در نقد پروپاگاندای سوپر محافظه‌کاران

من چند هفته‌ای است که سعی می‌کنم از این تجربه فراری باشم. در عوض من با بن استاین، (کارشناس محافظه‌کار) موافق بودم که بالای سرمن همچون هیولاهای کریه‌المنظر سخن می‌گفت و چون تنبل سه انگشتی، بی‌تحرک که فقط شاهد تکان خوردن چانه‌اش بودیم در مورد آلکساندریا اکاسیو کورتز صحبت می‌کرد و فلسفه سیاسی آنها را با خیزش هیتلر و استالین مرتبط می‌کرد. حالا می‌فهمم که این موضوعات عجیب و غریب از کجا آب می‌خورد. من این را هم می‌دانم که در این کشور از واژه سوسیالیسم متفاوت از ریشه تاریخی و تمایزات مفهومی آن استفاده می‌کنند. من درک می‌کنم که در میان ما این باور وجود دارد که (سوسیالیسم) یعنی نرخ مالیات بر ارزش افزوده بالاتر یا یارانه‌های عمومی برای کودکان فقیر که تنها یک قدم هم با «گولاگ» فاصله دارد. همچنین رنج‌آورانه آگاه هستم که شبکه مجری مردپرور فاکس‌نیوز چقدر عقده نسبت به اکاسیو، به دلیل هوش بالا، شخصیت کاریزماتیک و خصوصیات حسنه اخلاقی‌اش دارد و احتمالا آنها به این دلیل که شاید او همانند آن دسته از دخترهایی بوده که نمی‌توانستند در مدرسه با او طرح دوستی بریزند، به‌طرز عجیبی از او متنفر هستند.

این نویسنده که منتقد ادبی نیز هست، در ادامه یادداشت خود می‌نویسد: «دردآور است که باید گفت دیدگاه استاین با عامه مردم درخصوص سوسیالیسم تفاوتی ندارد. حتی لیبرال چپ‌ها در این کشور، به ندرت برداشت درست و دقیقی از سوسیالیسم دارند. شاید برای شما جالب توجه باشد که جمهوری‌خواهان تاکید می‌کنند که یک کشور دزدسالار نظامی مانند ونزوئلا را باید سوسیالیست دانست، این درحالی است که حکومت این کشور به‌دروغ از این واژه به سود خود استفاده می‌کند. برنی سندرز یک‌بار در این مورد توضیح داده است که توطئه توطئه‌گران اتحاد جماهیر شوروی هیچ ارتباطی با سنت‌های دموکراتیک سوسیالیسم ندارد.»

این نویسنده ادامه می‌دهد: عجیب‌تر آنکه جولیان کاسترو، وزیر مسکن سابق آمریکا سوسیالیسم را اشغالگر دولت خوانده است (که اگر مارکس و انگلس این گفته را می‌شنیدند، شاید تلاش خود را برای سوسیالیسم محکوم می‌کردند). فقط در آمریکا است که کلمه سوسیالیسم با ترس همراه است. من این را نشانی از نبوغ ملی بی‌همتای خودمان در حماقت می‌دانم. در هر کشور آزاد دیگر با یک اقتصاد دایر بر بازار، سوسیالیسم یک اصطلاح عادی است که تلاش دارد با عقلانیت و دلسوزی از کیف پول عمومی در جهت ارتقای رفاه عمومی خرج کند.دیوید بنلی هارت در یادداشت خود تصریح می‌کند: در کشورهایی که درگیر جنگ جهانی دوم بودند، واژه سوسیالیسم تغییر کرده است. این تغییر در همه کشورهای توسعه‌یافته دیده می‌شود جز اینجا. به گفته یادداشت‌نویس نیویورک‌تایمز تاکید سوسیالیسم در معنای تغییریافته‌اش؛ بهبود زندگی اکثر قریب به اتفاق مردم، به‌ویژه در حوزه بیمه‌های خدمات درمانی است که مردم بتوانند از عهده مخارج آن بر آیند. این برداشتی مشترک از سوی لیبرال‌ها (مانند سوسیال دموکرات‌ها)، محافظه‌کاران (مانند دموکرات مسیحی‌ها) و پیشروها (مانند سبزها) است. این درحالی است که پروپاگاندای محافظه‌کاران آمریکایی به‌دنبال تعابیری همچون مخدر سوسیالیسم هستند یا اینکه می‌گویند سوسیالیسم به‌دنبال مستهلک کردن خزانه آمریکا است.

