تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
کیسینجر در سال ۱۹۲۳ در جمهوری وایمار بهعنوان کودکی با نام «هاینز» زاده شد؛ برادرش والتر یک سال بعد به دنیا آمد. با وجود تورم وحشتناک و افزایش تنشهای اجتماعی در تمام کشور، اما زمان خوبی برای خانواده بود. خانواده کیسینجر در فورت (باواریا) اسکان گزیدند که شهری ۷۰ هزار نفری بود و هیچ جای بهتری برای یهودیان آلمان [به جز فورت] وجود نداشت. یک محقق میگوید: «با بزرگ شدن و پرورش یافتن در فورت طی دهه ۱۹۲۰، فرزندان کیسینجر احتمالا چشمانداز بهتری نسبت به همتایانشان در پاریس، لندن یا حتی نیویورک داشتند». فورت یک مرکز تولیدی بود که مبلمان، رنگ، اسباب بازی، مداد و بسیاری از کالاها را تولید میکرد؛ حدود ۸۰ کارخانه فقط آینه تولید میکردند. صنعتی شدن مشکلات معمول را به همراه آورد؛ یک نویسنده فورت را «شهر دوده، شهر هزاران دودکش و شهر ماشینآلات مهیب و چکشها» مینامید. اما با ۱۰ مرکز بانکی و تجاری، موفقیت هم به همراه آمد و نمایشگاههای تجاری اش خریداران را از منطقه به خود جذب میکرد.
در سال ۱۹۰۰، یک فروشگاه معروف با ۴ طبقه بلندِ مجلل، درهای خود را به روی ساکنان محلی گشود و وعده کالاهایی داد که «ارزان اما خوب» است. یهودیان فورت، عمدتا طبقه متوسط و حدود ۳ هزار خانواده مقتدر در آغاز قرن بیستم، در موفقیت این شهر سهیم بودند و در زندگی مدنی آن مشارکت داشتند. جامعه ریشههای عمیق داشت که به سال ۱۵۲۳ عقب میرفت. اولین کنیسه فورت در سال ۱۶۱۷ ساخته شد و در قرن بیستم این شهر منزلگاه هفت خانه عبادی برای یهودیان بود. در منطقه، فورت به خاطر روشهای آسانگیرانهاش و استقبال از روحیه تساهل معروف و شناخته شده بود. یهودیان اخراج شده از نورمبرگ و وین به جایی که «جودن اشتات» یا «مرکز معنوی» برای یهودیان اروپای مرکزی معروف بود پناه میبردند که به گفته برخی برابر با متروپولیسهایی مانند هامبورگ و فرانکفورت بود؛ «اورشلیمِ باواریا» که دیگر نگو و نپرس. این جامعه مبادرت به ساخت مدارس، کتابخانهها و حتی «خانه هنرمندان» کرد. یک بیمارستان یهودی در قرن هفدهم تاسیس شد و یک یتیمخانه یهودی- اولین یتیمخانه در کل آلمان- در قرن هجدهم. یهودیان حق رأی برای انتخاب شهردار داشتند و در سالهای بعد بهعنوان قاضی و اعضای شورای محله و منطقه به خدمت گرفته شدند. برخی ترجیح دادند با بزرگان ازدواج کنند و برخی شیوه ادغام به گونهای دیگر را پذیرفتند. یک محقق نوشته است: «در تاریخ یهودیان آلمان، فورت موقعیت منحصر به فردی را اشغال میکند».
«لوئیس»، پدر کیسینجر، از یک روستای کوچک در سال ۱۹۰۵ وقتی ۱۸ ساله بود وارد این محیط میهماننواز شد تا شغل معلمی را دنبال کند. او با «پل استرن»، دختر یک تاجر ثروتمند در سال ۱۹۲۲ ازدواج کرد و آنها یک سال بعد تشکیل خانواده دادند. اگرچه لوئیس یک یهودی هوشیار بود اما در یک مدرسه دولتیِ غیرمذهبی تدریس میکرد جایی که میزانی از آداب و رسوم اداری که از یک آلمانی حرفهای انتظار میرفت را از خود نشان داد. اما او همچنان مهربان و دلسوز بود، به دور از کلیشههای یک ناظر عبوس و سختگیر انضباطی که دمِ درِ کلاس درس با اخم میایستد. وقتی شاگردانش لقب «کیسوس» به او میدادند او سرگرم میشد و وقتی هم دانش آموزانش او را اندکی اذیت میکردند یا سر به سرش میگذاشتند و با او شوخی میکردند، روابطی مهربانانه با آنان داشت. برخی دختران حتی به او نظر داشتند. وقتی هاینز (هنری) متولد شد، دانش آموزان لوئیس پولی جمعآوری کردند تا برای معلم خود هدیهای بخرند. دوستانش این مرد معتدل و دارای اعتماد به نفس را مردی توصیف میکردند که حتی آزارش به مورچه هم نمیرسید.
حتی همسرش هم او را مردی «همچون کودک» توصیف میکرد. پسرش هنری بعدها در مورد پدر میگفت که «او حتی تصوری از بدی هم نداشت و نمیتوانست داشته باشد». و چرا باید چنین تصوری داشته باشد؟ لوئیس فردی مورد احترام، آرام و خوشحال بود. دنیای او دنیایی معقول و معنیدار بود به گونهای که اگرچه یک یهودی ارتدوکس شنبهها دست به قلم و کاغذ نمیبرد، اما او از کنارهگیری قیصر در سال ۱۹۱۸ اظهار تاسف کرد و طی دهه ۱۹۲۰ به «حزب مرکز» (Center Party) رأی داد که بازوی سیاسی کاتولیکهای باواریا و بعد پیشگام دموکرات مسیحیهای آلمان مدرن شد. مارکسیسم هیچ جذابیتی برای او نداشت. آنها که او را در آلمان میشناختند نمیتوانستند تصور کنند که او حتی مدافع سوسیال دموکراتهای چپگرا باشد. انقلاب آخرین چیز در ذهن او بود. از آنجا که او معلم بود، از جایگاه یک کارمند ارشد کشوری برخوردار بود که او را مملو از غرور میساخت. او روابط خوبی با همسایگان مهربان خود داشت، یک مشارکت جوی مشتاق در انجمنهای مدنی بود، یک مومن راسخ به فضایل آلمان بود و یک ملیگرای وفادار بود که دلیلی نداشت فکر کند سیاستهای محافظهکارانهاش با باورهای مذهبیاش در تضاد است. او اساسا فردی معصوم و بیگناه بود اما تجربهاش طی دوران امپراتوری و دوران وایمار فضایی برای شکوفایی آن معصومیت به دست داد. وقتی او از تبعیدگاه خود در آمریکا به سالهای حضورش در فورت مینگریست، لوئیس آن دوران را «خوشترین سالهای شغل حرفهایام» مینامید.