ریشههای نظم سیاسی از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
انسانها ماهیتا نه فقط خواهان منابع مادی که خواهان شناسایی هم هستند. شناسایی یعنی تصدیق کرامت یا ارزش انسان دیگر یا آنچه «منزلت» یا «شأن» شناخته میشود. تقلا برای شناسایی یا شأن معمولا خصلت متفاوتی از تقلا بر سر منابع دارد چرا که شأن نسبی است نه مطلق یا به تعبیر «رابرت فرانکِ» اقتصاددان، یک «خیر موقعیتی» است. به تعبیر دیگر، فرد میتواند منزلت و شأن بالایی داشته باشد فقط در صورتی که همگان جایگاه و شأن پایینتری داشته باشند. بر خلاف بازیهای جمعی یا دستاوردهای تجارت آزاد که حاصل جمع مثبت است و به هر دو بازیگر اجازه برنده شدن میدهد اما تقلا بر سر «جایگاه نسبی» بازیِ حاصل جمع صفر است که در آن یک دستاورد برای یک بازیگر ضرورتا باخت بازیگر دیگر است. حجم زیادی از سیاستهای انسانی حول تقلا برای شناسایی میشود. این نهتنها در مورد سردودمانهای چینی که به دنبال منشور آسمان بودند مصداق داشت بلکه در مورد شورشیان زبونِ دهقان هم صادق بود که زیر بیرقهایی مانند دستارسرخها یا دستارزردها یا کلاه قرمزهای فرانسوی در پی عدالت بودند. قبایل عرب قادر به حل اختلافات خود بودند و بیشتر بخشهای آفریقا و خاورمیانه را فتح کردند زیرا به دنبال شناسایی برای مذهب خود یعنی اسلام بودند چنان که جنگجویان اروپایی، «دنیای جدید» را زیر بیرق مسیحیت فتح کردند. در دورههای اخیرتر، ظهور دموکراسی مدرن، جدا از مطالبه شناسایی برابر که در بطن آن است غیرقابل درک است. در انگلستان، یک تحول مترقیانه در طبیعت مطالبات برای شناسایی وجود داشت: از حقوق قبیله یا روستا گرفته تا حقوق مردان انگلیسی و تا حقوق انسانهای لاک. مقاومت در برابر وسوسه تقلیل انگیزه انسانی به تمایل اقتصادی برای منابع مهم است. خشونت در تاریخ انسانی اغلب از سوی مردمی انجام گرفته که نه در جستوجوی ثروت مادی که در پی شناسایی بودهاند. درگیریها و نزاعها فراتر از زمانی که معنای اقتصادی داشته باشند ادامه مییابند. شناسایی گاهی به ثروت مادی مربوط است اما در زمانهای دیگر به هزینه ثروت مادی رخ میدهد و این یک سادهسازی بیش از حد غیرمفید است تا آن را نوع دیگری از «سودمندی» ببینیم.
اندیشهها به مثابه علت
بسط یک نظریه معنیدار توسعه سیاسی بدون بحث در مورد اندیشهها به مثابه علل اساسی تفاوت جوامع و دنبال کردن مسیرهای توسعهای مشخص از سوی آنها غیرممکن است. از لحاظ علوم اجتماعی، آنها متغیرهای مستقل هستند یا در ترمینولوژی لاکپشت، آنها لاکپشتهایی هستند که به شکل کُپهکُپه در آمدهاند که ضرورتا بر پُشتِ لاکپشتهای دیگرِ مرتبط با اقتصاد یا محیط فیزیکی نمیایستند. مردم در همه جوامع بشری «مدلهای ذهنی از واقعیت» را ایجاد میکنند. این مدلهای ذهنی علیت را به مولفههای مختلفی – گاهی مولفههای غیرملموس و نامرئی - نسبت میدهند و کارکردشان همانا خواناتر ساختن، پیشبینیپذیرتر ساختن و دستکاری آسانترِ جهان است. در جوامع کهنتر، این نیروهای غیرملموس و نامرئی عبارت بودند از ارواح، شیاطین، خدایان یا طبیعت و امروزه آنها عبارتند از تصوراتی مانند گرانش، تشعشع، خویشنفعیِ اقتصادی، طبقات اجتماعی و امثال آن. تمام اعتقادات دینی یک مدل ذهنی از واقعیت را میسازند که در آن رویدادهای قابل مشاهده به نیروهای مرئی تاریک یا نیروهای غیرمرئی نسبت داده میشود یا علت آن رویدادها این نیروها شمرده میشوند. لااقل از زمان «دیوید هیوم»، ما پی بردهایم که راستیآزمایی و اثبات علیت از طریق دادههای صرف تجربی میسر نیست. با این حال، با ظهور علم طبیعی مدرن، ما به سوی نظریههای علیت حرکت کردهایم که لااقل میتوانند یا از طریق آزمایشهای کنترل شده یا تحلیل آماری ابطال شوند. با روشهای بهتر آزمودن نظریههای علیت، انسانها میتوانند بهطور موثرتری در محیط زیستشان دست ببرند و برای مثال، به جای استفاده از خون قربانیان فداکار برای افزایش بازده محصول، از کودها و آبیاری استفاده کنند. اما هر جامعه بشری معلوم و شناختهشدهای گونهای از مدل علی از واقعیت را به وجود آورده و نشان میدهد که این یک قوه طبیعی است تا اکتسابی. مدلهای ذهنیِ مشترک- به ویژه مدلهایی که شکل یا قالب دین را به خود میگیرند- در تسهیل کنش جمعی بزرگ-مقیاس حیاتی هستند. کنش جمعیِ صرفا مبتنی بر منافع شخصیِ عقلانی در تبیین میزان همکاری اجتماعی و نوع دوستیای که معمولا در جهان وجود دارد کاملا ناکافی است. اعتقاد مذهبی به انگیزه بخشیدن به افراد برای انجام کارهایی که مایل به انجامش نیستند در صورتی که فقط علاقهمند به منابع یا رفاه مادی باشند کمک میکند، چنان که در مورد ظهور اسلام در عربستانِ قرن هفتم مشاهده کردیم. اشتراک «اعتقاد» و «فرهنگ» با ارائه اهداف مشترک و تسهیل در راه حل مشارکتی برای مشکلات مشترک، همکاری را بهبود میبخشد. بسیاری از مردم، با مشاهده نزاعهای مذهبی در دنیای معاصر، رویکردی خصمانه به دین یافتهاند و دین را منبع و سرچشمه خشونت و ناشکیبایی مینگرند. در دنیای محیطهای همپوشان و متکثر مذهبی، این به وضوح میتواند یک مساله باشد. اما آنها نتوانستند دین را در متن تاریخی گستردهترش قرار دهند، جایی که دین یک مولفه مهم در مجاز ساختن همکاری اجتماعی وسیعی بود که از «خویشاوندی» و «دوستان» به مثابه منبع روابط اجتماعی فراتر میرفت. افزون بر این، ایدئولوژیهای سکولاری مانند مارکسیسم- لنینیسم یا ناسیونالیسم که موجب تغییر جایگاه اعتقادات دینی در بسیاری از جوامع معاصر شدهاند به خاطر باورهای هیجانانگیزی که ایجاد میکنند شاید به همان اندازه مخرب و مهلک بودهاند.