این نویسنده حوزه سیاسی در ادامه به معنای سوسیال دموکرات می‌پردازد و می‌نویسد: «به‌طور خلاصه سوسیال دموکراتیک یک سنت شریف از آگاهی مدنی است که از نظر تاریخی ریشه در عقاید مسیحی دارد.» هارت تاکید می‌کند که خودش شیفته سنت سوسیال مسیحی‌های اروپایی‌ها، به‌ویژه بریتانیایی‌ها است. در این راستا افرادی همچون موریس، جان راسکین و آر.اچ تاونی مد نظرش هستند. هارت اما به دیگر قاره‌ها هم نظر انداخته است. او می‌نویسد: «من به اندازه کافی در سایر نقاط زندگی کرده‌ام و با نقایص سیستم‌های متفاوت سوسیال دموکرات آشنا هستم. اما این را می‌دانم که این سیستم‌ها معمولا در راستای چیزی که به انصاف و جامعه خیرخواهانه نزدیک است، تاکید می‌کند. از این‌رو می‌توانم به‌راحتی تفاوت ونزوئلا و آلمان امروز را بگویم یا تفاوت کشورهای اسکاندیناوی با فرانسه و بریتانیا یا استرالیا با کانادا را تشریح کنم.» هارت تاکید می‌کند: «لازم نیست هریک از این کشورها را ایده‌آل بدانیم یا اینکه اصلا راه‌هایی را که آنها برای تامین تعادل در منابع عمومی استفاده می‌کنند، نادیده بگیریم. اما همه اینها به‌طور گسترده روی یک چیز اشتراک دارند و آن اینکه سرانه هزینه خدمات عمومی در عمده این کشورها کمتر از اینجا و سایر کشورهای جهان است، کشورهایی که طول عمر در آنها بیشتر است، جایی که طبقه کارگرشان به‌دلیل بیماری‌های جدی جان خود را از دست نمی‌دهند، جایی که مردمش بین غذا و نیازهای دارویی‌شان نیاز ندارند که دست به انتخاب بزنند، جایی که مردم فقیرش به‌دلیل نداری و بی‌‌پولی از درمان و بیمه محروم نمی‌شوند، جایی که مردمش بیشتر از اینکه بدهی داشته باشند، پول پس‌انداز می‌کنند، جایی که مردمش حقوقی بالاتر از خط فقر دریافت می‌کنند، جایی که تورم از میزان دریافتی و حقوق مردمش جلوتر حرکت نمی‌کند، جایی که خودکشی و اعتیاد به مواد مخدر حرف اول را در سبک زندگی‌شان نمی‌زند، جایی که به‌ندرت افراد بی‌خانمان می‌بینید، جایی که بازنشستگی در آن انسانی است، جایی که مدارس در آن بسیار بهتر از آمریکا هستند.»

به گفته این کارشناس مسائل سیاسی، آمریکا جایی است که مردمش از این همه آزادی فردی به وحشت می‌افتند. با این حال حتی افرادی مانند استاین به اندازه کافی عاقل هستند که این سایه‌های کارزارهای مرگ را که در سراسر عالم می‌افتد، ببینند. او می‌گوید: «ما می‌دانیم که ثروت اجتماعی به معنای رفاه اجتماعی نیست، اما به اعتقاد محافظه‌کاران باید این ثروت به سمت مجموعه‌های صنعتی-نظامی سرازیر شود و دست به تولید سلاح‌هایی زده شود که نیازی به آنها نیست و کاهش مالیات را برای طبقه مرفه رقم بزنیم که دست به سرمایه‌گذاری بزنند.هارت می‌نویسد: «ما می‌دانیم که خانواده‌های کارگر باید زندگی خود را با وام به پیش ببرند. ما این‌را می‌دانیم که وقتی فرزندی از طبقه کارگر سرطان گرفت، آنها نمی‌توانند از عهده هزینه‌های درمانی گران برآیند و احتمالا هم آن کودک بمیرد، البته این امر (مرگ کودک) تا پیش از اینکه وی خانواده خود را به‌طور مطلق فقیر کند، رخ نمی‌دهد.» وی در پایان یادداشت خود با تاکید بر آزاد بودن حمل اسلحه در آمریکا نوشت: من فکر می‌کنم که ما آن را آزاد بودن می‌نامیم اما تا زمانی که به هر نوع سلاحی دسترسی داشته باشیم،‌ باید انتظار آن را داشته باشیم که سلاخی در مقابل مدارس‌مان رخ دهد.»