ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
پیش از این خاطر نشان کردم که در جوامع قبیله ای، رهبری بیش از آنکه «دادنی» باشد «گرفتنی» است؛ یعنی این گونه نیست که فرد هنگام تولد «رهبر» زاده شود بلکه باید برای «گرفتن» عنوان رهبری تقلا به خرج دهد. در چین دوران «ژو» رهبری در مسیری سلسله مراتبی تر در حال تحول و تکامل بود اما با شبکههای خویشاوندی همچنان محدود باقی ماند و از این رو، بیشتر از نوع اروپایی خود «قبیله ای» بود. به گفته یک ناظر، طی دوره «بهار و پاییز»، «دولت همچون خانوادهای حجیم به نظر میرسید؛ حاکم سلطنت میکرد نه حکومت؛ وزرا مهم بودند نه به این دلیل که پستهایی در اختیار داشتند بلکه مهم بودند به این دلیل که یا خویشاوندِ حاکم بودند یا به این دلیل که آنها روسای خانوادههای برجسته بودند». پادشاه هم ابتدا و بیش از همه فردی برابر با دیگران بود تا یک حاکم واقعی:«داستانهای مختلفی در مورد اشرافی وجود دارد که حاکم را در ملأ عام سرزنش و ملامت میکردند و بدون اینکه توبیخ یا مجازات شوند به روی او آب دهان میانداختند، که درخواست برای اشیای گرانبها را رد میکردند، که با حاکم در میان حرمسرایش بازی تخته انجام میدادند، که به خود کمک میکردند که از فهرست دعوت شدگان حاکم خارج شوند، یا اینکه از حاکم میخواستند تا شام خود را به اشتراک بگذارد فقط برای اینکه او را به شکار پرندگان بازگردانند».
در سازمان طایفه محور جامعه «ژو»، ارتشها «تقسیم شده» بودند بدون اینکه فرماندهی و کنترل متمرکزی داشته باشند. هر دودمانی نیروی خاص خود را شکل میداد و (همچون بخشهای نوئر) در یک واحد بزرگتر ادغام میشدند. «روایتهایی از کمپینها نشان میدهد که در این زمینه، این خراجها تحت نظارت فرماندهان خودشان باقی ماند، که تصمیمات مهم عموما با مشورت گروهی در میان رهبران اتخاذ میشد، و اینکه گروهانها آنقدر پیوندهای سستی با یکدیگر داشتند که یک فرمانده میتوانست رهبری نیروهای خود را بدون توجه به بقیه نیروها به دست گیرد». موارد متعددی وجود داشت که در آن یک زیردست فرامین ارباب اسمی را زیر پا میگذاشت زیرا هیچ سلسله مراتب سفت و سخت فرماندهی و کنترلی وجود نداشت. مطابق دستهبندیهای مردم شناسانهای که در فصل ۵ تبیین شد، سازمان سیاسی اولیه «ژو» قبایل یا در بهترین حالت «مهتران» بودند نه دولت ها.
جامعه فئودالی چین در دوران سلسله «ژو» شبیه بود به همتای اروپایی اش تا آنجا که تقسیمات طبقاتی تند و تیز و آریستوکراسیای را توسعه داد که با یک قانون اخلاقی که حول افتخار و به خطر افکندن زندگی در یک مبارزه خشونت آمیز شکل میگرفت، آغاز میشد. جوامع قبیلهای اولیه- با ساز و کارهای همسطح سازی اعضا [ leveling mechanisms: در مردم شناسی فرهنگی به اقدامی گفته میشود که برای تضمین برابری اجتماعی عمل میکند آن هم معمولا با شرمسار سازی یا حقیر کردن اعضای یک گروهی که تلاش میکند خود را برتر از دیگران قرار دهد] برای جلوگیری از ظهور تفاوتهای تند و تیز موقعیتی- به شکلی نسبتا مساوات گرایانه فعالیت خود را آغاز میکردند. سپس افرادی خاص شروع به تمایزگذاری میان خود در این رقابت میکنند. «تداوم» - چنانکه در تمام ادوار تا اجداد اولیه نوع بشر امتداد مییابد- میان شکار و جنگاوری وجود دارد. در شکار و فتح، سلسله مراتب خود را باز مینمایاند زیرا برخی افراد و گروهها آشکارا شکارچیان و جنگاورانی بهتر از دیگران هستند. آنها که در شکار برتری دارند، احتمالا در جنگ هم برتری مییابند؛ مهارتهای همکاری جویانه لازم است تا شکار به تاکتیکها و استراتژیهای نظامی تحول یابد. از طریق پیروزی در نبرد، برخی دودمانها جایگاهی بالاتر از دیگران به دست میآورند و در درون هر دودمان، جنگاورانی که خود را متمایز میسازند، به منزله رهبران رخ مینمایند.