ریشه‌های نظم سیاسی از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه

دانمارکی‌ها برای رسیدن به جایگاه امروزشان چندین جنگ با همسایگانشان از جمله با سوئد و پروس و نزاع‌های مدنی خشونت‌باری در قرون هفدهم و نوزدهم داشتند. اما نه جنگ داخلی طولانی وجود داشت، نه جنبش محصور شده‌ای بود، نه جباریت مطلقه‌گرایانه‌ای به‌چشم می‌خورد، نه فقر کُشنده که ارمغان صنعتی شدن اولیه باشد. این کشور همچنین یک میراث به‌مراتب ضعیف‌تری از نزاع طبقاتی داشت. داستان ظهور دموکراسی دانمارکی مملو از حوادث تاریخی و شرایطی است که قابل‌تکرار در جای دیگری نیست. دانمارکی‌ها مسیر بسیار متفاوتی را نسبت به انگلیس برای رسیدن به دموکراسی لیبرال مدرن اتخاذ کردند اما در آخر به جایگاه بسیار مشابهی با انگلستان رسیدند.

درک شرایط پیچیده تاریخی که در ابتدا این نهادها در آن شرایط خلق شدند می‌تواند به ما در درک این مساله کمک کند که چرا گذار و تقلید از آنها حتی در شرایط مدرن دشوار است. گاهی یک نهاد سیاسی در نتیجه دلایل غیرسیاسی پا به هستی می‌گذارد (یک اقتصاددان می‌گوید که این مولفه‌ها برای سیستم سیاسی برون‌زا هستند). ما در گذشته چندین نمونه از این را دیدیم. برای نمونه حقوق مالکیت را در نظر بگیرید که نه فقط به دلایل اقتصادی که به این دلیل ظاهر شد که دودمان‌ها به جایی برای دفن نیاکانشان و آرامش ارواح مردگانشان نیاز داشتند. به همین ترتیب، حرمت حاکمیت قانون به لحاظ تاریخی به ریشه‌های شرعی و مذهبی قانون وابسته بود. خود دولت در چین و اروپا در نتیجه انگیزه‌های ناامیدانه خلق شده به واسطه جنگ‌های بی وقفه پدید آمد؛ چیزی که نظام بین المللی معاصر به دنبال سرکوب آن است. بنابراین، تلاش برای ایجاد مجدد این نهادها بدون کمک این مولفه‌های برون‌زا یک کشمکش سرسختانه است. من برخی از موضوعات و مضامینی که به روایت تاریخی توسعه سیاسی پرداخته‌اند و در این کتاب ارائه شده را خلاصه خواهم کرد و می‌کوشم تا از آنها چکیده‌ای از نظریه توسعه سیاسی و زوال سیاسی را استخراج کنم. این تلاش ممکن است به نظریه واقعی پیش‌بینانه منجر نشود زیرا نتایج، حاصل مولفه‌های بسیار در هم تنیده‌ای است. افزون بر این، یک مساله لاک‌پشتی هم وجود دارد: مساله لاک‌پشتی که به‌عنوان یک مولفه تبیینی انتخاب می‌شود همواره بر لاک‌پشتی که بر پشت دیگری استراحت می‌کند متکی است. یکی از دلایلی که من این جلد را با روایت وضع طبیعی و بیولوژی انسانی شروع کردم این است که این یک نقطه شروع روشن است؛ یک مبنای لاک‌پشتی که می‌توان روی آن لاک‌پشت‌های دیگری را قرار داد.

مبانی بیولوژیکی سیاست

انسان‌ها کاملا آزاد نیستند که رفتارهای اجتماعی خود را بسازند:  آنها وضع بیولوژیکی مشترکی دارند. آن وضع به شکل قابل توجهی در تمام جهان یکنواخت است، با توجه به این واقعیت که بیشتر انسان‌های معاصر خارج از آفریقا از نسل یک گروه واحد نسبتا کوچکی از افراد بودند که حدود ۵۰ هزار سال قبل می‌زیستند. این وضع مشترک، رفتار سیاسی را تعیین نمی‌کند بلکه وضع نهادهایی که محتمل هستند را قالب بندی و محدود می‌سازد. این امر همچنین بدین معناست که سیاست انسانی در معرض الگوهای رفتاری مشخص و مکرری در طول زمان و در تمام فرهنگ‌ها بوده است. این وضع مشترک را می‌توان در گزاره‌های بعدی شرح داد.

