آنجا که وی اعلام کرد این خودرو را به‌دلیل آنکه مهم‌ترین خاطره زندگی من در آن اتفاق افتاده به فضا می‌فرستم تا این خاطره همیشه در جهان هستی زنده بماند. نه خاطره ایلان ماسک آنچنان اهمیتی داشت و نه خودرویی که به فضا فرستاده شد، اما آنچه اهمیت داشت این بود که کل فرآیند پرتاب به‌صورت زنده در سراسر دنیا پخش شد و از طریق این برنامه تبلیغاتی کمپانی اسپیس ایکس (SpaceX) و برنامه‌های بلندپروازانه‌اش دوباره بر سر زبان‌ها افتاد ضمن آنکه کمپانی تسلا مدعی شد سریع‌ترین اتومبیل موجود در فضا متعلق به این شرکت است. علاوه بر آن، هیاهوی رسانه‌ای به تسلا کمک کرد که اذهان عمومی را از تاخیرهای ارائه اتومبیل تسلا مدل ۳ منحرف کند.

این‌بار اما در یک برنامه تلویزیونی داخلی یک مدیرعامل به خبرنگاران در مورد نحوه قرعه‌کشی تحویل خودروهای تولید شده شرکتش به قیمتی زیر بهای تمام شده توضیح می‌دهد. توجه کنید توضیح در مورد قرعه کشی، نه در مورد یک رویداد علمی یا یک تحول قابل توجه در صنعت خودرو. این موضوع که چرا باید در دولت تدبیر و امید برای فروش خودرو آن هم در شرایط تحریم صنعت خودرو یارانه بدهیم واقعا ابهام بزرگی است آن هم با روشی که نه تنها کفه تقاضا را متعادل نمی‌سازد بلکه باعث تحریک و ابراز تقاضاهای غیر واقعی زیادی هم می‌شود. برای اثبات این موضوع کافی است به شرایط فروش خودروسازان داخلی در سال ۹۶ که سالی بدون تحریم و آرام برای صنعت خودروی کشور بود نگاهی بیندازیم. در این سال شرکت‌های خودروساز حدود یک میلیون و ۴۰۰ هزار دستگاه خودرو تولید کردند و از آنجایی که این تعداد تولید بیش از ظرفیت آن زمان بازار خودروی کشور بود شرکت‌های سازنده برای فروش خودرو به سیستم‌های تشویقی از جمله اعطای وام بانکی متوسل شدند، حالا چطور ممکن است در سالی که قدرت مالی خریداران به‌دلیل تورم به‌شدت کاهش یافته ۸ میلیون متقاضی برای خرید خودرو وجود داشته باشد؟ جز اینکه دلیل این مشارکت محک شانس برای بهره مندی از یارانه تعلق گرفته به خودرو به قیمت کارخانه‌ای است.

اینکه چرا باید به خودرو یارانه تعلق بگیرد یا اینکه مگر خودرو تا این حد جزو ضرورت‌های زندگی مردم شده یا مگر ترتیب کالاهای اساسی در هرم مازلو جابه‌جا شده که خودرو را هم در رده خوراک و پوشاک و مسکن، جزئی از نیازمندی ‌های اساسی مردم تعریف کرده‌اند و به آن یارانه می‌دهند هم اگرچه ابهامات بزرگی هستند اما هیچ یک از این موضوع‌ها آنقدر اهمیت ندارد در مقابل این موضوع که برای حراج سودآوری یک شرکت ضیافتی برگزار شود که طی آن قرار است چندین هزار دستگاه خودروی تولیدی را به زیر قیمت تمام شده (دقت کنید زیر قیمت تمام شده) بین مردم توزیع کنند. واقعا چرا باید مدیرعامل یک خودروسازی در برنامه‌ای شرکت کند که با اهداف سودآوری شرکت وی در تضاد است و از قضا نتیجه آن باعث می‌شود که زیان انباشته این شرکت متورم‌تر از گذشته شود؟ شاید بتوان دلایل روانی این موضوع را در تفاوت ماهوی شرکت‌های دولتی و خصوصی توجیه کرد اما بنده تفاوت اصلی را در  دلسوزی افراد نسبت به منافع سازمانی می‌دانم. درست است که ایلان ماسک یک مدیر غربی است که سودآوری سازمان برایش از هر چیز مهم‌تر است اما  نباید از ویژگی‌های شخصیتی یک مدیر تاثیرگذار در سازمان جدا از ماهیت دولتی یا خصوصی آن به سادگی عبور کرد. سازمان، سازمان است و مدیر، مدیر. ربطی ندارد که مدیر یک سازمان دولتی باشی یا خصوصی، در هر صورت باید نسبت به سودآوری سازمان تحت مدیریت خود حساس بود.