بخش سی و نهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
در مواجهه با تمام اینها، آیا دلیلی وجود دارد که ما هیتلر را در جهان ذهنی خودش در نظر بگیریم [به این معنا] که او به نوعی دموکرات یا تریبون معتبر «مردم» بود؟ یک سنت طولانی فلسفی به ما هشدار میدهد که هیچ ارتباط لازمی میان دموکراسی و آزادی فردی وجود ندارد. توکویل نوشت:«آزادی در برهههای مختلف و در اشکال مختلفی در جهان ظاهر شده است... این آزادی محدود به دموکراسیها نیست». در واقع، نزاع میان آزادی و دموکراسی تقریبا مشخص است، آنگاه که یک اکثریت بسیج شدهای ستم کردن بر اقلیت ناتوان را بر میگزیند. توکویل همچنین نوشت:«اگر نهادهای آزاد آمریکا هم نابود شود، این رویداد هم به قدرت مطلق اکثریت نسبت داده میشود». در هر صورت، وقتی هیتلر اعتبار دموکراتیک خود را تایید کرد، ما نباید هیتلر را در دنیای خودش ببینیم. نگاهی به ظهور او در قدرت، آنچه باید بدانیم را به ما نشان میدهد: یعنی اینکه هیتلر فقط یک سیاستمدار دموکرات که بر روی خطابهها و فصاحت سخنرانی برای جمع آوری آرا کار میکند نیست بلکه یک فرد باهوش و خلاق است که بهتر از همه دریافته بود چگونه کاری کند که فرآیندهای انتخاباتی برای او مُثمرِ ثمر باشد. کیسینجر میتوانست از تحصیلات کلاسیک خود - در مورد متفکرانی از افلاطون تا توکویل- استفاده کند تا نگرانیهای خود در مورد خطرات دموکراسی بی بند و باری که هیتلر تجسم آن بود را استوارتر سازد. اما بیش از آن، او میتوانست از تجربه شخصی خود به عنوان فرزند وایمار و سالهای اول رایش سوم استفاده کند. او در هنگام ویرانی دموکراسی آلمان حاضر بود و هزینه شخصی گزافی پرداخت.