بخش دویست و دوم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
با این حال، در محیط تغذیه شده با دتانت، هر دو طرف اراده برای یافتن نقاط مشترک در شرایط بسیار دشوار را کشف کردند. همانطور که کیسینجر گفت، «سالت» گام اساسی بهسوی یک جهان صلحآمیزتر بود؛ «ما با فرصتی مواجهیم که ۲۵ سال پیش یا حتی یک دهه پیش ممکن نبود.» اما با یک هشدار چنین نتیجهگیری کرد: «اگر این فرصت از دست برود، دیگر چنین لحظهای به این زودیها در دسترس نخواهد بود. در حقیقت، شاید دیگر هرگز روی ندهد.»
چه کسی میتوانست به تماسهای روزافزون میان شوروی و آمریکا که کیسینجر شرح میداد یا به تنشهای کلی تخفیف یافته که از سوی سیاست دتانت نمایندگی میشد، اعتراض کند؟ پاسخ این بود: فقط در مورد همه. دتانت، چنانکه بسیاری از محققان تشریح کردهاند، در برابر سنتهای دیرینه آمریکایی به پرواز درآمده و در تعصبات آمریکایی ریشه دوانده است. یکی میگفت، این «تقریبا غیرممکن است که در خانه دادوستد شود.» دتانت و اصول بزرگتر سیاست واقعگرایانهای که این مفهوم از آن ریشه گرفته، مستلزم آشنایی با وضع موجود جنگ سرد بهخاطر مذاکره و ثبات جهانی است. این به معنای سازش با دیکتاتورهای کمونیست در مسکو و پکن بهجای تلاش برای ساقط کردن آنها از طریق تغییر رژیم است. بدتر اینکه، این میپذیرد که دولتهای خصم قوی باقی خواهند ماند زیرا توازن قدرت - نه استیلای آمریکا - راهی برای مذاکره صلحآمیز نزاعها بود. دتانت میپذیرفت که حتی دشمنان هم منافع مشروعی دارند. نیکسون بهصراحت بیان میکرد که یک شوروی و چین «قوی و سالم» در خدمت اهداف سیاست خارجی آمریکاست. همانطور که جان استوسینگر توضیح داد، در طرز فکر کیسینجر «پیروزیها و شکستها فقط به جنگهای دیگر ختم شده است. فقط توافق بدون پیروزی یا شکست میتواند موجب ثبات شود» زیرا دشمنان آمریکا در آن صورت به نوبه خود بهعنوان کارگزاران عمل میکنند و گزینههایی بهوجود میآورند که به تصورشان برای خودشان سودمند بود. منتقدان گله میکنند که شورویها فقط به این دلیل با دتانت موافقت کردند که انجام آن به نفعشان بود. کیسینجر پاسخ میداد که شورویها با چیزی که به نفعشان نباشد موافقت نمیکنند.