسم روزولتی
لیبرالیسم از همان آغاز، از طرحهای سیاست خارجی در راستای تغییر نظم جهانی برخوردار بوده است.در چارچوب خانواده رویکردهای بینالملل گرایان لیبرال، بینالملل گرایی روزولتی در تاکید بر اینکه وابستگی متقابل جهانی روزافزون و زیاد تاثیراتی عمیق بر صلح، امنیت، رفاه، سرمایه داری، ثروت و محیط زیست داشته است متمایز است.از زمان روزولت به این سو، این نوع بینالملل گرایی لیبرال در حال توسعه و تحول تدریجی بوده است و برای حل مشکلاتی که در مخیله دولت او نمیگنجید، دست به ابداعاتی میزد.ظرف چند دهه، این پروژه با افزایش بسیار زیاد تعداد و نقش سازمانهای بینالمللی و تلاشهای چند جانبه برای حل مشکلات، نظم جهانی مدرن را شکل داده است.بینالملل گرایی روزولتی همچنین بر این اعتقاد استوار است که انقلابهای پی در پی صنعتی و تکنولوژیک ماهیت جنگ و صلح را عمیقا تغییر داده است.لیبرالهای اولیه به دنبال معاهدات و دیپلماسی برای تعدیل درگیریهای بینالمللی و کاهش شدت و فراوانی جنگ بودند.اما با ظهور جنگ صنعتی و پتانسیل بسیار بیشتر آن برای خشونت، لیبرالهای مدرن در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم بهطور فزایندهای استدلال کردند که نه تنها جلوگیری از جنگ و مهار خشونت مفید و سودمند است بلکه برای جلوگیری از فاجعه تمدنی بهشدت ضروری است.در دوران روزولت، این وابستگی متقابل جدید خشونت بهطور گستردهای در این ادعا مطرح شد که علم و فناوری مدرن موجب تولید و شکلگیری «یک جهان» شده است.با ظهور تسلیحات هستهای در دهه ۱۹۴۰، اجتناب از جنگ قدرتهای بزرگ و ایجاد معماریهای جدید محدودیتی، در پروژه بینالمللی لیبرال بسیار مهمتر شد.بینالملل گرایان لیبرال آمریکایی برای پاسخ به این خطرات جدید، یک دستور کار متمایز و گستردهای را برای بازسازی بینالمللی نهادین ایجاد کردند.جامعه ملل، سازمان ملل و رژیمهای کنترل تسلیحاتی که از ویژگیهای بارز سیاست جهانی در قرن بیستم بودند، همگی تلاشهایی از سوی لیبرالها برای انطباق با این واقعیتهای جدید بود.
در نگرش روزولتی، انقلاب صنعتی و گسترش جهانی سرمایه داری اشکال جدیدی از وابستگی متقابل را به وجود آورد که مستلزم وجود نهادهای اقتصادی جدید بینالمللی بود.اقتصاد جهان، مانند اقتصاد داخلی، به حمایتها و محدودیتهایی به دقت طراحی شده نیاز داشت.لیبرالهای روزولتی در پرتو اختلال گسترده و فقیر شدن ناشی از «رکود بزرگ»، برنامهای تکاملی برای هدایت و فعالسازی تجارت و امور مالی بینالمللی ارائه کردند.در پی جنگ جهانی دوم، لیبرالهای مدرن «صندوق بینالمللی پول»، «بانک جهانی» و «توافقنامه عمومی تعرفه و تجارت» را طراحی و به اجرا درآوردند که آخرین آنها در نهایت به سازمان تجارت جهانی تبدیل شد.این نهادهای بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم چارچوبی را برای بازگشایی و احیای اقتصاد جهان فراهم آوردند و زمینه را برای دوران طلایی رشد پایدار اقتصاد جهانی و گسترش سرمایه داری و رونق متعاقب آن در جوامع بسیار فقیر در سراسر جهان فراهم کردند.
گسترش تولیدات صنعتی و سرعت بخشیدن به رشد اقتصادی، به نوبه خود، مشکلات عمده جدیدی را در زمینه تخریب محیط زیست ایجاد کرد.ترقی خواهان لیبرال در اوایل قرن بیستم، حفاظت طبیعی مدرن و محیط زیست گرایی را ابداع کردند.روزولت اهمیت زیادی برای جنگلکاری و حفاظت از منابع طبیعی قائل بود.«یگان حفاظت غیرنظامی» او ترکیبی هنرمندانه از احیای محیط زیست، برنامه مشاغل و آموزش مدنی بود.در دوران پس از جنگ، آگاهی از ظرفیتهای محدود کره زمین برای تاب آوردن خواستههای مربوط به استخراج منابع و افزایش آلودگی، موج دیگری از نهادسازی را ایجاد کرد که معمولاتوسط بینالملل گرایان آمریکایی و دولت ایالات متحده هدایت میشد.در سطح بینالمللی، پروژه پارادایمی بینالمللگرایان لیبرال یک رژیم جهانی بسیار موثر برای محافظت از لایه ازن بود که ابتدا «کلره فلوروکربن ها» را در همه جای زمین مهار و سپس از بین میبرد.به تازگی، انتشار دی اکسید کربن و متان تاثیراتی جدی بر سیستم آب و هوایی سیاره به جا گذاشته است.باز هم واکنش بینالملل گرایان لیبرال جستوجو برای جلوگیری از یک فاجعه تمدنی با گستره جهانی است.