بخش دویست و سوم
ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
«جدول مرتبهها» هویت سازمانی اشراف و ظرفیت آن برای اقدام جمعی را تقویت کرد. اما این طبقه هرگز خود را مخالف قدرت سلطنت ندید؛ منافعش به همین دلیل بهشدت به دولت تنیده شده بود. آنچه اشراف در عوض این خدمت به آن دست یافتند معافیت از مالیات، حقوق انحصاری به مالکیت زمین و مردم، و فرصت برای فشار سختتر بر سرفهایشان بود.
پس از پتر
پتر اول یک نوگرا و مصلح بزرگ بود که روسیه را از بسیاری جهات «اروپایی کرد» و این کشور را به بازیگری مهم در سیاست اروپا تبدیل ساخت. اما شیوههای اصلاح اجباری و از بالا به پایین او به محدودیتهایی برخورد که بهواسطه ماهیت اساسی جامعه روسیه بر سر راه او قرار گرفت. برای مثال، تلاشهای وی برای اصلاح حکومت در سطح استانی، شهرستانی و محلی از طریق خلق یک نظام دولایهای از استانها و مناطق و قواعد جدید شهری به دلیل آنچه در کشورهای معاصر امروزی «فقدان ظرفیت» نامیده میشود راه بهجایی نبرد. یعنی تعداد کافی از مدیران آموزش دیده در سطح محلی وجود نداشت و آنهایی هم که بودند فاقد ابتکار عمل بودند. قوانین اعلام شده از سوی مرکز اجرا نمیشد. همچنین برای رژیم امکانپذیر نبود که به فساد و حکومت دلبخواهانه خاتمه دهد. تلاشهای پتر برای برقراری یک نظام ارتقای مدرن و شایستهسالارانه برای ارتش و بوروکراسی مرکزی پس از مرگ او چندان دوام نیاورد. بسیاری از اصلاحات او به نظارت و انرژی شخصی او وابسته بود؛ برای مثال، او در آزمونهای پرسنلی که وارد خدمات حکومتی میشدند شخصا حضور یافته و نظارهگر بود. با درگذشت او، نظام اداری بهواسطه وجود خانوادههای قدرتمند در پیرامون دربار دوباره به شکل پدر- موروثی درآمد. در دوران حاکمان ضعیفی که پس از پتر روی کار آمدند، ارتقا به بالاترین ردههای نظامی و بوروکراسی به حمایت یکی از خانوادههای بزرگ مانند دولگوروکوفها، ناریشکینها، گولیتسینها یا سالتیکوفها منوط بود. آریستوکراتها که بهطور فزایندهای کنترل سیاست دولتی را بهدست داشتند، موفق به ملغیکردن تعهدات خدمتی خود در سال ۱۷۶۲ شده و همچنین حقوق بیشتری علیه دهقانان کسب کردند مانند توانایی جابهجایی یا تبعید آنها به میل خود. رقابت میان خانوادهها و شبکههای حامیشان به عرصه نظامی هم تسری یافت، جایی که کارآیی و کفایت با این نزاعها و درگیریها بر سر کنترل دچار خرابی و اختلال شد. ظهور این خانوادههای آریستوکرات قدرت را در نظام روسیه پراکنده ساخت و سنت مطلقهگرایی که در دوران ایوان چهارم و پتر در چنبره آنها در آمده بود، نرمتر کرد. این امر در کنار تسلط فرهنگ فرانسوی در میان فرادستان روس، باعث شد که جامعه نجبای اوایل قرن نوزدهم در کتاب «جنگ و صلح» تولستوی ظاهرا اروپایی توصیف شود به شیوهای که ۲۰۰ سال قبلتر وجود نداشت. اما این تفرق قدرت نباید با ظهور یک دولت اداری مدرن که در غرب رخ داد اشتباه گرفته شود. به گفته مورخ «جان لدون»، «وجود شبکه ملی خانوادهها و نظامهای اقماری باعث شد سلسله مراتب خشک و مسخرهای بهواسطه متون قانونگذاری مستقر شود که در جستوجوی مداوم برای نظام اداری و «قاعده مندی» بودند. این توضیح میداد که چرا حکومت روسیه، بیش از هر حکومت دیگری، حکومت مردان بود نه حکومت قوانین.»