انسان‌ها هرگز در یک وضع پیشااجتماعی زیست نمی‌کردند:  این عقیده که انسان‌ها روزگاری به مثابه افرادی منزوی و جداافتاده از دیگران وجود داشتند- که یا از طریق خشونت‌ آشوب‌گونه (هابز) یا در غفلت مسالمت‌جویانه از یکدیگر (روسو) با هم تعامل می‌کردند- درست نیست. انسان‌ها همچون نیاکان اولیه‌شان همواره در گروه‌های اجتماعی خویشاوندمحور با ابعاد و اندازه مختلف زندگی می‌کردند. در واقع، آنها برای مدتی دراز در این واحدهای اجتماعی زیست می‌کردند تا اینکه قوای ذهنی «شناختی» و «احساسی» که برای ترغیب و تشویق همکاری اجتماعی لازم است تحول یافته و در ودیعه‌های ژنتیکی‌شان کاملا جاگیر و تعبیه شود. این به این معناست که یک الگوی انتخاب عقلانی از کنش جمعی- که در آن افراد محاسبه می‌کنند که با همکاری با یکدیگر وضعیت بهتری خواهند داشت- به‌طور گسترده‌ای میزان همکاری اجتماعی که در جوامع بشری وجود دارد را کم اهمیت جلوه داده و موجب سوء تفاهم در انگیزه‌هایی می‌شود که مقوم آن است.

جامعه پذیری طبیعی انسانی حول دو اصل ساخته می‌شود: گزینش خویشاوندی و نوع‌دوستی متقابل. اصل گزینش خویشاوندی یا سازگاری همه شمول بیان می‌دارد که انسان‌ها نسبت به خویشاوندان ژنتیکی خود (یا افرادی که اعتقاد بر خویشی ژنتیکی‌شان است) به شکل نوع‌دوستانه‌تری نسبت به ژن‌های مشترک‌‌شان عمل می‌کنند. یعنی اگر با «خویشان ژنتیک» نوع‌دوستانه رفتار می‌کنند با افراد دارای «ژن مشترک» چنین نیستند. اصل نوع‌دوستی متقابل می‌گوید که انسان‌ها آنگاه که به مرور با افراد دیگر تعامل می‌ورزند تمایل خواهند داشت تا رابطه «نفع متقابل» یا «آسیب متقابل» را توسعه داده و به‌کار گیرند. نوع‌دوستی متقابل، برخلاف گزینش خویشاوندی، منوط به ارتباط یا وابستگی ژنتیکی نیست؛ با این حال، این مساله به تعامل شخصی مستقیم و تکراری و روابط اعتمادآمیز به وجود آمده از دل چنین تعاملاتی بستگی دارد. این اَشکال همکاری اجتماعی روش‌های پیش فرض تعامل انسانی در غیاب انگیزه‌ها برای پایبندی به نهادهای دیگر غیرشخصی تر هستند. وقتی نهادهای غیرشخصی زوال می‌یابند، اینها اَشکال همکاری اجتماعی هستند که همواره از نو ظهور می‌کنند، زیرا برای انسان‌ها طبیعی هستند. آنچه من آن را پاتریمونیالیسم نامیدم، به‌کارگیری سیاسی مبتنی بر هر یک از این دو اصل است. از این رو، وقتی مناصب بوروکراتیک در پایان سلسله «هان» در چین با خویشان حاکمان پُر شدند، وقتی ینی چری‌ها خواستار ورود فرزندانشان به یگان‌های نظامی شدند یا زمانی که مناصب به‌عنوان دارایی موروثی در رژیم کهن فرانسه فروخته می‌شدند، یک اصل طبیعی پاتریمونیالی به سادگی خود را باز می‌نمود.