تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
آرنت تاکید داشت که آمریکاییها اگر تصور کنند که نهادهای سیاسیشان به معنای برقراری دموکراسی است دچار توهم هستند. این هرگز هدف پدران پایهگذار نبوده است؛ پدرانی که آثار یونانیان باستان را به دقت خوانده بودند و به همان اندازه نگران استبداد اکثریت بودند؛ همان طور که پناهندگان آلمانی- یهودی از رژیم محبوب و پوپولیست هیتلر گریختند. آنها همفکر و همنظر بودند. آرنت با تحسینی شگفتآور از پدران پایهگذار آمریکا بانگ برآورد که آنها «چه جور مردانی بودند» و چقدر در دوران مدرن، با اخلاق برابری خواهانه دموکراتیکش، شناخت اندکی از آنها وجود دارد. این تازهوارد احساس الزام میکرد که برای هموطنان آلمانی- یهودی خود تاریخ راستین سرزمینشان را بازگو کند. «اگر باور داشته باشید که آنچه در اینجا داریم دموکراسی است، این یک اشتباه بزرگ است؛ اشتباهی که در آن بسیاری از آمریکاییها سهیم هستند. آنچه در اینجا داریم حکومت جمهوریخواهان است و پدران پایهگذار بیشترین نگرانی را در مورد حفظ حقوق اقلیتها داشتند». این سخنان در آن زمان طنین آشنا اما عجیب داشت، هرچند از زاویهای سیاسی بسیار دور از آرنت و دوستانش نشأت میگرفت. «یک جمهوری نه یک دموکراسی» شعار اصلی مرتجعین افراطی و احمقی بود که حول «جامعه جان برچ» طی دهه ۱۹۵۰ و پس از آن گرد آمده بودند. اما با این وجود آرنت «با تاکیدش» بر آزادی فردی، زبان مشترک و حتی نگرانیهای بلندمدت از راست افراطی (او هرگز نمیتواند با یکی از آنها اشتباه گرفته شود) «نه با» تحقیرش نسبت به بورژوازی، نفع و علاقه شخصی به پول، حمایت از اتحادیههای تجاری، هویتپذیریاش با افراد ضعیف و آسیبپذیر، «ضدِ ضدِ کمونیسم گراییاش»، کثرتگرایی مصمم او و تحسین وی از مهاجرت به مثابه ابزاری که به واسطه آن ایالات متحده همواره خود را احیا و جوان میسازد شناخته میشود. او میگفت «شکوه» این کشور «در واقعیتی ریشه دارد که از آغاز این نظم جدید خود را از جهان خارج مجزا نکرده و نبریده است». (او همچنین گفت که تلاش برای برابر ساختن آزادی با تشکیلات اقتصادی آزاد
[free enterprise] «یک دروغ هیولایی و عظیم» است).
پدران پایهگذار به باور خود سیستمی مبتنی بر تفکیک قوا – که میتواند ترس آنها از حاکمیت اکثریت هم خوانده شود- برقرار کرده بودند. آرنت تایید کرد: «تنها تفکیک قوا میتواند ضامن حاکمیت قانون باشد» زیرا فقط زمانی که پایههای متمایز و تفکیک شده قدرت وجود داشته باشد، بحث عقلانیت و ترغیب در فرآیند حکمرانی یا حاکمیت میتواند جایی پیدا کند؛ هیچ منبع واحدی که حاکمیت ظالمانه را اعمال کند نمیتواند بدون توسل به تبادل آزادانه ایدهها و ابزار عقل به دیگران دیکته شود. در سطح ملی، قانون اساسی یک ساختار افقی سهگانه از قوای مقننه، مجریه و قضائیه را ارائه داد، اما همچنین یک ساختار عمومی از حقوق ایالتها را هم ارائه داد و نزد آرنت، اهمیت این تفکیک برای حفظ آزادی و قانون کم نبود. آرنت میگفت لیبرالها مایلند که ارزش حقوق ایالتها را به حداقل برسانند. آرنت اصرار داشت که این اقدام «یک خطای خطرناک» است. (او بر خلاف بسیاری از چپها افزود که «تمام اینها ارتباطی با لیبرال یا محافظه کار بودن ندارند). باید توازنی میان ایالتها و «قدرت فدرال» وجود داشته باشد. او حتی آماده بود به «جان سی. کالهون» اشاره کند: «کالهون بیتردید راست میگفت وقتی بیان کرد که در مسائل مهم ملی «همزمانی یا رضایت بخشهای مختلف جامعه» پیششرط حکمرانی مبتنی بر قانون اساسی است.»
به ناچار، او به سوی بحث در مورد نژاد و حقوق مدنی سوق داده شد که در مقاله سال ۱۹۵۹ با عنوان «تاملاتی در مورد لیتل راک» [Reflections on Little Rock] به آن اشاره کرده بود. اگرچه این مقاله امروز معمولا نادیده گرفته میشود- به ویژه از سوی هوادارانش- اما آشکارترین و شاهکارترین اثر او بود. به استثنای کتاب آیشمن، هر چیز دیگری که او نوشت موجب انتقادات بسیار و حملات بسیار شخصی نشد. او به یاسپرس میگفت هیچ یک از دوستانش با او موافق نبودند؛ برخی «واقعا عصبانی» بودند. این مقاله در اصل برای مجله Commentary نوشته شده بود که خود این مجله آن را سفارش داده بود و سپس برای انتشار آن «جا زدند» و کارشکنی کردند. مجله سوسیالیستی Dissent که یک سال بعدتر آن را منتشر ساخت، با آن همچون یک «بمب ساعتی و در حال تیکتیک کردن» رفتار کرد. مسوولان این مجله گامی غیرمعمول در انتشار این مقاله برداشتند و ضمن یک توضیح مقدماتی که همه چیز بر عهده نویسنده است میان خود با آرنت و مقالهاش فاصله گذاشتند تا اگر اعتراضی صورت گرفت دامان آنها آلوده نشود. این اقدام پیش از آن بود که خوانندگان حتی مجالی برای تصمیمگیری بیابند. در مقدمه آنان چنین آمده بود: «ما این مقاله را منتشر میکنیم نه به این دلیل که با آن موافقیم بلکه بر عکس، به این دلیل که به آزادی بیان اعتقاد داریم حتی برای دیدگاههایی که از نظر ما کاملا اشتباه است». مسوولان مجله حتی پا فراتر گذاشته و گام احتیاطآمیز دیگری دنبال کردند و آن دو «نفی نامه» دیگر بود تا از آتش نظرات انتقادی او در برابر دیدگاههای مخالف مصون بمانند و اگر کسی انتقادی کرد یا سخنی گفت، انگشت اتهام به سوی آنها روانه نشود. به سختی میتوان گفت که این مجله با برخورد «خفهکننده» با مقاله آرنت لطفی به او کرده باشد. تقریبا چنین به نظر میرسد که آنها این مقاله را به مثابه نمونهای از «چگونه نیندیشیدن» به گروگان گرفته بودند.