بخش دویست و هجدهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
«اگرچه ریگان با طرح این مساله بهعنوان نزاع میان خیر و شر دورتر از این بود که استدلال کند این نزاع را تا پایان به انجام رسانده است» هرچند او باوری راسخ داشت که براساس آن معتقد بود اجازه نداده سخنانش از واقعیت فاصله بگیرند. در عوض کیسینجر میگفت که او «بنیانی را برای یک دوره گفتوگوی بیسابقه میان شرق و غرب پایهگذاری کرده»؛ همان چیزی که چند سال قبلتر «دتانت» نامیده میشد. به نوشته کیسینجر، «با پایان ریاستجمهوری ریگان، دستور کار شرق - غرب به الگوی دوره دتانت بازگشته بود.» هربار که ریگان با گورباچف مینشست و با او جوک تعریف میکرد، به سیاست تغییر رژیم محافظهکاران ضربهای وارد میشد و یک مورخ گزارش داده است که «هرچه بیشتر دوره ریاستجمهوری ریگان به طول میانجامید، نومحافظهکاران هم ناراضیتر میشدند.»
اما تعداد آنها هرگز زیاد نبود و قرار نبود پایگاه پوپولیستی ریگان بهدلیل نرمبودن در برابر کمونیسم تغییر کند. کیسینجر با حسادتی تغییر چهرهداده ابراز کرد که ریگان «انعطافپذیری دیپلماتیکی را به نمایش گذاشت که محافظهکاران هرگز در رئیسجمهور دیگری نمیبخشیدند»؛ آن رئیسجمهور دیگر نامش ریچارد نیکسون بود. کیسینجر، ریگان را از افراطگرایی گولدواتریاش، آرمانگرایی ویلسونیاش و ایوانجلیکالیسم نومحافظهکارانهاش تهی کرد. مورخان ممکن است همیشه در مورد معنای ریاستجمهوری ریگان بحث کنند اما کیسینجر به نتیجهگیری خود رسیده بود: در ارزیابی کیسینجر، ریگان جدا از ضدکیسینجری بودنش، هنری کیسینجری در لباس گرگ بود. کیسینجر حتی آماده قبول این مساله بود که در آرزوی خود برای کاهش تنشهای جنگ سرد، او در مساله دتانت زیادهروی کرده است و اینکه سبک و سیاق تقابلجویانهتر ریگان یک اقدام اصلاحی مفید بوده است. او نوشت: «همانطور که سالهای حضور ریگان نشان خواهد داد، یک سیاست جسورانهتر در قبال اتحاد شوروی چیزهای زیادی برای ارائه و توصیه داشت.» زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، تقریبا همین را گفت: «همانطور که تجربه دولت ریگان نشان میدهد، مزیت واقعی ابتدا برای حفظ اعتبار بهعنوان یک غول تندرو و سپس نرمکردن موضع خویش وجود دارد.» دو تحلیلگر مستقل موافق بودند. «آناتول لیون» و «جان هولسمان» نوشتند که درشتگویی ریگان در دوره اول ریاستجمهوریاش به او «پوششی سیاسی» داد تا در دوره دومش همچون جورج کنان عمل کند. اما در مورد هشدارهای مکرر کیسینجر چطور که میگفت آیا روسها میتوانند زیاده از حد تحتفشار قرار بگیرند بدون اینکه بحرانی برای همکاری با ابرقدرت و ثبات جهانی به وجود آورند؟ این مساله چقدر جسورانه بود؟ آیا ریگان میدانست؟ هرکسی که بهدنبال پاسخ دقیق به این پرسشها باشد، به کوچهای بنبست میرسد. حتی پس از آنکه تمام دادهها جمعآوری شد، تحلیلهای استراتژیک کامل شد و سناریوها اجرایی شدند، هر سیاستی منوط خواهد بود به غرایز کسی که تصمیمگیری میکند.