ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
بنا کردن رفتار هنجاری در عواطف و احساسات همکاری اجتماعی را تقویت میکند و زمانی که گونههای انسانی به شکل فعلی آن تحول یافتند آشکارا مزیتهای بقا را ارائه دادند. اقتصاددانان استدلال میکنند که تبعیت کورکورانه از قواعد میتواند به لحاظ اقتصادی منطقی باشد زیرا محاسبه نتایج بهینه در هر وضعیتی اغلب پرهزینه بوده و سازنده نیست. اگر همواره قواعد جدید را با همقطاران انسانمان از هر جهت به مذاکره بگذاریم، فلج خواهیم شد و ناتوان از دستیابی به اقدامات جمعی معمول خواهیم بود. این حقیقت که ما به قواعد خاصی، نه بهعنوان ابزاری برای اهداف کوتاهمدت بلکه به منزله هدفی فینفسه، متصل میشویم ثبات زندگی اجتماعی را به شدت افزایش میدهد. مذهب آشکارا آن ثبات را تقویت و چرخه همکاریهای بالقوه را گسترش میدهد. با این حال، مشکلی که برای سیاست بهدنبال دارد این است که قواعدی که وقتی برای تعداد زیادی از موارد کاربرد مییابد فایده روشنی دارند، ممکن است در شرایط کوتاهمدت خاص مفید نباشد و آنگاه که شرایطی که موجب ظهور آنها شده تغییر کند مکرر ناکارآمد شوند. قواعد نهادین، «مستحکم» [sticky] هستند و مقاوم در برابر تغییر، که این یکی از منابع اصلی زوال سیاسی است.
مبارزه برای شناسایی
وقتی روی هنجارها با معنای ذاتی سرمایهگذاری میشود، آنها به سوژه آن چیزی تبدیل میشوند که «گئورگ ویلهلم فریدریش هگل» آن را «مبارزه برای شناسایی» [struggle for recognition] مینامید. میل به شناسایی اساسا متفاوت از میل به منابع مادی است که زیربنای رفتار اقتصادی را تشکیل میدهد. شناسایی امر مطلوبی نیست که بتواند مصرف شود. بلکه، یک وضعیت بینا [intersubjective] ذهنی است که یک انسان ارزش یا جایگاه انسان دیگر یا خدایان، سنتها (آداب و رسوم) و اعتقادات او را مورد تصدیق قرار میدهد. ممکن است من برای کار خود بهعنوان پیانیست یا نقاش ارزش قائل باشم اما زمانی احساس رضایت بیشتری میکنم که آن حس با دریافت جایزهای یا فروش نقاشیها اعتبار بیشتری یابد. از آنجا که انسانها خود را در سلسله مراتب اجتماعی سازماندهی میکنند، شناسایی معمولا دارای ارزش نسبی نه مطلق است. این باعث میشود مبارزه برای شناسایی اساسا متفاوت از مبارزه بر سر مبادلات اقتصادی باشد زیرا نزاع بیش از آنکه حاصل جمع مثبت باشد، حاصل جمع صفر است. یعنی، شناسایی یک فرد میتواند به قیمت کرامت دیگری تمام شود؛ جایگاه فقط میتواند نسبی باشد. در رقابت بر سر جایگاه، هیچ وضعیت برد- بردی مثل تجارت وجود ندارد. مبارزه برای شناسایی، ریشههای بیولوژیک دارد. شامپانزهها و دیگر موجودات نخستین، برای جایگاه «نر آلفا» یا «ماده آلفا» در چارچوب جوامع کوچک و سادهشان رقابت میکنند. سازماندهی سلسله مراتبی گروه شامپانزهها مزیتی بهرهورانه و زاد و ولدگونه [reproductive advantages] برای اعضایش بهدست میدهد زیرا این سلسله مراتب خشونت داخلی را در چارچوب گروه کنترل کرده و به گروه اجازه میدهد که با یکدیگر در برابر گروههای دیگر همکاری کنند. فردی که به جایگاه نر آلفا دست یابد، دسترسی بیشتری هم به شرکای جنسی خواهد داشت و بنابراین موفقیت بیشتری در تولیدمثل خواهد داشت. رفتاری که در جستوجوی جایگاه باشد برای انواع مختلفی از حیوانات از جمله انسانها کدگذاری ژنتیکی شده است و با تغییرات بیوشیمیایی [biochemical changes] در مغز افرادی همراه است که برای آن جایگاه به رقابت میپردازند. وقتی یک میمون یا انسان در دستیابی به جایگاه بالا موفقیت مییابد، سطوح سروتونین- یک انتقال دهنده عصبی مهم افزایش مییابد. اما شناسایی انسانی بهدلیل پیچیدگی بیشتر قوه شناخت بشری، متفاوت از شناسایی گونههای نخستین است. یک شامپانزه نر آلفا فقط برای خودش بهدنبال شناسایی است؛ اما یک انسان بهخاطر یک انتزاع مانند یک الهه، یک پرچم یا یک مکان مقدس در پی شناسایی است. بخش اعظمی از سیاست معاصر حول مطالبه شناسایی میگردد به ویژه در پارهای از گروههایی که دلایل تاریخی برای باور و اعتقاد به ارزشهای خودشان دارند؛ ارزشهایی که به شکل مکفی مورد تصدیق قرار نگرفته است: اقلیتهای نژادی، زنان، همجنسگرایان، مردمان بومی و امثال آنها. درحالیکه ممکن است این مطالبات و درخواستها یک جزء اقتصادی هم داشته باشند – مثل پرداخت برابر برای کار برابر- [اما] منابع اقتصادی اغلب بیشتر به منزله نشانگر کرامت دیده میشوند تا هدفی فینفسه. امروز ما تقاضا برای شناسایی را به منزله «سیاست هویت» [identity politics] نام مینهیم. این پدیدهای مدرن است که در وهله اول در جوامع متکثر سیال [fluid] که مردم قادر به پذیرش هویتهای متکثر هستند ظهور مییابند. اما حتی پیش از سر برآوردن دنیای مدرن، «شناسایی» محرک اساسی رفتار جمعی بود. مردم نهتنها برای دستاوردهای فردی بلکه به نمایندگی از اجتماعاتی مبارزه میکردند که خواستار این بودند که روش زندگیشان- آداب و رسوم، خدایان و سنتها- از سوی دیگران محترم شمرده شود. گاهی اوقات این شکل سلطه بر دیگر مردمان را به خود میگرفت اما در بسیاری از موارد معنای عکس مییافت. یک معنای اساسی از آزادی انسانی همانا توانایی مردم برای حکمرانی بر خودشان است یعنی احتراز از تسلیم در برابر مردمانی که چندان ارزشمند نیستند. همین آزادی است که یهودیان در هر «پسح» [Passover: به عبری «پسَح» و به عربی «عیدُ الفَصْح». عید آزادی قوم یهود از قید بردهداری فراعنه مصر است. این عید، یکی از سه عید بزرگ یهودیان است. این عید به مدت یک هفته یا هشت روز ادامه دارد] آن را جشن میگیرند زیرا این آزادیشان از اسارت مصر بیش از ۳ هزار سال پیش را نوید میدهد.
ارسال نظر