بخش دوم
افسانه «نوسازی اقتدارگرا»
در به صدا درآوردن ناقوس مرگ «اجماع واشنگتنی» (یا همان الگوی آنگلوساکسونی سرمایهداری)، برخی بر این باورند که اجماع واشنگتنی با ایدهها و فلسفههای بکر و بدیعش، پنجره را به روی قدرتهای درحال ظهوری مانند چین باز کرد. رکود روسیه پس از سال ۲۰۰۸ این امیدها را سرعت نبخشید؛ طرفداران «ترقی باثبات از بالا به پایین» استدلال میکنند که این کشور عملکرد بهتری از بسیاری از کشورهای اروپایی داشته است. این مقاله، این فرضیات را به چالش میکشد.
روسیه به منزله یک چالش جهانی
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، زمانی که وارد کرملین شد، وعده انرژی بخشیدن دوباره و نوسازی روسیه را داد درحالیکه همچنان محافظ همان حکومت فردی بود. طی سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵، پوتین موفق شد سیستم را باثبات کند، جامعه را استحکام بخشد و با استفاده از الگوی «بالا به پایین» به رشد اقتصادی دست یابد. امروز اما وضعیت در روسیه به شدت فرق کرده است و شواهد نشان میدهد که دولت و حکومت فردی دیگر نه میتوانند روسیه را نوسازی کنند و نه وضع موجود را حفظ کنند. هدف پوتین از تضمین «توسعه باثبات رو به جلو مبتنی بر مبانی جدید و برابری جدید» در روسیه، در عمل به نفع پنهان کردن وخامت روزافزون بود. روسیه، نهتنها در نهایت تعجب دنیای خارج، (که تا همین اواخر بهثبات روسیه باور داشت) که در نهایت تعجب کرملین، از خواب بیدار شده است. درست، ما فقط نظارهگر آغاز تلاش روسیه جدید برای تعامل با سیستم منسوخ «قدرت فردی»اش هستیم. تضعیف تدریجی ماتریکس سنتی روسیه- یعنی ماندن تیم حاکم در قدرت به هر قیمتی و ممانعت از رقابت سیاسی- به این معنا است که ما باید انتظار تحولات شگرفی را در روسیه داشته باشیم.
این ممکن است تبعاتی وسیعتر برای امنیت منطقهای و جهانی و توازن نیروها و آینده ارزشهای جهانشمول داشته باشد.
ماهیت سیستم و رژیم سیاسی
نظام روسیه نمایانگر نمونهای شگفتانگیز از ماندگاری پارادایم سنتی قدرت با کمک ابزارهای متنوع انطباق است. این نظام مبتنی است بر سه اصل اساسی که از گذشته به عاریت گرفته شده است: «قدرت فردی»، «امتزاج قدرت و پول» و «ادعای جایگاه قدرت بزرگ و حوزههای نفوذ» در فضای پسا شوروی و حتی فراتر از آن را داشتن. با این حال، معماری پساکمونیستی روسیه موفق به سازگار کردن آن [کشور] با واقعیت جدید شده است، آن هم با ایجاد سازوکار دقیق از حکومتی که شامل اینها میشود: تقلید از موسسات غربی، جایگزینی هر ایدئولوژی یکپارچهای با «عملگرایی» غیرایدئولوژیک، رشوه دادن به جامعه با کمک ثروت بادآورده نفتی، همکاری با نمایندگان بانفوذ اقشار مختلف جامعه و گروههای سیاسی در مدار رژیم، آزادیهای فردی گسترده، ابهام و عدم قطعیت با توجه به ماهیت مسیر، دستور کار و خط سیر و در نهایت، سرکوبهای گزینشی علیه مخالفان. دو مولفه یاریرسان به «خود جاویدسازی» سیستم روسی هم باید برجسته شود. اول، تغییر رژیم سیاسی است که توهم تجدید و تکرار [renewal] است در حالی که در واقعیت، این فقط زندگی نظام سنتی را طولانیتر میسازد. از اینرو، تغییر رژیم یلتسین به رژیم پوتین، سپس «شبه ارتقای» [pseudo-ascendancy] مدودف و بازگشت به پوتین حس تحول و تکامل را منتقل میکند. با این حال، ما دوره جدید و حتی ظهور چهرههای جدید (اما فقط تا حدی) در درون پارادایم قدیمی قدرت را داریم. این توانایی آفتابپرستگونه برای تغییر پوست و همزمان حفظ ذات و اصل- یعنی تغییر رژیم سیاسی و نظام رهبری بهعنوان راهی برای بازتولید سیستم روی همان مبانی- سازوکار بقایی است که طبقه سیاسی روس در گذر قرنها آن را تکمیل کردهاند.
دوم، دومین مولفه ستون سنتی ماتریکس روسی است: «نظامیگری»، در ترکیب با جستوجوی دائمی برای «یافتن دشمن» که بهعنوان ابزاری برای تحکیم انسجام مردم روسیه بوده و مبانی زندگی روزمره طی قرون را شکل داده است زیرا جنگ یا آمادهسازی برای جنگی جدید به روشی تبدیل شد که تمدن روسی در آن بقا یافته است. امروز کرملین دکترین تقابل نظامی تمام عیار با غرب را بهعنوان یک تمدن کنار گذاشته اما جنبهها و نمادهایی از میلیتاریسم را حفظ کرده که همچنان نقشی تحکیم بخش ایفا میکند (از جمله آنها، تلاش کرملین برای حفظ نقش ابرقدرت هستهای برای روسیه؛ نظامی شدن بودجه به این معنا که حجم زیادی از بودجه به نیروهای مسلح و امور دفاعی و نظامی اختصاص مییافت؛ استفاده از نمادهای نظامی در زندگی سیاسی مانند ظهور مداوم پوتین در یونیفورم فرمانده کل قوای مسلح، حضور پوتین در کابین یک هواپیمای جنگنده و ...). در زمانهای بحران و عدم قطعیت برای رژیم، کرملین همواره به الگوی روسیه به منزله «دژ محاصره شده» متوسل میشود. این روشی است که نشان میدهد چگونه تیم حاکم تداوم و جاودانهسازی قدرت خود از سال ۲۰۰۰ تا زمان حاضر را تضمین کرده است.
تحول و تکامل روسیه طی دو دهه اخیر نشان میدهد که چگونه دولتی که در آرزوی ایفای نقش «الگوی متمدن» برای جهان بود و حتی موفق به ایجاد «کهکشان» خاص خود با «دولتهای دستنشانده و اقماری» شده بود امروز میکوشد تا با تقلید از مخالفان ایدئولوژیک سابقش بقا یابد. محدودیتهای بازی «بگذار تظاهر کنیم» آشکار شده است اما طبقه نخبه حاکم در روسیه هنوز آماده پذیرش این بازی براساس حاکمیت قانون نیست که این یعنی اینکه با وجود تمام تکنیکهای تقلید اما روسیه هنوز در پارادایم قدیمی تمدن در جا میزند.
ارسال نظر