دستیابی به مطلقهگرایی
این روایت از روسیه با ظهور یک دولت مطلقهگرای مستحکم در اواخر قرن هجدهم پایان مییابد. آشکار است که پس از آن اتفاقات زیادی هم از نظر آزمون لیبرالی در قرن نوزدهم و هم از نظر ظهور دولت توتالیتر در قرن بیستم رخ داد. با این حال، در دوران انقلاب فرانسه، ویژگیهای خاصی از حکمرانی روسیه، این کشور را کاملا از مطلقه گراییهای ضعیف فرانسه و اسپانیا از یکسو و دولتهای چین و عثمانی از سوی دیگر متمایز میساخت. دولت روسیه از بسیاری جهات از همتایان فرانسوی و اسپانیایی خود قویتر بود. فرانسه و اسپانیا با حاکمیت قانون- لااقل با نگاهی به فرادستانشان- احساس محدودیت میکردند؛ امری که به وضوح در روسیه وجود نداشت. حکومتهای فرانسه و اسپانیا از طریق نکول بدهی، دستکاری در واحد پول و اتهامات جعلی و بیمورد از طریق فرآیندهای قانونی طراحی شده برای اخاذی پول از هدف مربوطهشان، حقوق مالکیت را روزبهروز کوچکتر میکردند. اما حداقل این بود که آنها مجبور به همکاری از طریق نظام قانونی موجود بودند. در عوض، حکومت روسیه، مالکیت خصوصی را بیپرده و بدون هیچ تظاهر قانونی مصادره میکرد، کل نجبا را وادار کرد که وارد خدمت دولتی شوند و با دشمنان و خائنان هم بدون توجه به رویههای قانونی رفتار میکرد. «اوپریشنینا»ی ایوان چهارم از بعضی جهات یک رویداد «یک باره» بود که در همان مقیاس تا دوره حکومت کمونیستی در قرن بیستم تکثیر نشد. اما واقعیت وقوع آن، سوابق مهمی برای حاکمان بعدی روسیه خلق کرد که درک کردند که مجازاتهای سختی علیه فرادستان خود وضع کرده بودند که برای حکومتهای غربی چنین مجازاتهایی غیرقابل دسترس بود. در همین زمینه، حکومت روسیه به چین امپراتوری بسیار نزدیکتر بود تا حکومتهایی که در غرب رخ نمودند. حکومت روسیه نهادهای مطلقهگرایانهای را توسعه داد- مانند پومستیا- که با نهادهای عثمانی همانندیهایی داشت. اما هم عثمانیها و هم مملوکها در اوج قدرتشان احترام بیشتری به حاکمیت قانون نشان میدادند تا حاکمان روس. از سوی دیگر، مطلقهگرایی روسی به مراتب پاتریمونیالتر از نسخههای چینی یا عثمانی خود بود. چینیها چنانکه دیدیم بوروکراسی مدرن و حکومت متمرکز غیرشخصی را ابداع کردند. درحالیکه تاریخ چین تا حد زیادی نزاع بر سر «پدر- موروثی شدن دوباره» دولت بود اما ایدهآل یک دولت غیرشخصی شایستهسالار حتی پیش از ظهور چین متحد در قرن سوم قبل از میلاد هم وجود داشت. نظام عثمانی بردگی نظامی موفق به خلق یک نظام اداری شایسته سالاری شد که- در اوج خود- تحسین اروپاییهای دیدارکننده از این کشور را بهخاطر آزادیاش از تاثیرات و قیدوبندهای پاتریمونیالی برانگیخت.